فیلم «غریزه» به کارگردانی سیاوش اسعدی، با وجود لحظات چشمنواز و تلاش برای بازنمایی تجربهی نخستین عشق، در ساختار روایی با کاستیهایی مواجه است که مانع از تحقق کامل ظرفیتهای آن میشود. با این حال، این اثر در امتداد سنتی از سینمای ایران قرار میگیرد که بلوغ را نه بهعنوان یک نقطهی پایان، بلکه بهمثابه یک مسیر پرتنش، چندلایه و گاه دردناک تصویر کردهاند. این گزارش، نگاهی دارد به فیلمهایی که در ژانر بلوغ جای میگیرند و تجربهی زیستهی نوجوانی را در بستر فرهنگی و اجتماعی ایران بازتاب میدهند.
به گزارش سرمایه فردا، سینمای بلوغ یا coming-of-age، یکی از ژانرهای مهم و در عین حال کمپرداختهشده در سینمای ایران است؛ ژانری که نهتنها به تجربههای فردی نوجوانان میپردازد، بلکه بستری برای بازتاب تحولات اجتماعی، اخلاقی و روانشناختی نیز فراهم میآورد. فیلم «غریزه» بهانهای است برای بازنگری در این گونه سینمایی؛ اثری که با وجود تلاشهای زیباییشناختی و مضمونی، در ساختار روایی خود با چالشهایی جدی مواجه است.
«غریزه»، تازهترین اثر سیاوش اسعدی، پس از سه سال انتظار به پرده سینما آمده و در تلاش است تا تجربهی بلوغ عاطفی دو نوجوان را در بستری فرهنگی و اجتماعی بازنمایی کند. این فیلم، فراتر از یک روایت عاشقانه نوجوانانه، میکوشد گذار از کودکی به بزرگسالی را بهعنوان یک فرآیند درونی، پرتنش و چندلایه تصویر کند؛ فرآیندی که در تقاطع ارزشهای سنتی و مدرن شکل میگیرد.
اسعدی با بهرهگیری از عناصر بصری، موسیقیایی و طراحی صحنه، لحظاتی چشمنواز خلق کرده که مخاطب را با لذت سینمایی همراه میسازد. تسلط او بر ابزارهای سینمایی در خدمت بیان یک مضمون انسانی، در بسیاری از سکانسها مشهود است. اما این تلاشها در برابر ضعفهای ساختاری و روایی فیلم، به نتیجهای کامل نمیرسند.
نخستین ضعف، در مدیریت زمان روایت است. بیش از دو سوم فیلم صرف بازنمایی رابطهی عاطفی اولیه میان دو نوجوان میشود؛ تمرکزی که هرچند در خلق فضای عاشقانه موفق است، اما گره دراماتیک اصلی را با تأخیری ناموجه به تعویق میاندازد. این تأخیر، به عدم تعادل ساختاری منجر شده و روایت را دچار اختلال ریتم میکند. در نتیجه، فرصت پرداختن به لایههای عمیقتر شخصیتها و روابط از دست میرود و فیلم در میانهی راه، به تکرار الگوهای اولیه بسنده میکند.
از منظر منطق روایی نیز، کنش نهایی شخصیت پدر (با بازی امین حیایی) فاقد پیشزمینهی کافی است. فیلم تلاش کرده این تصمیم را در چارچوب مفاهیم اخلاقی ایرانی چون غیرت و شرافت توجیه کند، اما به دلیل فقدان پیوستگی روانشناختی و دراماتیک، مخاطب با انگیزهی شخصیت همدل نمیشود. شخصیت پدر، که قرار است حامل این ارزشها باشد، بهدرستی پردازش نشده و کنش او در پایان، فاقد باورپذیری است.
روابط فرعی نیز بهدرستی پرورانده نشدهاند. رابطهی پسر با پدر، خواهر، یا شخصیت آتیه با مادرش (با بازی پانتهآ پناهیها) یا غایباند یا مبهم. این خلأ، از ظرفیتهای دراماتیک فیلم کاسته و جهان داستانی را محدود کرده است.
از منظر سبکشناسی، فیلم آشکارا تحت تأثیر سینمای مسعود کیمیایی قرار دارد. از دیالوگنویسی تا لحن مردانه و اخلاقی، و حتی ریتم برخی سکانسها، ارجاع به کیمیایی محسوس است. هرچند در برخی لحظات این ارجاع دلنشین است، اما به دلیل ماهیت تقلیدیاش، مانع از شکلگیری جهان مستقل فیلم میشود.
با وجود این کاستیها، «غریزه» به لحاظ مضمونی، نمونهای کامل از سینمای بلوغ است؛ سینمایی که به تجربهی نخستین مواجهههای عاطفی و جنسی میپردازد و تلاش میکند این گذار را در بستر فرهنگی خاص بازنمایی کند. در ادامه این نوشتار، به بهانهی اکران «غریزه»، نگاهی خواهیم داشت به عناصر ژانر بلوغ و مصادیق آن در سینمای ایران.
در چنین بستری، فیلمهایی که در ژانر بلوغ جای میگیرند، نه صرفاً بازتابی از یک دورهی سنی، بلکه بازنمایی پیچیدهای از مواجههی انسان با نخستین بحرانهای هستیشناختیاند. این آثار، بهجای آنکه مخاطب را به سوی قهرمانی بیرونی سوق دهند، او را به درون شخصیت اصلی میبرند؛ به جایی که اضطراب، تردید، کشف و شکست، همزمان در حال شکلگیریاند. از این منظر، سینمای بلوغ نهتنها ژانری روایی، بلکه نوعی تجربهی زیستهی سینمایی است؛ تجربهای که مخاطب را به یاد خود میاندازد، به گذشتهاش بازمیگرداند و گاه او را با بخشهایی از وجودش مواجه میکند که هنوز در حال رشدند.
در سینمای ایران، این ژانر با چالشهای خاصی روبهروست. محدودیتهای فرهنگی و ممیزیهای رسمی، پرداختن به برخی از مؤلفههای کلیدی بلوغ—بهویژه جنسیت، بدن، و بحرانهای هویتی—را دشوار کردهاند. با این حال، فیلمسازانی چون رخشان بنیاعتماد، پوران درخشنده، عباس کیارستمی، مجید مجیدی، و در سالهای اخیر، سیاوش اسعدی، کوشیدهاند تا در قالبهای مختلف، به تجربهی بلوغ نزدیک شوند؛ گاه از مسیر استعاره، گاه از مسیر واقعگرایی، و گاه با بهرهگیری از زبان کودکانه یا نوجوانانه برای بیان بحرانهای بزرگتر.
فیلم «غریزه» در این میان، تلاش میکند تا با تمرکز بر تجربهی نخستین عشق و مواجهه با سنتهای اخلاقی، به یکی از میدانهای اصلی ژانر بلوغ وارد شود. هرچند در ساختار روایی با کاستیهایی مواجه است، اما از منظر مضمونی، در امتداد تلاشهایی قرار میگیرد که میخواهند از نوجوانی نه بهعنوان یک دورهی گذرا، بلکه بهعنوان یک میدان دراماتیک و فلسفی یاد کنند.
در ادامه این نوشتار، به بررسی نمونههایی از سینمای بلوغ در ایران خواهیم پرداخت؛ آثاری که هر یک، بهنحوی، بخشی از این گذار را روایت کردهاند و در کنار «غریزه»، میتوانند تصویری چندوجهی از این ژانر در بستر فرهنگی ایران ارائه دهند. این مرور، نهتنها برای شناخت بهتر سینمای بلوغ، بلکه برای بازاندیشی در تجربهی زیستهی خودمان از بزرگ شدن، ضروری است.
رحمان رضایی در «دختران انتظار» روایتی زنانه از بلوغ اجتماعی و اخلاقی را در بستر فقر، بارداری ناخواسته و طرد خانوادگی به تصویر میکشد. داستان دربارهی دختری است که در پی یک رابطهی پنهانی، باردار میشود و با انکار، قضاوت و بیپناهی مواجه میگردد. فیلم، با پرهیز از ملودرامهای اغراقآمیز، به تجربهی بلوغ از منظر جنسیت زنانه میپردازد؛ بلوغی که نه از مسیر کشف عشق، بلکه از مسیر مواجهه با پیامدهای آن، مسئولیتپذیری و بازتعریف هویت شکل میگیرد. نمادهای خانه، بیمارستان، و نگاههای قضاوتگر، فضای خفقان اجتماعی را بازتاب میدهند. «دختران انتظار» مصداقی جسورانه از سینمای بلوغ است زیرا رشد را در تقابل با ساختارهای مردسالار و تابوهای فرهنگی ترسیم میکند؛ بلوغی که با درد، طرد و بازسازی درونی همراه است.
رسول صدرعاملی در «من ترانه ۱۵ سال دارم» تصویری دقیق، انسانی و بیادعا از بلوغ دختری نوجوان ارائه میدهد که در غیاب مادر و با پدری زندانی، ناچار است بار مسئولیت خانواده را به دوش بکشد. ترانه، با صداقت و استقامت، در برابر پیشنهادهای ازدواج، نگاههای تحقیرآمیز و فشارهای اجتماعی مقاومت میکند. فیلم، با بهرهگیری از ریتم آرام، نماهای بسته و دیالوگهای درونی، بلوغ را بهعنوان فرایند مقاومت در برابر فروپاشی اخلاقی بازنمایی میکند. نمادهای مدرسه، خانهی خالی، و نامههای پدر، تنهایی و بلوغ زودرس را برجسته میسازند. «من ترانه…» مصداقی درخشان از سینمای بلوغ است زیرا رشد را در بستر مسئولیت، صداقت و ایستادگی تصویر میکند؛ بلوغی که نه از مسیر تجربه، بلکه از مسیر انتخاب اخلاقی شکل میگیرد.
روزهای نارنجی (۱۳۹۷) آرش لاهوتی در «روزهای نارنجی» با محوریت زنی میانسال که واسطهی کارگران فصلی در باغهای شمال است، به نوعی بلوغ دیرهنگام و بازنگری در هویت فردی میپردازد. آبان، شخصیت اصلی، در مواجهه با رقابت، خیانت و بحرانهای شغلی، به بازتعریف رابطهاش با همسر، کارگران و خود میرسد. فیلم، با بهرهگیری از رنگ نارنجی، نماد فصل گذار، و فضای باغ، استعارههایی از تغییر، انزوا و بازگشت به خود را خلق میکند. «روزهای نارنجی» مصداقی متفاوت از سینمای بلوغ است زیرا رشد را نه در نوجوانی، بلکه در میانسالی و در مواجهه با شکستهای دیررس ترسیم میکند؛ بلوغی که با تأمل، بازسازی و پذیرش همراه است.
رسول صدرعاملی با «دختری با کفشهای کتانی» به نقطهی عطفی در کارنامهی فیلمسازیاش رسید؛ فیلمی که نهتنها آغازگر دورهای تازه در سینمای اجتماعی ایران بود، بلکه یکی از نمونههای شاخص سینمای بلوغ در دههی هفتاد محسوب میشود. روایت سادهی آشنایی دو نوجوان در پارک، که با مداخلهی نیروی انتظامی به کلانتری و پزشکی قانونی ختم میشود، بستری برای مواجههی نخستین با مرزهای اجتماعی، جنسیتی و قانونی فراهم میآورد. کفشهای کتانی، بهعنوان استعارهای از معصومیت در حال زوال و شورش خام نوجوانی، در سراسر فیلم حضور دارد و تعارض میان آزادی فردی و نظم اجتماعی را دراماتیزه میکند.
صدرعاملی با بهرهگیری از جزئیات روزمرهی شهری، از نیمکت پارک تا راهروهای کلانتری، رشد را نه در قالب قهرمانی، بلکه در قالب آگاهی از محدودیتها تصویر میکند. طنز تلخ فیلم، لذت کشف عاطفی را با درد پیامدهای اجتماعی آن درهم میآمیزد. پایانبندی تأملبرانگیز، مخاطب را به بازاندیشی در مرزهای بلوغ، نظارت و آزادی دعوت میکند. فروش چشمگیر فیلم و استقبال گستردهی مخاطبان، نشان داد که سینمای بلوغ میتواند هم ژرفنگر باشد و هم مردمی.
در ادامهی مسیر سینمای بلوغ، صدرعاملی با «من، ترانه ۱۵ سال دارم» روایتی جسورانه و انسانی از بلوغ دخترانه در بستر بحرانهای خانوادگی و اجتماعی ارائه میدهد. ترانه، نوجوانی است که در غیاب مادر و با پدری زندانی، ناچار است بار مسئولیت زندگی را به دوش بکشد. مواجهه با پیشنهاد ازدواج، ورود به رابطهای موقت، بارداری و طرد اجتماعی، او را از معصومیت کودکانه به استقلال حقوقی و اخلاقی سوق میدهد.
فیلم، با پرهیز از ملودرام و بهرهگیری از ریتم آرام، بلوغ را بهعنوان فرایند مقاومت در برابر فروپاشی تصویر میکند. روابط از دسترفته، جامعهی قضاوتگر و نهادهای بیاعتنا، بحران هویت را برجسته میسازند. ترانه، با صداقت و ایستادگی، به نماد بلوغ اخلاقی بدل میشود. موفقیت فیلم در جشنوارههای داخلی و بینالمللی، از جمله سیمرغهای فجر و جایزه لوکارنو، نشان داد که سینمای بلوغ میتواند هم روایتگر تجربهی زیسته باشد و هم حامل پیامهای اجتماعی عمیق.
«وضعیت سفید» به کارگردانی حمید نعمتالله و نویسندگی هادی مقدمدوست، یکی از ماندگارترین سریالهای تلویزیونی ایران در دو دههی اخیر است؛ اثری که با نگاهی نوستالژیک، بلوغ را در بستر جنگ، خانواده و عشق نوجوانانه بازنمایی میکند. داستان خانوادهای گسترده که در موشکباران تهران ۱۳۶۶ به باغ مادری پناه میبرند، بستری برای کاوش در تعارضات نسلی، آشتیهای ناگزیر و مسئولیتهای تازه فراهم میآورد.
در مرکز این روایت، رابطهی امیر و شیرین قرار دارد؛ عشقی نوجوانانه که در زیر سایهی جنگ شکل میگیرد و به تدریج، امیر را از خودخواهی کودکانه به بلوغ عاطفی میرساند. نمادهای باغ، رادیو، آوار و خاطرات، گذار از کودکی به بزرگسالی را با ظرافتی شاعرانه تصویر میکنند. سریال، با ۴۲ قسمت و ریتمی دراماتیک، نهتنها تجربهی فردی رشد، بلکه حافظهی جمعی یک نسل را بازسازی میکند. استقبال گستردهی مخاطبان و تحسین منتقدان، «وضعیت سفید» را به یکی از مهمترین مصادیق بلوغ در روایت تلویزیونی بدل کرده است.
این مجموعه آثار، هر یک بهنحوی، تجربهی بلوغ را در بستر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ایران بازتاب دادهاند. از کودکی در جنگ و فقر تا نوجوانی در مواجهه با عشق، مسئولیت و طرد اجتماعی، و حتی بلوغ در میانسالی، سینمای ایران نشان داده است که رشد، نه یک نقطهی پایان، بلکه یک مسیر پرپیچوخم است؛ مسیری که در آن، فرد با خود، دیگری و جهان روبهرو میشود و در این مواجهه، معنای انسان بودن را بازمیآفریند.
در بخش بعدی، به بررسی عناصر سبکی و تکنیکی در این آثار خواهیم پرداخت؛ از نمادگرایی بصری تا روایت ذهنی، از ریتم آرام تا استفاده از فضاهای بسته، تا ببینیم چگونه سینمای بلوغ در ایران، با محدودیتهای فرهنگی، به زبان خاص خود برای بیان تجربهی رشد دست یافته است.
بلوغ نه بهعنوان یک نقطهی پایان، بلکه بهمثابه یک مسیر پرتنش، چندلایه و گاه دردناک تصویر شده است؛ مسیری که در آن، نوجوانان با خود، دیگری و ساختارهای اجتماعی روبهرو میشوند و در این مواجهه، معنای انسان بودن را بازمیسازند. این آثار، هر یک بهنحوی، نشان میدهند که سینمای بلوغ در ایران، با وجود محدودیتهای فرهنگی، توانسته است زبان خاص خود را برای بیان تجربهی رشد بیابد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا