مصادره تمدن؛ وقتی میراث فرهنگی ایران بی‌پناه می‌ماند

مصادره تمدن؛ وقتی میراث فرهنگی ایران بی‌پناه می‌ماند

هشتم مهر، روز بزرگداشت مولانا، بی‌صدا گذشت؛ نه مراسمی، نه یادآوری‌ای، نه حتی یک زمزمه. در حالی که کشورهای همسایه با جدیت در حال مصادره مفاخر ایرانی‌اند، غفلت از چهره‌هایی چون مولوی، فردوسی، ابن‌سینا و نظامی گنجوی، زنگ خطری است برای هویت فرهنگی ایران. اگر از قلمرو تمدنی‌مان دفاع نکنیم، دیگران آن را به نام خود ثبت خواهند کرد.

به گزارش سرمایه فردا، در تقویم رسمی، هشتم مهر به نام مولاناست؛ شاعری که با زبان فارسی، عرفان را جهانی کرد و در دل تاریکی‌های حمله مغول، چراغی از معنا روشن ساخت. اما این روز، سال‌هاست که بی‌صدا می‌گذرد. نه رسانه‌ای از او می‌گوید، نه نهادی بزرگداشتش را برگزار می‌کند، و نه مردم به یادش هستند. در همین غفلت، کشورهای همسایه با شتاب، میراث فرهنگی ایران را به نام خود ثبت می‌کنند—از مولوی در قونیه تا ابن‌سینا در تاشکند، از نظامی در باکو تا فارابی در آستانه. آن‌ها فیلم می‌سازند، جایزه می‌دهند، آرامگاه می‌سازند، و ما هنوز درگیر فراموشی‌ایم که خطرناک‌تر از هر تحریم و تهدیدی است. اگر مولوی در دل حمله مغول، شعر گفت و فرهنگ ساخت، چرا ما در عصر بحران‌های نرم، از او و دیگر مفاخرمان غافل مانده‌ایم؟ این غفلت، نه فقط از یک شاعر، بلکه از ستون‌های هویت ایرانی است. و اگر ادامه یابد، روزی خواهد رسید که هیچ نامی از ما، به ما تعلق نداشته باشد.

سازمان یونسکو سال ۲۰۰۷ میلادی را به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی، تحت عنوان سال مولوی نامگذاری کرد و از همان زمان دولت ایران تصمیم گرفت هشتم مهر که روز تولد این شاعر و عارف نامی بود را به عنوان روز مولوی وارد تقویم فارسی کند. به عبارتی این باید روزی باشد که تقریباً همه مردم ایران به یاد بیاورند چنین شاعر و متفکر بزرگی در دایره فرهنگ و تمدن خودشان زیست می‌کرده و نام او را گرامی بدارند و این روز را بهانه‌ای بشمارند برای صحبت کردن از این شخصیت و آثار و اندیشه‌هایش؛ اما در واقعیت چنان که می‌بینیم، مدت‌هاست کسی چندان به یاد این روز نیست. امسال هم هشتم مهرماه گذشت و هیچ زمزمه‌ای راجع‌به مولوی در روز بزرگداشت نام او شنیده نشد.

در ۲۰۰۷ میلادی که سال مولوی نامگذاری شده بود، کنگره‌ای با همین عنوان هشتمین سالگرد تولد مولانا برگزار شد و در این مراسم که با حضور دکتر غلامعلی حداد عادل، رییس وقت مجلس شورای اسلامی و ریاست عالی کنگره بزرگداشت مولانا، صفار هرندی، رییس ستاد بزرگداشت مولانا، دکتر محسن پرویز، معاون فرهنگی وزیر ارشاد و رئیس کمیته اجرایی و تنی چند از استادان و مولوی‌پژوهان برگزار شد، رئیس‌جمهور وقت، مهر نخستین روز انتشار را بر تمبر مولانا زد و دکتر غلامعلی حداد عادل نیز بر صفحه تمبر ضمن نوشتن عبارت «مبارک است»، امضای خود را بر پایین صفحه زد.

 

مولوی یکی از ستون‌های عنوان تمدن ایرانی

حالا اما نه تنها در چنین سطحی به این روز توجه نمی‌شود، بلکه اگر در هشتم مهرماه از غالب مردم ایران پرسیده شود امروز چه روزی است، خیلی بعید به نظر می‌رسد اشاره‌ای به روز مولوی صورت بگیرد. شاید گفته شود امروز کشور ما به قدری درگیر هزار و یک مسئله بغرنج و تنش‌های پیچیده است که طبیعی به نظر می‌رسد کسی روز مولانا را به یاد نیاورد؛ اما اولاً باید توجه کنیم خود مولانا در چه محیطی به دنیا آمد و رشد کرد. در زمان حیات او مغولان به ایران حمله کردند؛ یعنی اتفاقی که در طول تاریخ این سرزمین بزرگ‌ترین بلای نازل شده بر سر مردم ما بوده است. اگر ادبیات مولوی و اندیشه او در بستر چنین بلاروزگاری پدیدار شد و رشد کرد و سپس جاودانه شد، چطور می‌توانیم در عصری دیگر که بلایای آن به مراتب کم‌حرارت‌تر هستند بگوییم مولوی ربطی به وضعیت به‌خصوص امروز ندارد. ثانیاً اگر وضع جامعه امروز دچار پیچیدگی‌هایی شده، باید ببینیم که اصلی‌ترین عنصر تهدیدشونده ما و در مقابل آن مهمترین عنصر مقاومت و بقاء ما چیست؟ ما به فرهنگی نیاز داریم که چندان مادی فکر نکند و نتیجه‌گرا نباشد وگرنه ممکن است زیر بار فشاری که دشمنان وارد می‌کنند، تاب‌آوری لازم را نداشته باشیم.

به علاوه مولوی یکی از ستون‌های چیزی است که تحت عنوان تمدن ایرانی می‌شناسیم. آنچه در شخصیت جنگاوران ایران معاصر، از شهید چمران تا شهید سلیمانی دیده می‌شد، یعنی آنچه با عبارت «سردار عارف» مورد اشاره قرار می‌گیرد، چیزی است که از ترکیب اندیشه فردوسی و مولوی، حماسه و عاطفه، شور و شراره و اقتدار و تواضع حاصل می‌شود. بنابراین ما این بال را در کنار بال دیگر تمدنی‌مان یعنی جناب فردوسی برای برپا ماندن فرهنگ مقاومت نیاز داریم. نکته سوم این است که مولوی را باید یکی از دارایی‌های هویت‌بخش جامعه ایران دانست. می‌دانیم که در کشورهای همسایه ادعاهایی درباره تبار و تابعیت این شاعر و عارف نامی وجود دارد. قطعاً در کنار جنگنده و موشک و تانک و در کنار تکنولوژی صنعتی و کریدورهای ترانزیتی و قابلیت‌های تجاری، هر کشوری به چنین عناصر هویت‌بخشی برای قدرتمند شدن نیاز دارد؛ وگرنه این کشورها تا این حد اصرار نمی‌کردند که یک هنرمند و متفکر ۸۰۰ سال پیش را منتسب به جغرافیا و فرهنگ خودشان بکنند. اگر ما در جنگ با دشمنان‌مان هستیم، چه جنگ نظامی و چه حقوقی و اقتصادی و چه جنبه‌های دیگر، بدون مبالغه و بی‌اینکه چنین گزاره‌ای را شعاری بدانیم، باید از وجب به وجب قلمرو فرهنگی و هویتی‌مان هم دفاع کنیم. ما باید دیگران را مطلقاً از این ناامید کنیم که مردم ایران حتی ذره‌ای بپذیرند یک تمدن کاملاً بیگانه، با زبانی غیر از فارسی، یک شاعر پارسی‌زبان را منتسب به خودش بکند.

 

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی از مفاخر ایرانی

شوربختانه اگر مقداری تدقیق کنیم، در خواهیم یافت که از میان مفاخر ایرانی فقط مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی نبوده است که کشورهای دیگر سعی داشته‌اند نام و تبارش را به خودشان منتسب کنند. اگر فهرست نام‌های بلندآوازه تمدن ایران که دیگران سعی دارند به نام خودشان ثبت کنند مرور شود، اولاً برای هزار و یکمین بار لحظه‌ای به یاد می‌آوریم که ما که هستیم و چه عقبه باشکوهی داریم و ثانیاً افسوس می‌خوریم که در حال حاضر چه غفلت ویرانگری ما را فرا گرفته و تا چه حد حساسیت‌های لازم در مورد حراست از مالکیت‌های فرهنگی‌مان کم شده است.

در ادامه مروری شده است بر تعدادی از خصیت‌های فرهنگی و علمی تمدن ایران که کشورهای دور و اطراف ما سعی کرده‌اند آنها را به نام خودشان ثبت کنند. بعضی از این شخصیت‌ها در جغرافیای امروز ایران به دنیا آمده‌اند و همین جا از دنیا رفته‌اند اما یک کشور دیگر به بهانه‌ای که حتی کودکان را هم می‌تواند به خنده بیندازد، چنین ادعایی کرده‌اند. این نشان می‌دهد که کشورهای تازه تاسیس دور و اطراف ایران، برای هویت‌سازی و جلوگیری از حرکت اجتماعی مردم‌شان به سمت جاذبه فرهنگ مادر این منطقه یعنی ایران، حتی نیاز به دست و پا کردن بهانه‌های منطقی هم نمی‌بینند  اگر در مقابل این رویه‌ها ایستادگی جدی صورت نگیرد، بعید نیست تا چند وقت دیگر ببینیم هیچ نام و هیچ افتخاری در ایران نیست که همین واحدهای سیاسی صغیر و تازه متولد شده، مدعی انتساب آن به خودشان نباشند.

 

سرقت تمدنی از هویت یکپارچه‌ی ایران

از آیین‌های ما مثل نوروز و یلدا تا شخصیت‌های علمی و فرهنگی‌مان مثل مولانا و ابن‌سینا، از زیست‌بوم ایران مثل جنگل‌های هیرکانی تا ورزش‌هایی مثل چوگان یا حتی رسمِ آوازِ عامیانه و کوچه‌باغیِ عاشیقلار، تقریبا سر هر چیزی که می‌تواند نماد و نشانه‌ای از تمدن و قدمت و هویت یکپارچه‌ی ایران باشد، کلی مدعی تازه از راه رسیده وجود دارد که می‌خواهند این‌ها را به نام خودشان ثبت کنند.

در شمال و جنوب و شرق و غربِ این گربه‌ی چند هزار ساله، پر است از کشورهای ریز و درشتی که از تاریخ تاسیس‌شان با این عنوان فعلی، صد یا حتی پنجاه سال نمی‌گذرد و تعدادی‌ از آنها تازه سی سالگی را رد کرده‌اند. شاید برای همین است که هیچ کشوری در دنیا به اندازه‌ی ایران تا این حد در معرض سرقت میراث فرهنگی و علمی و اجتماعی‌اش نباشد.

تعداد شخصیت‌های مهم علمی و فرهنگی ایران که کشورهای دور و بر می‌خواهند به نام و ملیت خودشان ثبت کنند، متاسفانه خیلی بالاست که یکی از مشهورترین مواردش مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی‌ است. یک شاعر پارسی‌سرا که ترکیه ادعا می‌کند متعلق به آن کشور است. آنها قبل از اینکه فیلم «مست عشق» اکران بشود، سریالی درباره مولانا ساختند به اسم «رومی» که اگر کسی ببیند، فکر می‌کند این شخصیت پشت‌درپشت اهل  آناتولی بوده و یک کلمه شعر هم به زبان فارسی ندارد.

تلاش آنها برای این مصادره به قدری جدی بوده که آرامگاه مولانا در قونیه، سالی یک و نیم میلیون گردشگر دارد؛ در حالی که از مقبره شمس تبریزی در خوی، سالی ۲۰ هزار نفر هم بازدید نمی‌کنند. در مورد ابن‌سینا هم مدعی زیاد است و غیر از ترکیه که در این‌باره سریال هم ساخته، ازبکستان هم ادعا می‌کند ابن‌سینا ازبک بوده و سه‌هزار کیلومتر پایین‌تر از آنها، اماراتی‌ها یک جایزه سالانه‌ی اختراعات و ابداعات درست کردند به اسم ابن‌سینا و سفارش دادند که ربات ابن‌سینا را هم با لباس عربی برایشان طراحی کنند.

 

ترکیه درباره خواجه نصیرالدین طوسی هم ادعا دارد

ترکیه درباره خواجه نصیرالدین طوسی هم ادعا دارد و جالب است که با اعتراض عرب‌ها مواجه شده که او را به خودشان منتسب می‌دانند و هیچ‌کدام نمی‌گویند این عنوان «طوسی» که در اسم این شخصیت هست، مربوط به کجا می‌شود؟ غیر از مولوی و خواجه نصیر و ابن‌سینا، ترکیه روی ابوریحان بیرونی هم ادعا دارد.

یک مورد جالب دیگر کسی‌ است که مهم‌ترین بنیاد سینمایی کشور به نام‌ اوست ولی تا به حال در ایران فیلمی درباره‌اش ساخته نشده. در مورد ابونصر محمد فارابی که ابن‌سینا او را معلم خودش می‌داند و در سنت فلسفه اسلامی، بعد از ارسطو به عنوان معلم ثانی شناخته می‌شود، از حدود ۱۶ سال قبل کشور قزاقستان مدعی شده که این شخصیت متعلق به آنهاست؛ آن هم در حالی که فارابی نه در آن محدوده‌ی جغرافیایی به دنیا آمده، نه زندگی کرده، نه آنجا فوت کرده و نه آنجا دفن شده است.

در مورد محمد بن موسای خوارزمی که علم جبر را در قرن نهم به وجود آورد و واژه الگوریتم هم از اسم او گرفته شده، کشور تاجیکستان ادعا دارد و در مورد مخدوم‌قلی فراغی، شاعر ترکمنی که در ایران به دنیا آمد و زندگی کرد و از دنیا رفت، کشور ترکمنستان مدعی بود و برایش یک فیلم هم ساخت. البته در دولت قبل صحبتش شده بود که یک فیلم دیگر درباره این شخصیت به عنوان محصول مشترک ایران و ترکمنستان ساخته بشود و آنجا به ایرانی بودن مخدوم‌قلی هم اشاره شود اما آن دولت نیمه‌کاره ماند و این تصمیم هم معلق شد.

جمهوری آذربایجان هم غیر از ورزش‌های ایرانی و زیست‌بوم ایران و رسوم ایرانی، روی دو نفر از شاعران پارسی‌سرای ایران ادعا دارد. نکته جالب در ادعای آنها این است که فقط ملیت این دو شاعر را مصادره نکرده‌اند، بلکه حتی با اینکه آنها شاعر پارسی‌سرا بودند، این واقعیتِ واضح، علنا زیر سوال رفته است. جمهوری آذربایجان از چنین گزاره‌ها و جعلیات تاریخی که با اولین نگاه می‌شود فهمید مطابق ابتدایی‌ترین گزاره‌های منطقی نیستند، زیاد دارد.

خاقانی شروانی که مزارش در مقبره‌الشعرای تبریز، یک مکان گردشگریِ شناخته شده‌ است، یکی از این دو شاعر است و نظامی گنجوی، کسی که ایران را قلب کره‌ی زمین می‌دانست، مورد دیگر. همان نظامی گنجوی که می‌گفت «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل».

 

سریالی درباره زندگی نظامی گنجوی

البته وزیر ارشاد دولت قبل اعلام کرده بود که قرار است سریالی درباره زندگی نظامی گنجوی به عنوان محصول مشترک ایران و آذربایجان تولید بشود که در آن ما بتوانیم این مسئله را هم حل کنیم با نیمه‌کاره ماندن آن دولت، این تصمیم هم معلق یا به عبارتی ملغی شد.

موارد دیگری هم از سرقت مشاهیر ادبی و علمی ایران وجود دارد که بعضی‌هایشان خیلی عجیب به نظر می‌رسند. یکی از این موارد به ابوالفضل بیهقی، تاریخ‌نگار و نویسنده سبزواری برمی‌گردد که کتاب معروف تاریخ بیهقی را نوشته و چند سال پیش کشور افغانستان مدعی شد این شخصیت به آنها تعلق دارد. اما از آن هم عجیب‌تر حکیم ابوالقاسم فردوسی‌ است که باز هم از طرف افغانستان چنین ادعایی در موردش مطرح شده است؛ کسی که به عنوان یکی از اصلی‌ترین نمادهای تمدن ایرانی شناخته می‌شود.

از میان شخصیت‌هایی که نام‌شون برده شد، ایرانی‌ها تا به حال فقط درباره دو نفر فیلم یا سریال ساخته‌اند. یک سریال درباره ابن‌سینا که مربوط به حدود ۴۰ سال پیش می‌شد و یک فیلم درباره مولانا که احتمالاً قرار است نسخه سریالی‌ آن هم بیرون بیاید و با مشارکت ترکیه ساخته شده و اثری بود به‌شدت پرهیاهو اما اجماع تمام ادب‌دوستان ایرانی را بر علیه خودش برانگیخت. بعد از اکران این فیلم خیلی از ایرانی‌ها نگران بودند که «مست عشق» در نسخه دوبله ترکی و در نسخه سریالی، همان چیزی باشد که ایرانی‌ها انتظار دارند و ملیت و زبان مولانا جلال‌الدین محمد، به صراحت همان چیزی نشان داده بشود که واقعاً هست.

دیدگاهتان را بنویسید