در یک ظهر پاییزی، اختلافی قدیمی میان دو مغازهدار در شرق تهران به خشونتی مرگبار ختم شد؛ جایی که ابزار کار به سلاح بدل شد و برادری، شاهد آخرین نفسهای برادرش شد. حالا متهم در دادگاه، از نیت معذرتخواهی میگوید و اولیای دم، از حق قصاص.
به گزارش سرمایه فردا، خشونت همیشه از جایی دوردست نمیآید. گاهی در دل روزمرگی، در میان ابزارهای کار، در فضای مغازهای کوچک، بذر کینهای کاشته میشود که با یک جمله، یک نگاه یا یک سوءتفاهم، به خشمی مرگبار بدل میگردد. قتل سهراب، جوانی که میان دو برادر ایستاده بود، نه حاصل یک نقشه از پیش طراحیشده، بلکه نتیجه انباشت اختلافات صنفی، فشارهای روانی و فقدان گفتوگو بود. این پرونده، از لحظهای آغاز شد که سمبهای نوکتیز از روی میز برداشته شد و به قفسه سینه سهراب نشست و حالا، یک سال بعد، دادگاه میزبان مردیست که میگوید قصد قتل نداشته، اما ضربهاش کشنده بود.
پنجم مهرماه ۱۴۰۳، دو برادر جوان، سهراب را در حالیکه با ضربهای عمیق از ابزار نوکتیز سمبه به قفسه سینهاش مجروح شده بود، به یکی از بیمارستانهای تهران رساندند. تلاشهای تیم درمانی برای نجات او بینتیجه ماند و سهراب جان باخت. با اعلام مرگ، پروندهای جنایی گشوده شد و بازپرس ویژه قتل همراه با تیم تشخیص هویت و کارآگاهان پلیس آگاهی، تحقیقات را از سردخانه بیمارستان آغاز کردند.
از آنجا که برادران سهراب نخستین افرادی بودند که او را به بیمارستان منتقل کرده بودند، در آغاز تحقیقات مورد پرسوجو قرار گرفتند. برادر بزرگتر در شرح ماجرا گفت: «سهراب پسر وسط خانواده بود. همیشه هوای صابر، برادر کوچکترمان را داشت. هر سه با هم در مغازه شیشهکاری خودرو کار میکردیم. صابر همیشه زودتر از ما به مغازه میرفت، در را باز میکرد، جلوی مغازه را آبوجارو میکرد و اگر مشتری میآمد، کارش را راه میانداخت.»
اما روز حادثه، صابر با چهرهای آشفته و لباسهایی نامرتب وارد مغازه شد. سهراب که نگران حال برادرش شده بود، علت را جویا شد و فهمید که صابر با صاحب اگزوزسازی مجاور، مردی به نام مجید، درگیر شده است. عصر همان روز، مجید دوباره به مغازه آمد. سهراب با دیدن او از جا بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: «به چه حقی در مغازه ما روی برادرم دست بلند کردی؟» درگیری لفظی به گلاویز شدن انجامید. در میان نزاع، مجید سمبهای نوکتیز را از روی میز برداشت و آن را به قفسه سینه سهراب کوبید. سهراب در برابر چشمان برادرش نقش زمین شد و مجید پا به فرار گذاشت.
با اطلاعاتی که برادر سهراب در اختیار پلیس قرار داد، مجید شناسایی و دستگیر شد. او در همان مراحل اولیه، وارد کردن ضربه مرگبار را پذیرفت. شاگرد مغازه مجید نیز در تحقیقات گفت که اختلافات میان مجید و صابر از پیشنهادهای غیرقانونی مجید آغاز شده بود؛ او از صابر خواسته بود که مشتریان را با ترفندهایی به مغازهاش هدایت کند. این پیشنهاد باعث دلخوری و درگیریهای مکرر میان آنها شده بود.
پرونده با عنوان مباشرت در قتل عمدی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد. در جلسه رسیدگی، وکیل اولیای دم اعلام کرد که پس از قتل سهراب، پدرش نیز فوت کرده و حالا مادر و برادران او خواهان قصاص هستند.
مجید در دفاع از خود گفت: «قصد کشتن نداشتم. دعوای اصلی با صابر بود. بعد از درگیری صبح، ناراحت بودم و تصمیم گرفتم از او معذرتخواهی کنم. عصر به مغازهشان رفتم، اما با فحاشی و حمله مواجه شدم. سهراب با چوب دستی من را به سمت میز هل داد. برای دفاع از خودم، سمبه را برداشتم و ضربه زدم.»
قاضی در پاسخ گفت: «در برابر چوب و فحش، دفاع باید متناسب باشد. اقدامات مقتول کشنده نبود.» وکیل اولیای دم نیز تأکید کرد که «ضربه با ابزار نوکتیز، از سوی فرد بالغ، نوعاً کشنده است.»
در ادامه، قاضی از مجید درباره انگیزههای پشت درگیری پرسید و به اظهارات شاگردش اشاره کرد. مجید گفت: «ادعاهای شاگردم کذب است. اختلاف من و صابر به خاطر بدگوییهای پسر صاحب مغازهام بود. او بین ما نفاق انداخت و باعث شد کینه شکل بگیرد.»
در پایان جلسه، مجید بار دیگر گفت که قصد قتل نداشته و خواستار بخشش شد. قضات دادگاه پس از شنیدن دفاعیات، برای صدور رأی وارد شور شدند.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا