وقتی در مرزبندی بین من و شما، حریم ساخته میشود شخصیت و هویت چگونه شکل میگیرد.
به گزارش سرمایه فردا، با فهم دقیق اتفاق هبوط در زندگی مان دنیای درونمان که خصوصی ترین بخش زندگی است متحول میشود. ولی دنیای بیرونمان را با دیگران مشترکیم. وقتی در مرزبندی بین من و شما، حریم ساخته میشود شخصیت و هویت چگونه شکل میگیرد.
محدویتمان در عالم برون است و ما در عالم درون هیچ مرزی نداریم. در وجود ما احساسات ما پایان ندارد. اگر عقل آن را کنترل نکند. خیالات و تخیل ما اصلا مرزی نمیشناسد. اما عقل ما محدودیت را میفهمد.
شما هر چیزی را میتوانید تخیل کنید. حتی خدا شدن را مانند فرعون که میگفت انا ربکم الاعلی و در خیالش خود را اعلی و بی رقیب میدید. عالم درون در اختیار ماست و کسی نمیتواند اندیشه را به حصر بکشد.
با هبوط ما از یک جایی به جای پست تر می افتیم. در رحم مادر که بهشت آسا بود. دغدغه معاش و تنفس و یا حتی آگاهی به آن نداشتیم. اولین تونل سقوط ما بعد تولد ذهن است. این از شگفتی خلقت است که ما قبل ولادت ذهن نداریم. یعنی قوه فهم و تشخیص به عالم و محیط پیرامونمان.
راغب اصفهانی میگوید: سقوط عن القهر، افتادن قهری و ما نمیتوانیم کاری بکنیم. دستگاه آفرینش مسیرش را ساخت و ما در تونل ذهن افنادیم.
تونل ذهن عامل ارتباط با طبیعت بیرونی است و اگر ذهن نمیداشتیم طبیعت را که مهبط دیگر ماست نمی فهمیدیم. به همین دلیل ورود به جامعه شخصیت و هویت را متمایز می کند.
فرض کنید بعد ولادت والدین ما را در جنگل رها میکردند. و توسط حیوانات بزرگ میشدیم. بعد ما را پیدا کرده و به جامعه می آوردند. در اینصورت چهار دست و پا راه رفته و قادر به حرف زدن نبودیم. مانند حیوانات زبان و عقل نداشتیم.
زبان عامل اصلی آموزش و تعلیم و انتقال معلومات است. جامعه زبان و عقل ما را خلق میکند. کودک رها شده در جنگل ذهن محدودی دارد در حد حیوانات.
دومین مهبط ما طبیعت و سومین آن جامعه است. جامعه سرنوشت ساز است. ما در طبیعت فردیم. فردِ فرد، مانند حیوانات خودخواهیم و فقط دنبال رفع نیازهای خود هستیم.
کاملا تحت سلطه غرایزیم. یعنی فعل و انفعالات خودکار بدن که خارج از اختیار ما و خودجوش است. مختار بودن ما در جامعه آشکار میشود. ما توانش زبانی داریم که با آمدن در جامعه تبدیل به کنش زبانی میشود. این موضوع به شکل گیری شخصیت و هویت کمک می کند.
ما در طبیعت فردیم و رنج تنهایی نداریم که بزرگترین مشکل زندگی ماست. حتی برای پر کردن تنهایی عاشق می شویم و دست به هر کاری میزنیم.
کودکان بزرگ شده در جنگل از سکوت و آرامش در جنگل بهره برده و از حیوانات نمیترسند. این ترس ساخته ی حیات اجتماعی است. جامعه به ما می آموزد که حیوانات خطرناکندو چقدر جامعه ما را عوض میکند. با مرگمان تمام آنچه که در جامعه کسب کردیم بر باد میرود و زندگی دنیا بازی است.
ارسطو گفته که انسان بالطبع مدنی و جمع زیست است. اگر چه جامعه شناسی امروز این را قبول ندارد. ما نیاز به همکاری و تعاون دیگران داریم و نمیتوانیم زیاد در جنگل دوام بیاوریم. ما نمیدانیم که چه اتفاقی افتاده و نسلهای چندین هزار سال قبل ما در جامعه متولد شدند. یا در جنگل بوده اند بعد همدیگر را پیدا کرده اند. زندگی اجتماعی تشکیل دادند؛ یا اینکه خدا یک مرتبه یک جمعیت هزار نفری را خلق کرد.
با آمدن در جامعه به یک نوع جدیدی از هوشیاری و آگاهی میرسیم. در غیر اینصورت چیزی نمیفهمیدیم. جامعه تونل دیگریست و هر چه تونلها بیشتر شود ما محدودتر میشویم. در قالب روستا، شهر، خانواده، فرهنگ، زبان و زمان در شکلگیری شخصیت و هویت نقش ایفا می کند.
کسی نمیداند ما همه ابتدا منفرد بودیم یا نه. جامعه شناسان مارکسیستی میگویند ما در جنگل بوده و در غار زندگی کرده و خام خوار بودیم. تصاویر حک شده در غار گویای این است که جامعه شناسان مدرن این را قبول نداشتهاند. آنها میگویند شاید نقوش توسط یک چوپان حک شده است.
جامعه و طبیعت با هم فرق دارند و ما توسط مادر وارد جامعه شدهایم. تاثیرات زادگاهمان تا آخر عمر هرجا که برویم با ماست. ذهن کودک منفعل محض است. نمیتواند تصمیم گیری و اعتراض و مرزبندی کند کاملا پسیو است. هر چه که اطرافیان و محیط به آن میدهند را میپذیرد. این خیلی بیرحمانه است. این پذیرش بنیاد شخصیت و هویت ما میشود.
ما در طبیعت چیزی بنام ایگو نداریم ایگو با ورود به جامعه و در کنار دیگری ظهور پیدا میکند.من همان سوژه است و در کنار تو ایجاد میشود. با مرزبندی بین من و شما حریم ساخته میشود که مهمتر از حریم خانه و باغ است. من کلمه تفرقه انگیزی است گرچه زیباست.
ببینید با آمدن به جامعه چه بلایی سر ما آمده در مسیر خلقت که با مردنمان همه از بین میرود…
دکتر هاشمی مازندرانی
تلخیص، شهربانو بابایی
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا