نقش هوش در جامعه و در کمال آن هوش مصنوعی آغاز زوال دولت به مثابه یک نهاد تاریخی است. برای فهم آن رابطه علم، دین و دولت در تاریخ بررسی میشود.
به گزارش سرمایه فردا، علی فتحی: حماقت تا مدتهای مدید برای بقای بشر مفید بود زیرا کنجکاوی های بشر می توانست راهی به افسانه و حتی جنایت ببرد. از این رو بزرگترین استعداد آدمی یعنی نقش هوش در جامعه با ارائه ایده ها و طرح های نو متوقف به ضروری ترین نیاز های او متمرکز بود.
بشر تا قرنها دغدغه جان یعنی امنیت و دغدغه نان یعنی تامین معاش داشت. پس لازم بود حماقت ارج نهاده شود تا تمامی کوشش و کنجکاوی و تلاش آدمی در جهت تامین امنیت و تامین معاش سپری شود. حتی در همین دو مورد مهم اجازه آزمون و خطا نداشت و ناچار بود و به آنچه نیاکان او دست یافته اند اکتفا کند.
پس کاربست نقش هوش در جامعه در قلمرو هایی محدود و معین توجیه داشت و هرگونه نوآوری چون با خطر از دست دادن هرچه تا بحال در اختیار دارد روبرو بود محکوم و قابل تحمل نبود. ازاین نظر استعداد های آدمی مقید به عواملی بود که بهره گیری از تمام هوش و ذکاوت و قدرت تفکر او ضرورتی نداشت. اگر بخواهیم انسان کهن را تبیین کنیم باید این واقعیت را در نظر بگیریم که او ذره ذره آزادی انتخاب را کشف و بکار برد. به همین خاطر دهها هزار سال طول کشید تا او به حداقل های امنیت و معاش دست یابد.
در این میان جادو و قبیله سالاری و دین های باستانی نقش بزرگی در تعطیلی هوش و کنجکاوی های بشر داشتند. اما با شروع مبادله کالاها میان انسانها و پیوستگی ملل مختلف به یکدیگر امنیتی نسبتا پایدار در شکل و هیئت پدیده حکومت فراهم گشت. به این خاطر حکومت نقش مهمی در تداوم امنیت و تجارت و معاش بعهده گرفت و نهاد دولت تاسیس شد.
اما نهاد دولت و حکومت نیز نیاز به تعمیق و سرکوب آزادی داشت تا حداقل های امنیت و معاش به خطر نیفتد به این دلیل نهاد جادو و دین و دولت سه هم پیمان نهادی و تاریخی هستند و در حقیقت بستر تامین امنیت و معاش را تا پیش از صورت بندی بازار ها بعهده داشتند.
نهاد جادو و دولت و دین سد راه آزادی به مثابه نقش هوش در جامعه شدند و ضرورتا بقای بشر را تضمین کردند. کارکرد نهادها معین و تاریخی است و عمر ابدی ندارند از این جهت کم کم جادو به برافراشته شدن نهاد علم انجامید و از حیزانتفاع خارج شد. ادیان باستانی که مملو خرافات و جهالت بود جای خود را به ادیان بزرگ و بخصوص ابراهیمی داد و حکومت به نهاد دولت تبدیل شد. هر سه فضای اجتماعی را از انسداد باستان خارج نمودند و قلمرو آزادی و بکاربردن هوش فراخ گشت. بیش از دو هزار سال عصر تاریخی بشر در همبستگی علم و دین و دولت قابل درک است.
ولی در همین دوران اتفاقی بزرگ رخ داد و تجارت و مبادله نوع تازه ای از علم و دین و دولت را می طلبید. چه بسا زمینه تضعیف انحلال یکی یا دو تا از هر کدام را ضروری نمود. در حقیقت جایگزینی علم اشیاء کهن با علم اجتماعی و تغییر دیدگاه بشر به نحوه حصول دانش با دکارت فصل تازه ای از عصر علم را معرفی کرد. سپس از این مرحله علم در قلمرو تجربه با روش شناسی توام شد و علم باستان از تعمیم باز ماند و علوم جدید رو به رشد گذاشت. بعبارت دیگر فیلسوفانی بزرگ همچون دکارت و هیوم و سایرین روش شناخت علمی را زیر و زبر کردند و علوم جدید پایه گذاری شد. البته کمترین شباهت را به علوم قدیم داشت از سوی دیگر دین دنیایی تر شد و عصر متافیزیک به انتهای اقتدار خود در رسید. دین از یک امر جمعی به یک رویکرد فردی تنزل یافت ادیانی که با رفورم پدید آمدند ناشی از بی نیازی به تعمیق بشر در حد اعلا بود. در نهایت دولت از صورت قلمرو همه قومی و چند زبانی و امپراتوری گری فرو کاسته شد. دولت های کوچک و زبانی و قومی و اقلیمی ظهور نمودند. در واقع دولت های مدرن ته مانده نهاد حکومت و دولت باستانی است که زوال آن در عرصه عمل واقعیتی اجتناب ناپذیر است. اگرچه قدرت شکلی و ظاهری آن بیش از دولت های کهن باشد چون دولت های جدید نمی توانند فردگرایی را سلب و لغو کنند و همچنان به اعمال حاکمیت خود ادامه بدهند.
در این صورت فردگرایی اجازه تاسیس دولت های قدر قدرت را متوقف نموده و اینک دولت های مدرن با دو ابزار مالیات ستانی و سرکوب قادر هستند دوام خود را حفظ نمایند. نباید فراموش کرد که در دولت های باستانی و پیشا سرمایه داری نهاد حکومت در همبستکی با علم آغازین و دین تمام اعمال فرد را زیر نظر داشت و فرد محلی از ابراز وجود نداشت. به عبارت دیگر علم و دین و دولت سه نهاد بهم پیوسته بودند و هر سه در اتحادی پایدار مانع آزادی و بکار بردن هوش انسانی همراه بودند
اما با ظهور سرمایه داری بعنوان محصول مبادله کالاها میان تولید کنندگان و تجار راهی تازه گشوده شد و تعمیق و سرکوب آزادی و هوش انسانی مردود شناخته شد. زیرا رشد تجارت و تولید و حرکت به سمت امنیت پایدار و تامین معاش مستمر در چارچوب نظم سرمایه داری نیاز به علم با رویکرد تجربی و دین با متوقف در رستگاری فرد و دولت بعنوان کارگزار فرد بزرگراه آزادی و اکتشاف قدرت انسانی که در نقش هوش در جامعه نهفته بود باز شد.
به این سبب سرمایه داری برعکس تمام انواع نظام های اقتصادی و اجتماعی پیشین نیازمند نقش هوش در جامعه برای ابداع روش های نو در جهت ثبات مسیر تولید و تجارت داشت.
سرمایه داری راه را بر کنار گذاشتن حماقت های بشر باز کرد و تحولی در حیات انسان پدید آورد که تا پیش از آن از محرمات بود و نزدیک شدن به قلمرو هوش و آزادی غدغن بود.
اگر تجارت بعنوان شرط امنیت معاش ابداع نمی شد و امنیت فیزیکی بشر با توسعه سرمایه داری از طریق تقسیم کار عظیم مهیا نمی گشت. چه بسا امروز نیز حماقت شرط بقای بشر و نقش هوش در جامعه موجب زوال نسل آدمی بشمار می رفت.
به این جهت نقش هوش در جامعه سرمایه داری اسباب دوام سرمایه داری شده و بخصوص اختراع هوش مصنوعی از نتایج تعمیق تجارت و نظام اقتصاد سرمایه داری است. آنهایی که از گسترش و کاربرد هوش مصنوعی نگرانند کسانی هستند که به جان مایه آزادی در نظم سرمایه داری وقوف نیافته اند.
در نهایت نقش هوش در جامعه و در کمال آن هوش مصنوعی آغاز زوال دولت به مثابه یک نهاد تاریخی است. در پی آن بسیاری از نهادهای پوسیده اعصار گذشته که هنوز در قید حیات هستند و کارکرد مفید خود را از دست داده اند تضعیف و تدریجا به تاریخ خواهند پیوست.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا