هوش مصنوعی آمده، اما نه برای دفن خلاقیت انسانی. آمده تا ما را به یاد بیاورد که چه چیزهایی را نباید فراموش کنیم: تجربه زیسته، شهود، و آن لحظههای ناب انسانی که هیچ الگوریتمی نمیتواند بازآفرینیشان کند.
به گزارش سرمایه فردا، از تلویزیون تا اینترنت، از کتاب دیجیتال تا اسمارتفون، هر بار که فناوری تازهای وارد زیستبوم فرهنگی ایران شده، بخشی از جامعه با شتابزدگی، آن را بهمثابه پایان قطعی فناوریهای پیشین تلقی کرده است. این بار، هوش مصنوعی در آستانه تبدیل شدن به همان «پایان همه چیز» است—از سینما تا ادبیات. اما آیا واقعاً چنین است؟ یا اینبار هم با تکرار همان خطای قدیمی، در حال رها کردن سنگرهایی هستیم که هنوز زندهاند و میتوانند زنده بمانند؟ این گزارش، با بررسی محدودیتهای بنیادین هوش مصنوعی در خلق معنا، روایت و زیبایی، نشان میدهد که مرعوب شدن، بزرگترین تهدید برای خلاقیت انسانی است نه خود فناوری.
در.اع ما نه با فناوری، که با خودمان مشکل داریم. هر بار که پدیدهای نو از راه میرسد، بهجای آنکه ظرفیتهای پیشین را بازتعریف کنیم، آنها را کنار میگذاریم. از کتاب کاغذی تا رادیو، از سینمای پردهدار تا روایتهای انسانی، همه در معرض حذفاند—نه بهدلیل ناکارآمدی، بلکه بهدلیل مرعوب شدن ما. اینبار، هوش مصنوعی آمده و دوباره همان واکنش تکراری در حال تکرار است. اما این گزارش نشان میدهد که AI، با همه تواناییهایش، نمیتواند جای خلاقیت انسانی را بگیرد. آنچه خطرناک است، نه هوش مصنوعی، بلکه بیاعتمادی ما به ظرفیتهای خودمان است.
مرعوب شدن در برابر فناوریهای نو، به یکی از خصوصیات بخشی از جامعه ایرانی در چند دهه اخیر تبدیل شده است. این خصوصیت فقط یک حالت روانی در مواجهه با پدیدههای جدید نیست، بلکه روی تصمیمگیریهای کلان ما هم در بسیاری از اوقات تاثیر میگذارد. به عبارت ساده، هرگاه پای تکنولوژی جدیدی به ایران باز میشود که از جهتی میتوان آن را بدیلی برای فناوریهای قبلی دید، عدهای به این فکر میافتند که دوره فلان چیز تمام شد و از این پس دوره چیزی دیگر فرا رسیده است. مثلاً تلویزیون که میآید فکر میکنند عصر سینما به سر آمد یا وقتی اینترنت میآید، فکر میکنند دوره تلویزیونهای پابلیک به سر آمده است.
آسیبی که ما معمولا از این مواضع شتابزده دیدهایم، مربوط به دور شدن هیجانزده از ظرفیتهای پیشین است. مثلاً در حالی که در پیشرفتهترین کشورهای دنیا همچنان آمار مطالعه نسخههای کاغذی کتابها رو به افزایش است، در ایران عدهای به این فکر میافتند که دیگر عصر کتابهای دیجیتال شده و باید کاغذ را کنار گذاشت یا لااقل بهشدت کمرنگ کرد و یا اینکه فکر میکنند وقتی کف دست هر شهروندی یک اسمارتفون قرار میگیرد که با آن از بام تا شام پلتفرمهای تصویرمحور را مرور میکند، دیگر چه کسی سراغ رادیو یا هر محصول صوتی دیگری میرود. این قبیل تلقیها باعث میشوند ما بعضی از جبهههای فرهنگی مهم را رها کنیم و ظرفیت آنها بلااستفاده بماند یا اینکه برای بهرهبرداری در اختیار دیگران قرار بگیرند. حالا اما جدیدترین پدیده تکنولوژیکی که به میدان آمده و چنانکه مینماید از راه رسیده تا همه چیز را زیر و زبر کند، هوش مصنوعی است.
سینما بارها دستخوش تحولاتی شد که زیر و زبرش کردند؛ ناطق شد، رنگی شد، دیجیتال شد و حالا هوش مصنوعی از راه رسیده است؛ اما آسیب مهمی که بیم آن میرود اوضاع سینمای ایران را متأثر کند، همان برخورد خوفزده و مرعوب در برابر این پدیده است. همان که میگوید چون کتاب دیجیتال آمده، دوره کتاب کاغذی به سر آمده یا فکر میکند چون اسمارتفون و تلویزیونهای با کیفیت خانگی فراگیر شدهاند، دوره مصرف محصولات صوتی یا دوره فیلم دیدن در سالن سینما به سر آمده است، میتواند در شکل شدتیافتهاش باعث شود سنگرهای مهم و اصیل خالی بمانند و کسی کتاب عمیق و قطور ننویسد یا محصولات صوتی تولید نکند و کسی سالن مجهز سینما بنا نکند و هیچ فیلمسازی هم برای نمایش روی پرده بزرگ، فیلم نسازد. حالا که هوش مصنوعی از راه رسیده، با این توهم که چنین پدیدهای آمده تا جای خیلی چیزهای دیگر را بگیرد، ممکن است همان تفکر بتواند باعث شود خیلی چیزهای اصیل رها شوند و خیلی از سنگرها رها شوند و خالی بمانند.
شاید به این دلیل ما در برابر پدیدههای جدید تکنولوژیک معمولا بیش از حد مرعوب میشدیم که پدیدآورندهشان نبودیم و آن فناوری ناگاه وارد دنیایمان میشد اما این مورد آخر، یعنی هوش مصنوعی، به نظر میرسد که رعبآورتر از این حرفهاست و حتی در خود ایالات متحده هم وحشتی جدی در میان صاحبان بسیاری از حرفهها ایجاد کرده است. اعتصاب صنف نویسندگان و پس از آن بازیگران هالیوود را که در سال ۲۰۲۳ شروع شد، خیلیها به یاد دارند. این اعتصابها عمدتاً به این دلیل صورت گرفت که اصحاب این اصناف از نفوذ و گسترش هوش مصنوعی ترسیده بودند و هراس داشتند که چنین چیزی جایشان را در صنعت فیلمسازی بگیرد. با توجه به اینها و وقتی خود سینماگران آمریکایی هم از جایگزینیشان با هوش مصنوعی ترسیدهاند، آیا باید قضیه را جدیتر از اینها فرض کرد و چنین چیزی را پذیرفت که کار تمام است؟ قضیه به این سادگیها نیست. نگرانی در بخشی از هالیوود وجود دارد که کاملا صنعتی و فرموله است و آدمهایی که در آن کار میکنند (مثلاً فیلمنامه مینویسند)، با کمترین درجه از خلاقیت کار میکنند و صرفاً به مثابه اپراتور نوشتاری، برای رعایت پروتکلهای مشخص تجاری در حال فعالیت هستند.
اینها طبیعتاً باید بترسند که هوش مصنوعی جایشان را بگیرد اما آیا دیده شده که در همان هالیوود، یکی از چهرههای مولف و خلاق هم بابت اینکه شغل یا جایگاهش را با ورود هوش مصنوعی از دست بدهد، ابراز نگرانی کند؟ به عبارت ساده و سرراست، هوش مصنوعی حتی اگر شغلهای زیادی را از بین ببرد، از آنجایی که نمیتواند به حوزه خلاقیت ورود کند، صرفاً باعث خالصسازی سینما یا حوزه هر فعالیت هنری دیگری خواهد شد. برای درک بهتر این موضوع بهتر است به این فکر کنیم که در حوزه سینما از هوش مصنوعی چه نوع فعالیتهایی برنمیآید و این فناوری به چه حوزههایی نمیتواند ورود کند. در نهایت اینجاست که مشخص میشود مرز واقعی سینما تا کجاست و تا کجای آن را صرفاً باید تکنیک دانست و هوش مصنوعی هم میتواند جای بعضی از تکنیسینها را در آن پر کند. هوش مصنوعی دارای یکسری محدودیتهای بنیادین در سینما است. به دلیل همین محدودیتهای بنیادین، هوش مصنوعی در سینما تنها میتواند دستیار فنی آدمهای خلاق باشد و ذیل رهبری آنها فعالیت کند. در ادامه پس از اشاره به این محدودیتهای بنیادین، نمونههایی از عدم توانایی هوش مصنوعی در خلاقیت برشمرده شده است.
محدودیتهای بنیادین هوش مصنوعی در سینما
۷. تضعیف خلاقیت انسانی: اتکای بیش از حد به الگوریتمها ممکن است منجر به یکنواختی روایی و کاهش نوآوری شود. این موضوع را میتوان تحت عنوان «خطر جایگزینی فرآیندهای خلاقانه با تولید ماشینی» هم صورتبندی کرد.
۸. سوگیری الگوریتمی: دادههای آموزشی ممکن است حامل سوگیریهای فرهنگی، جنسیتی یا نژادی باشند که در خروجیهای AI بازتولید میشوند. بر خلاف آنچه تصور میشود، هوش مصنوعی کاملا فاقد سوگیری نیست و ذهنیت طراحان اولیهاش در آن تاثیراتی گذاشته است که تابحال مورد بحثهای فراوانی قرار گرفتهاند.
۹. ابهام در مالکیت معنوی: تولید محتوا توسط ماشین، پرسشهایی درباره حقوق مؤلف، مالکیت اثر و مسئولیت قانونی ایجاد میکند.
۱۰. AI فاقد نیت، شهود و انگیزهی بیان است: خلاقیت هنری نهتنها محصول مهارت، بلکه تجلی یک «خواستِ بیان» است؛ بیانِ چیزی که پیشتر گفته نشده، یا گفته شده اما بهنحو دیگری. هوش مصنوعی فاقد نیت، دغدغه، یا شهود است؛ نمیتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی باید گفته شود، چرا باید گفته شود، و چگونه باید گفته شود تا اثرگذار باشد.
۱۱. غافلگیری هنری از دل تضاد و پارادوکس میآید، نه از منطق آماری: فیلمهایی که ما را شوکه میکنند، معمولاً با ساختارهای متعارف بازی میکنند، انتظارات را زیر پا میگذارند، و از دل تضادهای انسانی معنا میسازند. الگوریتمها، بهدلیل گرایش به میانگینگیری و هموارسازی، از خلق چنین پارادوکسهایی ناتواناند. آنها میتوانند «متعارف» بسازند، اما «شگفتانگیز» نه.
صحنههایی که هوش مصنوعی تا ابد نمیتواند پیشنهاد بدهد
در ادامه به چند سکانس، صحنه یا حتی پلان اشاره میشود که هوش مصنوعی به طور ذاتی در خلق آنها ناتوان است. این ناتوانی به آن معنا نیست که در آینده با پیشرفت تکنولوژی ممکن است توانایی آن در سیستمهای الگوریتمی ایجاد شود. به عبارتی هوش مصنوعی ممکن است بتواند نسبت به انسانها در بسیاری از موارد دقیقتر و سریعتر هم بشود اما بعضی کارها هستند که تا ابد برای آن ناممکن باقی میمانند و این به ذات الگوریتمی بودن آن برمیگردد. هر مخاطبی که این نوشته را میخواند احتمالاً خواهد توانست به چنین فهرستی دهها مورد دیگر هم که خودش تجربه مواجهه با آنها را داشته اضافه کند. به علاوه اگر از سینما بیرون برویم و سایر حوزههای هنری را مورد بررسی قرار بدهیم، خواهیم دید هوش مصنوعی اگرچه ممکن است بتواند بر اساس الگوی شاهنامه ابیاتی را تقلید کند اما هیچگاه ه این ایده نمیرسد که در آن دوره تاریخی چنین چیزی را پدیدار کند، همانطور که در مورد سایر آثار سترگ ادبی هم نخواهد توانست. هوش مصنوعی همچنین نمیتواند یک ملودی بسازد که برای اولین بار حال و هوای تازهای خلق میکند و در سایر شاخههای هنری هم چنین است.
چهارصد ضربه (the 400 blows) ۱۹۵۹
صحنهی پایانی این فیلم، با نمایی طولانی از دویدن آنتوان و فریز شدن تصویر روی چهرهی او، نهتنها ساختارشکن است، بلکه حامل نوعی ابهام وجودیست که هیچ الگوریتمی نمیتواند آن را طراحی کند. این لحظه، همزمان پایان و آغاز است؛ هم فرار و هم مواجهه. AI ممکن است چنین ساختاری را تقلید کند، اما نمیتواند تصمیم بگیرد که «در این لحظه خاص، سکون بهتر از حرکت است».
حافظه (Memento) ۲۰۰۰
روایت غیرخطی و معکوس این فیلم، نه از دل پیچیدگی صرف، بلکه از درک روانشناختی اختلال حافظه و تجربهی انسانی از زمان زاده شده است. هوش مصنوعی میتواند ساختارهای غیرخطی بسازد، اما نمیتواند بفهمد چرا چنین ساختاری برای این شخصیت خاص، در این موقعیت خاص، ضروری و اثرگذار است.
طعم گیلاس (عباس کیارستمی، ۱۹۹۷)
پایانبندی این فیلم، با عبور از مرزهای روایت کلاسیک و ورود به پشتصحنهی فیلمبرداری، مخاطب را به تأملی فلسفی دربارهی مرگ، واقعیت و ساختگی بودن دعوت میکند. این تصمیم نهتنها ساختاری، بلکه هستیشناختیست. AI نمیتواند چنین مرزهایی را بشکند، چون خود درون همان مرزها تعریف شده است.
نیویورک، جزء به کل (Synecdoche, New York) ۲۰۰۸
در این فیلم، شخصیت اصلی شهری را درون یک انبار بازسازی میکند تا زندگیاش را بازنمایی کند و در نهایت درون همان بازنمایی گم میشود. این پیچیدگی متافیزیکی، از دل اضطراب انسانی، ترس از فراموشی و میل به جاودانگی زاده شده است، نه از تحلیل دادههای روایی.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا