برنامه‌ریزی یا آزادی؟ نقدی بر نگاه تکنوکراتیک به توسعه

برنامه‌ریزی یا آزادی؟ نقدی بر نگاه تکنوکراتیک به توسعه

برنامه‌ریزی کلان، نسخه‌ای که قرار بود کشور را به توسعه برساند، خود به مانعی برای پیشرفت تبدیل شده است. دکتر عبده تبریزی، با قلمی شیوا، مشکلات اقتصادی ایران را به نبود مدیریت صحیح نسبت می‌دهد، اما آیا ریشه بحران در ضعف اجراست یا در خود این تفکر برنامه‌ریزی؟ این یادداشت به بررسی تأثیرات مخرب نگاه تکنوکراتیک بر جامعه می‌پردازد و راه‌حل را در بازگشت به آزادی و نظم خودجوش می‌جوید

به گزارش سرمایه فردا، در روزهای اخیر، دکتر عبده تبریزی، استاد برجسته اقتصاد، با قلمی شیوا و زبانی اندوه‌ناک، وضعیت نابسامان کشور را ترسیم کرده است. خاموشی در قلب پایتخت، سرافکندگی در میان منابع سرشار، و نگرانی از آینده‌ای نامطمئن، دغدغه‌ای مشترک میان بسیاری از مردم و تحلیل‌گران اقتصادی است. بااین‌حال، نقطه‌ای که ایشان آن را ریشه مشکلات دانسته‌اند، خود بخشی از بحران است: برنامه‌ریزی کلان.

مشکل کشور نه فقدان برنامه‌ریزی، بلکه اتکا به تفکری است که توسعه را وابسته به مدیریت از بالا به پایین می‌بیند. جامعه را نمی‌توان مانند یک کارخانه اداره کرد، و کشور را نمی‌توان با یک نقشه مهندسی به سوی پیشرفت هدایت کرد. این همان رویکردی است که طی دهه‌های گذشته، بارها و بارها در قالب چشم‌اندازهای کلان، اسناد بالادستی، و برنامه‌های توسعه‌ای اجرا شده، اما نه‌تنها کشور را به سمت شکوفایی نبرده، بلکه ما را به همین نقطه تاریک رسانده است.

طرفداران این نگاه بر این باورند که مشکل در اجرای ضعیف این برنامه‌هاست، اما ریشه بحران چیزی فراتر از ضعف اجرایی است. سوال اساسی این است: آیا اساساً توسعه اقتصادی و اجتماعی، قابل برنامه‌ریزی است؟ تاریخ نشان داده است که مدل‌های متمرکز و دستوری، فارغ از میزان دقت در تدوین آن‌ها، اغلب شکست خورده‌اند. از فروپاشی اقتصادی شوروی گرفته تا ناکارآمدی نظام‌های بروکراتیک مدرن، نمونه‌های بسیاری وجود دارند که نشان می‌دهند تفکر تکنوکراتیک در مدیریت کلان یک جامعه، محکوم به شکست است.

مسیر توسعه از آزادی‌های اقتصادی

به‌جای تمرکز بر برنامه‌ریزی‌های دولتی، مسیر توسعه از آزادی‌های اقتصادی، نظم خودجوش، بازارهای رقابتی، و مسئولیت فردی می‌گذرد. جامعه اگر رها شود، می‌تواند مسیر رشد خود را پیدا کند. اما دخالت‌های پی‌در‌پی، چه در قالب سیاست‌های متمرکز و چه در قالب تصمیمات دستوری، ظرفیت‌های آن را محدود می‌کند. این همان نکته‌ای است که تحلیل‌گران لیبرال‌گرا باید در نظر داشته باشند. تعجب‌آور است که برخی از کسانی که خود را لیبرال می‌دانند، بدون هیچ نقدی، همین دیدگاه تکنوکراتیک را ستایش و بازنشر می‌کنند؛ در حالی که اساس لیبرالیسم، رد چنین رویکردی است.

راه نجات، در بازگشت به اصل آزادی است. نه مدیران کارآمد، نه اسناد جامع، نه برنامه‌ریزی‌های دقیق، بلکه برداشتن موانع از مسیر ابتکار و نوآوری اجتماعی است که می‌تواند ما را از تاریکی عبور دهد. جامعه، فرمان نمی‌برد؛ شکوفا می‌شود، اگر رهایش کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *