دوحه، پایان توهم امنیت عربی

دوحه، پایان توهم امنیت عربی

نشست اضطراری سران کشورهای اسلامی در دوحه، که در واکنش به تجاوز اسرائیل به قطر برگزار شد، نه‌تنها نتوانست پاسخی عملی به این حمله بی‌سابقه ارائه دهد، بلکه به نمادی از فروپاشی اراده جمعی جهان عرب در برابر تهدیدات منطقه‌ای بدل شد. در شرایطی که اسرائیل با چراغ سبز آمریکا به بازطراحی ژئوپلیتیک خاورمیانه می‌پردازد، اعراب همچنان درگیر بی‌تعریفی دشمن مشترک و ناتوانی در فعال‌سازی پیمان‌های دفاعی هستند. حمله به قطر، نه‌فقط یک تجاوز نظامی، بلکه ضربه‌ای به نقش منطقه‌ای این کشور و نشانه‌ای از پایان الگوی امنیتی غرب‌ساخته برای حاشیه خلیج فارس بود.

آیا قابل انتظار بود که نشست اضطراری سران سازمان همکاری های اسلامی که در واکنش به تجاوز رژیم صهیونیستی به قطر تشکیل شد این چنین ضعیف و بی خاصیت باشد؟ هر چه بود اجتماع رهبران عربی در دوحه را باید به منزله نقطه پایان همکاری های اسلامی-عربی ارزیابی کرد.

در حالی که افکار عمومی جهان اسلام انتظار داشت اعراب حداقل به خاطر خودشان هم که شده مجازاتی را برای متجاوزان اسرائیلی تدارک بینند اما دورهمی سران کشورهای اسلامی فقط مطابق معمول به صدور بیانیه محکومیت به پایان رسید و علی‌رغم اتخاذ مواضع قدرتمند برخی سران کشورهای عربی و اسلامی علیه تجاوز اسرائیل اقدامی جمعی، معنادار و بازدارنده که این رژیم باشد را در توقف جاه‌طلبی‌ها و ماجراجویی‌های منطقه‌ای‌اش تحت فشار بگذارد، در خروجی این نشست دیده نشد.

اظهارات معاون دبیر کل اتحادیه عرب پیش از آغاز این نشست تا حد زیادی فاش کرد که قرار نیست اتفاق ویژه‌ای در دوحه رقم بخورد. اتفاقی که با انتشار متن پیش نویس اجلاس، مهر تأیید خورد. حسام زکی، معاون دبیرکل اتحادیه عرب، همزمان با شرکت در اجلاس اضطراری عربی-اسلامی در دوحه اعلام کرد شرایط در حال حاضر برای فعال کردن پیمان دفاع مشترک عربی مساعد نیست. موضع او در حالی مطرح شد که این مقام عرب اظهار کرد کشورهای عربی «تعریفی از دشمن مشترک که بتوان این پیمان را علیه آن فعال کرد» ندارند. به گفته معاون دبیرکل اتحادیه عرب، توافقنامه دفاع مشترک عربی که دهه‌ها پیش برای ایجاد یک چتر امنیتی جمعی امضا شد، در مقاطع حساس قبلی فعال نشده است و به نظر نمی‌رسد شرایط فعلی برای احیای آن مساعدتر باشد.

دوشنبه شب روشن شد که از این جمع مشتتت، ضعیف و وابسته هیچ اقدام موثری امکان پذیر نیست و تنها خروجی نشست این بود که اسرائیل حالا به حملات بیشتر خود در تمام منطقه رغبت بیشتری پیدا کرده است. در واقع اجلاس بی خاصیت دوحه، بیش از آنکه عامل کاهش ماجراجویی های بیشتر صهیونیست ها شود، منطقه را بیشتر در پرتگاه جنگ قرار داد.

حمله اسرائیل به قطر یکی از نقاط عطف در تاریخ خاورمیانه است که مبدا پویایی های جدیدی در نظم سیاسی خاورمیانه خواهد شد. برای نتانیاهو و هیات حاکمه اسرائیلی روشن شده کشورهای عربی درمانده تر از آن هستند که بتوانند در مقابل توسعه طلبی های ارضی این رژیم ایستادگی کنند چرا که اساسا واحدهای سیاسی عربی که مولود سایکس-پیکو هستند فاقد عناصر برخاسته از دولت ملی هستند و برای دهه ها امنیت خود را خریده اند و دنباله روی آمریکا در بقای خود بوده اند. درست به همین خاطر است که بنیامین نتانیاهو از رویای «اسرائیل بزرگ» و تغییر چهره منطقه صحبت می کند چرا که هیچ مانعی ( به غیر از محور مقاومت و ایران) رویاروی خود نمی بیند. توماس باراک فرستاده ویژه دولت آمریکا که ماه هاست در منطقه می چرخد و می کوشد با دیپلماسی موانع اسرائیل را در سوریه، لبنان و عراق از میان بردارد چندی قبل به صراحت اعلام کرد اسرائیل چهارچوب های سایکس-پیکو را به رسمیت نمی شناسد؛ این سخن اسم رمز طراحی جدیدی است که قرار است توسط صهیونیست ها به دستکاری ژئوپلیتیک در منطقه ختم شود.

در چنین فضایی است که دونالد ترامپ با فرض کردن اختیار عمل رژیم صهیونیستی در سراسر منطقه، به نتانیاهو یک چک سفید امضا داده که اهدافش را پیش ببرد. از حمله ناکام به ایران تا تجاوز به قطر، تل آویو و کاخ سفید ترامپ همه را در کانسپت یک “پنجره طلایی فرصت در اختیار اسرائیل” ارزیابی می کنند. مجوز ترامپ به بی بی برای هدف قرار دادن رهبران حماس در دوحه در چنین ادراکی صورت گرفت که البته منجر به یک رسوایی برای رئیس جمهور آمریکا در تائید حمله به کشوری که ایالات متحده آن را در دایره «متحد غیرناتویی» خود قرار داده و همین ۴ ماه قبل ترامپ آن را مقصد تور خاورمیانه ای خود با وعده چند صد میلیارد دلاری سرمایه گذاری دوحه در آمریکا کرده بود.

به این دلیل است که دوحه همچنان در شوک به سر می برد. قطری ها به یکباره دریافتند که به آنها توسط بزرگترین ضامن امنیتی شان خیانت شده و تنها در میان معرکه با نتانیاهوی بدون مهار و بی پرواتر شده قرار دارند. مسئله ای بیش از هر چیزی این امیرنشین را در بهت فرو برده است پیام قدرتمند این حمله بود. تهاجم به دوحه، حمله به نقش منطقه ای قطر بود که آنها در سه دهه گذشته در پرونده های مهم خاورمیانه ای و جهانی، آن را تبدیل به مزیت قطر در نقش یک کشور میانجی در تحولات مهم بین المللی کرده بود.

بهت این امیرنشین خلیج فارسی از این فکر نگران کننده است که آمریکا و اسرائیل ممکن است الگویی که غرب برای حاشیه خلیج فارس با قرار دادن قطر در کانون آن طراحی کرده بود را دچار چالش کنند. قطر  در سالهای گذشته سعی داشت که با کنش و اقدام در منافذ جهانی و منطقه‌ای، نوعی منطقهالفراغی برای خود ایجاد کند که البته در دایره تحمل غرب باشد اما تحولات پساهفت اکتبر نظم مورد نظر اسرائیل- البته با چراغ سبز آمریکا- برای منطقه این الگوی قطری را شاید تحمل نکند و برای آمریکایی ها هم بلاموضوع شده باشد.

اگرچه دونالد ترامپ با بیان این دروغ که از حمله به قطر اطلاع نداشته و با دعوت امیر قطر به کاخ سفید تلاش کرد موضوع را رفع و روجوع کند اما سفر معنادار مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا به سرزمین های اشغالی همزمان با نشست دوحه، این سیگنال را دوباره به قطر و اعضای شورای همکاری خلیج فارس فرستاد که اولین و آخرین انتخاب آمریکا در منطقه، اسرائیل است.

در چنین شرایطی صورت مسئله خیلی روشن است: آمریکایی ها یقین دارند که اسرائیل ابتکار عمل نظامی در منطقه را با پشتیبانی واشنگتن در اختیار دارند و اعراب نه توانایی مقابله دارند و نه حتی می توانند در ضمانت های امنیتی ایالات متحده بازنگری کرده و همچنان وابسته به آن هستند.

دیدگاهتان را بنویسید