ملی گرایی ایرانیان چگونه ممکن است ؟
ملی گرایی ایرانیان چگونه ممکن است ؟

به گزارش سرمایه فردا، ملی گرایی ایرانیان از طریق توجه به متون کهن پارسی و زبان مشترک امکانپذیر است.

بازار ارز تهران روز چهارشنبه ۱۰ مرداد ماه در حالی فعالیت کاری خود را آغاز کرد که بامداد امروز خبر ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران، خاورمیانه را شوکه کرد.

بازار ارز تهران در شرایطی آغاز به کار کرد که دلار آزاد وارد کانال ۶۰هزارتومان شد.

در این میان، عده‌ای از تحلیلگران اعتقاد داشتند تجربه نشان داده این واکنش‌ها مقطعی است و زمانی که تب هیجان پایین برود نرخ‌ها اصلاح خواهد شد.

براین اساس طبق آنچه که معامله گران ادعا کردند دلار تهران با ۶۰ هزار و ۳۰۰ تومان معامله شد و نرخ حواله درهم نیز به ۱۶هزار و ۴۴۳ تومان رسید.

قیمت سکه امامی نیز به ۴۲ میلیون و ۶۰۶ هزار تومان رسید.

همچنین قیمت نیم سکه نیز ۲۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان، ربع سکه ۱۵ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و سکه گرمی ۷ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان اعلام شد.

واقعا تحقیقی در حد رساله ای جهانی و تاریخی لازم است تا روشن شود چرا عده ای لجوجانه و بی تعارف: احمقانه، می کوشند ایران را فراموش کنند؟ چرا نام روستایی بی اهمیت در روسیه یا کوبا یا چین را می دانند، نام محله های تبهکاران آمریکا را می شناسند، اما ایران را نمی بینند و یا خائنانه انکارش می کنند؟

چرا صدایی ایران خواهانه در غوغای هابرماس و سکولاریسم و روشنفکری دینی برنخاست؟ اگر تعارف را کنار بگذاریم می توانیم بگوییم: ایران دوستی و ملی گرایی یک طرفش هفتاد سال است که عزادار نیم روز ۲۸ مرداد است و خود در عزای خود غرق شده است و طرف دیگرش از ۲۶ دی ۱۳۵۷ به بحران نظری و عملی، شکست عاطفی؟، دچار شده، هرگز انقلاب اسلامی را درک نکرده و آن قدر سر به هواست که فرق گذشته و آینده را نمی داند و بیشتر مزاحم است تا راه حل، و طرف دیگرش در دهه هفتاد و غوغای «ایران برای همه ایرانیان» هنوز شکل نگرفته بود و مظلومانه فقط مشاهده گر بود.


ایران پرستی فلسفی و تاریخی، بدون تعارف های معمول و تبصره های فرصت طلبانه، پس از آثار گران سنگ مرحوم استاد طباطبایی، در این سال ها تازه کم کم دارد خود را می یابد.
کمونیست ها و شریعتی چی ها و کانون نویسندگان و تروریست ها که خیلی خیلی محترمانه است که نامشان را مارکسیست و نومارکسیست و… می گذارند در اصل هیچ ربطی به ایران نداشته و ندارند.

هر آنچه گفته اند و نوشته اند و کرده اند خدمتی بی اجر و مزد به فلسفه و ادبیات غرب بود. بر آن هم نیفزوده اند، خرابش کرده اند و اگر سارتر و هابرماس و همچنین نیچه و فروید و یونگ روزی فارسی یاد بگیرند و ترجمه کتاب های خود را بخوانند یا از ناراحتی سکته می کنند و یا از خنده بیهوش می شوند و یا با تعجب می گویند: من؟ من اینها را نوشته ام؟


در نظریه های سیاسی، ایران اگر موضوع اصلی و یا تنها موضوع نباشد هر آنچه گفته می شود جز تفنن نیست و این تفنن البته، بی ضرر هم نیست. بی مبنا قرار دادن ایران، راه گم می شود و گاه تلاش های سرآسیمه و پر اشتباه و بی مبنا به این شومی ختم می شود که عکس قوم گرایی را به عنوان راه حل سیاسی بر صفحه اول روزنامه سازندگی بزنند و آن را با مشروطه مقایسه کنند.


قصه اینجا تمام نمی شود. مزاج دهر سخت تباه شده است. مجله مهم سیاست نامه از عده ای اهل فکر و دانشگاهی و نویسنده خواسته مقاله های مهم این چند دهه را نام ببرند. هنوز مجله دستم نرسیده و نمی دانم دقیقا چه خبر شده است.

فهرست های منتشر شده کافی است که آه از نهاد آدم بیرون بیاید. تازه، کسانی که با سیاست نامه ارتباط دارند حداقلی از فهم ملی را دارند. اما افسوس که جامعه کوتاه مدت کاتوزیان و مقاله های دکتر سروش و ملکیان و… در صدر است. یعنی سر تا پا در لجن روشنفکری افتاده ایم و خودمان خبر نداریم. از آقای حامد زارع باید سپاسگزاری کرد بابت این هشدار به موقع.


یزدان را سپاس که مقاله های انتخابی من همه تک رای هستند. خودم فقط، رای داده ام به استاد تقی زاده و استاد کسروی و دیگرانی که برای ایران کوشیده اند و کارشان چنان اصیل بوده که غربی ها سر تعظیم فرود آورده اند.

نه مثل ترجمه هابرماس و پوپر در دهه هفتاد و ترجمه مارکس و سارتر در دهه های چهل و پنجاه که به درد روزنامه دیواری مدرسه هم نمی‌خورد. در پایان فهرست مقاله های انتخابی خودم را می گذارم و تاکید می کنم که راه یکی است. ایران. و این راه جز با توجه به ادبیات پارسی و متون کهن و فرهنگ آن و نظریه پردازی های دقیق به جایی نمی رسد و زبان پارسی نقطه ی وصل و اتکای صورت بندی های آن است.

سید حسن تقی زاده، تحقیقی در احوال ناصر خسرو قبادیانی

احمد کسروی، آذری یا زبان باستان آذربایجان

عباس زریاب خویی، نگاهی تازه به مقدمه شاهنامه

احمد تفضلی، نقش سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دهقانان

بهمن سرکاراتی، بنیان اساطیری حماسه ملی ایران،

جواد طباطبایی، غیبت ملیت ایرانی در روشنفکری ایران.


ملی گرایی ایرانیان از طریق توجه به متون کهن پارسی و زبان مشترک امکانپذیر است.