سه سال پس از خداحافظی «خندوانه»، رامبد جوان با «کارناوال» به پلتفرم فیلمنت آمده تا دوباره مخاطب را سرگرم کند؛ اما این بازگشت نه در تلویزیون، بلکه در مدیومی تازه و با ساختاری پرزرقوبرق، بیش از آنکه خلق کند، توصیف میکند. برنامهای پرهزینه و پرادعا که در اجرا، گرفتار تکرار، لفاظی و تدوینهای فرساینده شده و به جای هنر، «داد و قال» را به نمایش گذاشته است.
بنیا ابراهیمنژاد: سه سال از آخرین حضور رامبد جوان در قاب تلویزیون با «خندوانه» گذشته بود که خبر تولید برنامهای تازه با عنوان «کارناوال» در پلتفرم «فیلمنت»، دوباره نام او را بر سر زبانها انداخت. نامی که با «خنده» در حافظه تصویری مخاطب ایرانی گره خورده و همین حافظه، با تمام فرسودگیاش، هنوز هم گاهگاه طلب نوستالژی میکند.
بازگشت رامبد، نه در تلویزیون که در مدیومی جدید و ساختاری متفاوت، در وهله اول واجد یک بار احساسی-فرهنگی بود؛ بازگشتی که بسیاری آن را پاسخی به برنامه «۱۰۰۱» در شبکه نسیم تلقی کردند. برنامهای با شباهتهای بیپرده به خندوانه، با همان نورپردازی آشنا، همان دکورهای هندسی، همان شخصیت عروسکی (جناب خان) و همان لحن گپزن و نمایشی. طبیعی بود که فضای مجازی، باز هم جناحبندی کند و حق را به سازنده اصلی بدهد. موجی از حمایت احساسی شکل گرفت؛ نه برای کارناوال، که برای خندوانهای که دیگر نبود.
اما این حمایت، خیلی زود بیجهت شخصی شد؛ طوری که هر نقدی به کارناوال، به منزله نادیده گرفتن زحمات رامبد جوان و تیمش تعبیر شد. گویی تنها دو حالت داریم: یا تمامقد مدافع کارناوال باشیم، یا متهم به جانبداری از تلویزیونی که دیگر برای هیچکس مامن خاطره نیست.
بیگمان، صداوسیما با حذف رامبد جوان و تقلید آشکار از خندوانه در قالب «۱۰۰۱»، تلاش کرد از ذخایر محبوبیت گذشته تغذیه کند؛ تلاشی که از هر جهت مذبوحانه بود. اما این واقعیت، نباید ما را به حمایت بیمنطق و غیرفنی از کارناوال سوق دهد. در نقد، نباید اسیر دوگانهسازیهای هیجانی شد؛ چون نقد، نه با دوست داشتن و دوست نداشتن کار دارد، نه با خاطرهبازی و نه با تسویه حسابهای شخصی.
تا لحظه نگارش این مطلب، پنج قسمت از کارناوال پخش شده: یک قسمت افتتاحیه و چهار قسمت با ساختار دوپاره مسابقه و نتایج. بیهیچ تردید، تیمی پرتلاش پشت این پروژه قرار دارد. هزینهها چشمگیر هستند. طراحی صحنه، دکور، نور، تدوین، گرافیک و حتی موسیقی، گواه سرمایهگذاری بالاست. اما درست همینجا، یک سوال اساسی مطرح میشود: آیا همه این تدارکات، به کیفیتی منسجم و اثرگذار منجر شده یا آنقدر خودنمایانه هستند که به سانتیمانتالیسم تصویری دچار میشوند؟
کارناوال میخواهد بزرگ و متفاوت باشد و این میل به تفاوت در سطح ایده، بالقوه محترم است. اما تفاوت، بیش از آنکه ادعا شود، باید در اجرا دیده شود. رامبد جوان در لحظات متعددی از برنامه، با هیجان میگوید «قراره بترکونیم!» اما این «ترکاندن» نه آنگونه که او مدعی است در اجرا رخ میدهد، نه در فرم، نه در محتوا. در عوض، با حجم عظیمی از لفاظی و خودارجاعی مواجهیم؛ ادبیاتی که گویی باقیمانده از سالهای خندوانه است. تکهکلام «ما خیلی باحالیم» که زمانی شوخوشنگ بود، حالا به عبارتی تهی بدل شده که بیشتر از آنکه مخاطب را همراه کند، او را از خود میپراند.
در نگاه نخست، کارناوال مدعی است که اثری متفاوت است. اما فقط با نگاهی اجمالی به فهرست شرکتکنندگان، میتوان همان چهرههای آشنای برنامههای پلتفرمی را دید؛ نامهایی که مدام از یک برنامه به برنامه دیگر کوچ میکنند. گویی این افراد، بیش از آنکه حامل ایده یا خلاقیت جدیدی باشند، صرفا نقش سیاهیلشکر پرمخاطب را ایفا میکنند. تماشاگر را نه به تفکر، که به تکرار سوق میدهند.
کارناوال، گرفتار یک خطای رایج است؛ گمان میکند که اگر همهچیز را پررنگ کند، حاصل کار چشمگیرتر خواهد شد. در نتیجه دوربین مدام در حرکت است، کاتها پیاپی، نماها بیش از حد متکثر و تدوین، بهجای اینکه روایت را پیش ببرد، ذهن بیننده را فرسوده میکند. در یک موقعیت ساده که با نهایت ده نما قابل اجراست، گاه با بیش از سی نمای شلوغ و بیربط مواجهیم. تجربهای که ما را یاد تدوینهای آثار پرهیاهوی سینمای دهه هشتاد میاندازد؛ همانهایی که رامبد جوان در گفتوگویی با روزنامه شرق، از آنها به عنوان نمونههای فنی ضعیف یاد کرده بود و چه عجیب که حالا خود جوان به همان سرنوشت دچار شده است.
کارناوال، بیشتر به یک بازار مکاره میماند. مکانی پر سر و صدا با «کاسبان معرکهگیر» که آمدهاند تا هرطور شده، چیزی بفروشند. در مسابقه، هنرنمایی میکنند و در بخش نتایج، روی صندلی مینشینند و با حداکثر اغراق و حداقل معنا، به توجیه اثرشان میپردازند. اینجا دیگر با خلق هنر مواجه نیستیم؛ بلکه با نوعی «داد و قال» آشنا که جای تحلیل را گرفته. تماشاگر هم وارد این بازی میشود. حق دارد نظر بدهد، اما وقتی نظرش حکم صادر میکند، کار از زیباییشناسی به عوامگرایی سقوط میکند.
نکته دیگری که در ساختار کارناوال آزاردهنده است، تکثر اسپانسرهاست. برنامه، گاهگاه متوقف میشود تا یک آیتم تبلیغاتی کوچک پخش شود؛ آیتمی که نه خلاق است و نه موجه اما همچون مشت آخر، توی صورت بیننده فرود میآید.
تبلیغ، به جای ادغام در فرم، همچون وصلهای ناجور در بطن روایت نشسته. این حجم از تبلیغ، بیش از آنکه کارکرد حمایتی داشته باشد، به دلزدگی میانجامد.
البته باید منصف بود. کارناوال، لحظاتی دارد که همچون شخصیت «افتو» میدرخشند. گاهی خندهدار است، گاهی به تامل وا میدارد. رامبد جوان همچنان میداند چطور ارتباط بگیرد. اما توصیه ما، نه از سر دلسردی، که از سر دلسوزی است؛ به جای حرفهای حشو، به جای نطقهای بیحاصل، به اجرا فکر کن.
هنرمند، نطق نمیکند؛ خلق میکند.
حرف نمیزند؛ اثر میگذارد.
در جهانی که هنر کالایی کمیاب شده، ارائه هنر کار بزرگی است.
کاش رامبد جوان و تیمش در قسمتهای پیشرو، بهجای توصیف مکرر آنچه «کارناوال» میخواهد باشد، مجال تحقق آنچه میتواند باشد را فراهم کنند.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا