اندیشههای نوآورانه علامه طباطبایی، بهویژه در بحث «اعتباریات» و اصل «استخدام»، ظرفیت آن را دارند که چارچوبی تازه برای پدیدارشناسی تکنولوژی فراهم کنند. این نگاه نشان میدهد که فناوری و فضای مجازی، اگر بر امور حقیقی تکیه نکنند، انسان را در دام اعتباریات پوچ و نیهیلیسم گرفتار میسازند؛ اما در صورت بازگشت به حقیقت، میتوانند به امتداد وجود انسان و توسعه آگاهانه او بدل شوند.
علامه طباطبایی در دوران معاصر، افق تازهای در مطالعات دینی و علوم اسلامی گشود. آثار او در حوزههایی چون فلسفه، تفسیر و حدیث نهتنها مسیرهای جدیدی را پیش پای پژوهشگران گذاشت، بلکه نسلی تازه از اندیشمندان را پرورش داد. امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازخوانی اندیشههای ایشان هستیم؛ بازخوانیای که بتواند ظرفیتهای این میراث فکری را در ارتباط با مسائل روز، بهویژه پرسشهای فلسفی پیرامون فناوری و تکنولوژی، آشکار سازد.
اندیشههای علامه طباطبایی در مواجهه با فلسفه جدید را میتوان در دو دسته جای داد. دسته نخست، مباحثی هستند که بهسختی میتوان آنها را به ایشان نسبت داد؛ زیرا ظرفیت متن چنین اجازهای نمیدهد و هرگونه تفسیر در این زمینه بیشتر به «بارگذاری اضافی» یا «تفسیر به رأی» شباهت دارد. اما دسته دوم، مباحثیاند که واقعاً قابلیت انتساب دارند و میتوان از دل اندیشههای ایشان سرنخهایی برای توسعه دیدگاههای تازه استخراج کرد.
یکی از حوزههایی که میتوان با تکیه بر این سرنخها به آن پرداخت، فلسفه فناوری است. هرچند علامه طباطبایی در زمانهای میزیست که فناوری به معنای جدید آن هنوز در ایران مطرح نبود، اما برخی نکات در آثار ایشان ظرفیت آن را دارند که بهعنوان مبانی نظری برای نقد و ارزیابی فناوری امروز مورد استفاده قرار گیرند. این نقد به معنای نفی نیست، بلکه به معنای تحلیل و ارزیابی است؛ نقدی که میتواند تکنولوژیک شدن تفکر مدرن و انسان مدرن را به چالش بکشد.
برای فهم بهتر، باید میان «فناوری» و «تکنولوژی» تفاوت گذاشت. فناوریهای قدیم بیشتر جنبه ابزاری داشتند و کمتر ماهیت انسان یا نگاه او به جهان را تغییر میدادند. اما تکنولوژیهای جدید ــ مانند فضای مجازی، هوش مصنوعی، علوم شناختی و رباتیک ــ سرشتی نو دارند و نگاه انسان به خود، جهان و حتی معرفت را دگرگون کردهاند. این تفاوت بنیادین، دلیل اصلی اهمیت فلسفه فناوری در عصر حاضر است.
تکنولوژی امروز نهتنها نگاه انسان به هستی را تغییر داده، بلکه بر دستگاه معرفتی او نیز اثر گذاشته است. حوزههایی مانند معرفتشناسی، متافیزیک و حتی علوم انسانی تحت تأثیر پیشرفتهای فناورانه دگرگون شدهاند. اکنون مفاهیمی چون «علوم انسانی دیجیتال» یا «اقتصاد شناختی» نشان میدهند که چگونه تکنولوژی توانسته مرز میان حکمت نظری و حکمت عملی را جابهجا کند و حتی حکمت نظری را تحت مدیریت حکمت عملی قرار دهد.
از سوی دیگر، فناوری جدید تأثیرات اجتماعی گستردهای دارد. در گذشته، فناوریها توان تغییر سیاست، اقتصاد یا سبک زندگی را نداشتند؛ اما امروز تکنولوژی تمام ساحتهای زندگی بشر را دگرگون کرده و نگرانیهای جدی درباره آینده ایجاد کرده است. همین امر ضرورت نگاه انتقادی به فناوری را دوچندان میکند.
فلسفه فناوری در این میان سه حوزه اصلی دارد: هستیشناسی فناوری، معرفتشناسی فناوری و پدیدارشناسی فناوری. در هستیشناسی، پرسش از نوع وجود فناوریهایی چون هوش مصنوعی یا فضای مجازی مطرح میشود. در معرفتشناسی، نسبت معرفت بشر با فناوری و تغییرات ناشی از آن بررسی میشود. و در پدیدارشناسی، نوع رابطه انسان با فناوری و تأثیر آن بر سرشت انسان مورد توجه قرار میگیرد.
برخی فلاسفه میان دو رویکرد نیز تمایز گذاشتهاند: «فلسفه مهندسی فناوری» که بیشتر بر مزایا و کارکردهای مثبت تأکید دارد، و «فلسفه علوم انسانی فناوری» که نگاه انتقادی و تحلیلی دارد و فناوری را نه صرفاً ابزار، بلکه پدیدهای میداند که در وجود انسان نفوذ کرده و ذهن او را تغییر داده است.
تکنولوژی تقدیر بشر جدید است؛ گریزی از آن نیست، اما باید با آگاهی و نگاه انتقادی به آن نگریست. جامعه ایرانی امروز بیش از آنکه با نگاه عمیق به فناوری مواجه باشد، گرفتار رویکردی ماکسیمالیستی است؛ رویکردی که استفاده حداکثری از تکنولوژی را ارزش میداند، بیآنکه ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی لازم برای پذیرش آن فراهم شده باشد. این وضعیت خود یکی از مسائل مهم فلسفه فناوری در ایران است؛ اینکه آیا باید به سمت استفاده حداقلی و آگاهانه حرکت کنیم یا همچنان در مسیر استفاده بیضابطه و حداکثری باقی بمانیم.
بازخوانی اندیشههای علامه طباطبایی میتواند در این زمینه راهگشا باشد؛ زیرا نشان میدهد چگونه میتوان با تکیه بر مبانی فلسفی اسلامی، نقدی روزآمد از فناوری ارائه کرد و در برابر چالشهای تکنولوژیک عصر جدید، نگاه عمیقتر و متعهدتری داشت.
فلسفه فناوری در پرتو نوآوریهای علامه طباطبایی
علامه طباطبایی با طرح بحث «اعتباریات» و اصل بنیادین «استخدام»، افق تازهای در فلسفه اسلامی گشود؛ افقی که میتواند مبنایی برای نقد و تحلیل پدیدارشناختی نسبت انسان و تکنولوژی امروز باشد. این نگاه نشان میدهد تکنولوژی نه صرفاً ابزار، بلکه امتداد وجود انسان است و باید با تکیه بر امور حقیقی، نسبت آن با انسان و جامعه بازاندیشی شود.
اگر بخواهیم از اندیشههای علامه طباطبایی در حوزه فلسفه فناوری بهره ببریم، باید به سراغ نوآوریهای اصلی ایشان برویم؛ نوآوریهایی که فراتر از پالایش اندیشههای پیشینیان، افق تازهای در فلسفه اسلامی گشودهاند. هرچند فیلسوفانی چون ملاصدرا، ابنسینا و شیخ اشراق نکات ارزشمندی در فلسفه وجودشناسی مطرح کردهاند، اما آن مباحث کمتر ظرفیت نگاه انتقادی و پدیدارشناختی مورد نیاز ما را دارند. در مقابل، علامه طباطبایی با طرح بحث «اعتباریات» و اصل «استخدام»، زمینهای فراهم کردهاند که میتوان از آن برای نقد نسبت انسان و تکنولوژی بهره گرفت.
ایشان در آثار مختلف خود، از اصول فلسفه و روش رئالیسم تا رساله الولایه و تفسیر المیزان، به موضوع اعتباریات پرداختهاند. در این مباحث، زبان دین بهعنوان زبان اعتباری معرفی میشود و نسبت اعتباریات با امور حقیقی مورد تأکید قرار میگیرد. همین نگاه، سرنخهایی در اختیار ما میگذارد تا بتوانیم از دل آن، چهرهای پدیدارشناختی استخراج کنیم و نسبت انسان با تکنولوژی را بازاندیشی نماییم.
یکی از نقاط کلیدی در اندیشه علامه، اصل «استخدام» است. ایشان انسان را موجودی «مستخدمبالطبع» میدانند؛ یعنی موجودی که بهطور طبیعی دیگران و اشیای پیرامون خود را برای رسیدن به اهداف به کار میگیرد. حتی پیدایش جامعه نیز از همین اصل ناشی میشود. اگر این اصل را توسعه دهیم، پیدایش فناوریهای قدیم و ظهور تکنولوژی جدید نیز بر همین مبنا قابل تبیین است. انسان ذاتاً میخواهد همه چیز را به خدمت بگیرد و همین روح استخدام، سرانجام به تکنولوژی و تعمیق آن منتهی شده است. این نگاه با سخن هایدگر که تکنولوژی را تقدیر بشر میداند، قابل مقایسه است؛ تقدیری که قرنها طول کشیده تا خود را آشکار کند.
از این منظر، تکنولوژی امتداد وجود انسان است. انسان با ابزارهای نوین، حضور خود را در جهان بسط میدهد؛ اینترنت و ماهواره نمونههایی هستند که امکان حضور انسان را در نقاط دوردست فراهم میکنند. این همان توسعه وجودی انسان است که نشان میدهد وجود او محدود و ثابت نیست، بلکه توسعهپذیر است. این نگاه با نظریه «ذهن توسعهیافته» کلارک و چالمرز نیز قابل مقایسه است؛ نظریهای که میگوید ذهن بشر با ابزارهای دیجیتال گسترش مییابد و ابزار بخشی از ذهن انسان میشود.
اما علامه طباطبایی تأکید میکنند که اعتباریات باید به امور حقیقی تکیه داشته باشند. اگر اعتباریات به حقیقتی بازنگردند، بیهوده و لغو خواهند بود. مالکیت، نمونهای روشن از این اصل است؛ مالکیت تنها زمانی معتبر است که بر یک عمل حقیقی مبتنی باشد. این نکته، مدخلی مهم برای ورود به پدیدارشناسی تکنولوژی است؛ زیرا نشان میدهد که روابط اعتباری انسان با فناوری نیز باید بر امور حقیقی استوار باشد.
بر همین اساس، میتوان چهار نوع رابطه میان انسان و امور دیگر را بازشناخت:
این تقسیمبندی نشان میدهد که نگاه علامه طباطبایی به اعتباریات، ظرفیت آن را دارد که به حوزه فلسفه فناوری وارد شود و نسبت انسان با تکنولوژی را از منظر پدیدارشناختی نقد کند. در این نگاه، تکنولوژی نه صرفاً ابزار، بلکه امتداد وجود انسان است؛ اما این امتداد باید بر امور حقیقی تکیه داشته باشد تا معنا و مشروعیت پیدا کند. چنین رویکردی میتواند برای جامعه امروز، که با شتاب به سمت تکنولوژیزدگی پیش میرود، راهگشا باشد و نگاه عمیقتر و انتقادیتری نسبت به فناوری ایجاد کند.
پدیدارشناسی تکنولوژی؛ از اعتباریات پوچ تا نسبت حقیقی انسان با فناوری
فضای مجازی و تکنولوژیهای جدید، انسان را بیش از پیش درگیر اعتباریاتی کردهاند که به هیچ حقیقتی بازنمیگردند؛ اعتباریاتی که به تعبیر فیلسوفان غربی، نیهیلیسم و پوچگرایی را تشدید میکنند. در این میان، بازخوانی نظریه «اعتباریات» علامه طباطبایی میتواند چارچوبی فلسفی برای نقد و تحلیل نسبت انسان و تکنولوژی فراهم آورد و نشان دهد که آیا این رابطه بر پایه اعتباریات پوچ بنا شده یا بر امور حقیقی استوار است.
چهارمین نوع رابطهای که در تقسیمبندی اعتباریات مطرح میشود، رابطه «اعتباری ـ حقیقی» است؛ یعنی جایی که انسان با چیزی رابطهای اعتباری برقرار میکند، اما آن اعتبار نهایتاً به حقیقتی بازمیگردد. با این توضیح، مجموع روابط انسان با جهان پیرامون در چهار دسته جای میگیرند و همین تقسیمبندی، مدخل اصلی برای ورود به بحث پدیدارشناسی تکنولوژی است؛ اینکه نسبت انسان با فناوری و فضای مجازی را چگونه باید تبیین کرد.
یکی از مشکلات اساسی فضای مجازی آن است که اعتباریات نوع سوم، یعنی «اعتباری ـ اعتباری»، را تشدید میکند. انسان در این فضا وارد روابطی میشود که هیچ پشتوانه حقیقی ندارند. شهرتطلبی، نمایش مداوم سلبریتیها، یا میل به دیدهشدن به هر شکل، نمونههایی از همین اعتباریاتاند. حتی ارزشهایی مانند داشتن «فالوور زیاد» یا حضور پررنگ در شبکههای اجتماعی، در واقع اعتباریاتی هستند که به هیچ حقیقتی متصل نمیشوند و صرفاً در سطحی پوچ باقی میمانند.
این وضعیت، به تعبیر فیلسوفان غربی، انسان را وارد نوعی نیهیلیسم میکند؛ پوچگراییای که فضای مجازی آن را به شدت تشدید کرده است. فضای مجازی به سیاهچالهای از اعتباریات پوچ بدل شده که انسان را درگیر فضاهای تخیلی و بیپشتوانه میکند. نیچه در نقد تکنولوژی جدید بر این باور بود که انسان در چنین فضایی نمیتواند خویشتن اصیل خود را آشکار کند و به «مشهورات» بدل میشود؛ بنابراین باید شجاعت ظهور خویشتن واقعی را داشته باشد. هایدگر نیز معتقد بود تکنولوژی انسان را اسیر منطق درونی خود کرده است؛ بهگونهای که انسان بهجای آنکه تکنولوژی را به خدمت گیرد، خود به خدمتگذار آن تبدیل میشود.
هر یک از این فیلسوفان، از زاویهای خاص، پیامدهای نیهیلیسم ناشی از تکنولوژی را تحلیل کردهاند و همگی بر این نکته تأکید دارند که مهمترین پیامد فناوری جدید، گسترش پوچگرایی در جامعه بشری است. برخی حتی ادعا کردهاند که تکنولوژی جدید ارزشهای نهایی و تعهدهای بنیادین انسان را زیر سؤال برده است.
از این منظر، بدون توجه به چارچوب فلسفی اعتباریات نمیتوان پدیدارشناسی صحیحی از تکنولوژی ارائه کرد. پرسش اصلی این است که وقتی میگوییم انسان به خادم تکنولوژی بدل شده، این خادمیّت ناظر به کدام نوع از اعتباریات است: اعتباریات پوچ و بیپشتوانه، یا اعتباریاتی که به حقیقت تکیه دارند و با واقعیت زندگی انسان هماهنگاند؟
بازخوانی نظریه اعتباریات علامه طباطبایی میتواند پاسخی به این پرسشها بدهد. ایشان تأکید داشتند که اعتباریات باید به امور حقیقی بازگردند تا معنا و مشروعیت پیدا کنند. اگر این بازگشت صورت نگیرد، انسان در دام اعتباریات پوچ گرفتار میشود و نسبت او با تکنولوژی نیز به رابطهای بیپایه و بیحقیقت بدل خواهد شد. بنابراین، نقد تکنولوژی از منظر اعتباریات میتواند راهی تازه برای فهم نسبت انسان و فناوری بگشاید؛ راهی که نه صرفاً نفی تکنولوژی، بلکه تحلیل انتقادی و بازاندیشی در بنیانهای آن را هدف قرار میدهد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا