سیاست‌گذاری بازار سرمایه در بن‌بست ؛ وقتی حمایت‌ها به ضد خود تبدیل می‌شوند

سیاست‌گذاری بازار سرمایه در بن‌بست ؛ وقتی حمایت‌ها به ضد خود تبدیل می‌شوند

در دل یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های بازار سرمایه ایران، روایت‌هایی از فعالان اقتصادی شنیده می‌شود که نه‌تنها از ناکارآمدی سیاست‌های حمایتی گلایه دارند، بلکه از ساختارهای معیوب، مداخلات دولتی، و ذهنیت‌های تثبیت‌شده‌ای سخن می‌گویند که اجازه اصلاح نمی‌دهند. این گفتار، نگاهی بی‌پرده به چرایی سقوط اعتماد عمومی، خشونت پنهان در دل اقتصاد، و نیاز فوری به یک شوک اصلاحی هماهنگ دارد—نه تدریجی، نه محافظه‌کارانه. اینجا سخن از انسان است، نه فقط شاخص و نمودار.

به گزارش سرمایه فردا، برخی از شرکت‌های کوچک احتمالاً تاب این شرایط را نخواهند آورد و از این بحران جان سالم به در نمی‌برند. برخی دیگر نیز شاید با تأخیر و دشواری از آن عبور کنند. حالا اجازه بدهید ادامه دهیم؛ شما چند پرسش را هم‌زمان پاسخ دادید و من هم ترجیح دادم رشته کلامتان حفظ شود تا بتوانیم بحث را پیوسته پیش ببریم.

سؤالی که دارم این است: در شرایطی که بیش از ۵۰ هزار میلیارد تومان نقدینگی از بازار سهام خارج شده، چرا شاخص کل تنها حدود ۱۵ درصد افت کرده؟ البته این کاهش به جز برخی نمادهای شاخص‌ساز است. با وجود تمام حمایت‌هایی که صورت گرفته—از جمله مصوبات صندوق توسعه بازار—ما همچنان درگیر سیاست‌های قیمت‌گذاری دستوری هستیم. در حالی که خودمان بارها تأکید کرده‌ایم باید از این نوع مداخلات پرهیز شود، اما همچنان با حجم مبنا و دامنه نوسان مواجهیم.

می‌دانم مسئولان سازمان بورس در چه فضایی فکر می‌کنند. نگرانی‌شان قابل درک است؛ از باز شدن کامل بازار واهمه دارند، چرا که پای دولت و صندوق‌های بازنشستگی در میان است. اگر بازار آزاد شود، ممکن است این نهادها با فشار فروش، کف بازار را جمع کنند. در نتیجه، ترجیح می‌دهند بعدازظهرها در جلسات بگویند: «دیگر نگه دارید، مردم فقط می‌خواهند بفروشند.»

برای مثال، شرکت خودمان—کیانا—در حال حاضر حدود ۱۸۰۰ میلیارد تومان ارزش بازار دارد. سودی که در مجمع تصویب کردیم، فردا به سهام‌داران پرداخت می‌شود. نقدینگی موجود در شرکت حدود ۹۰۰ میلیارد تومان است. پرتفوی ما در بازار حدود ۴۰۰ میلیارد تومان سهام، ۲۵۰ میلیارد تومان طلا و ۲۵۰ میلیارد تومان اوراق با درآمد ثابت دارد. پنج واحد آپارتمان نیز در اختیار داریم که بخشی از سرمایه‌گذاری‌ها در آن‌ها فعال است. برآورد ما از ارزش خالص دارایی‌ها حدود ۲۰۲۰ میلیارد تومان است، اما بازار ما را با قیمت‌های نازل معامله می‌کند. این وضعیت فقط مختص ما نیست؛ بسیاری از شرکت‌ها در شرایط مشابهی هستند، اما بازار بی‌تفاوت به فروش ادامه می‌دهد.

صندوق‌های اهرمی نیز صرفاً در حال فروش هستند

صندوق‌های اهرمی نیز صرفاً در حال فروش هستند. سؤال اینجاست: چه اتفاقی افتاده که مردم فقط می‌خواهند بفروشند؟ پاسخ این است که ریشه این بحران از جایی آغاز شد که سازمان بورس خود را مسئول حفظ شاخص دانست. فعالان بازار در حال خروج بودند، اما حمایت‌ها ناکافی بود. دامنه نوسان و محدودیت‌ها نتوانستند بازار را حفظ کنند، تا جایی که حتی تصمیم به تعطیلی بازار گرفته شد. سپس بازار باز شد و دستور تزریق نقدینگی صادر شد. اما این ذهنیت که باید بازار را با دستور و حمایت زنده نگه داشت، باید از ذهن تحلیل‌گران و فعالان بازار پاک شود. ما به چنین حمایتی نیاز نداریم.

مشکل دیگر این است که بسیاری از فعالان بازار با دیدن حمایت‌های دولت آمریکا از بازارهای مالی، تصور می‌کنند شرایط ایران نیز مشابه است. اما تفاوت‌های بنیادینی وجود دارد. در بازارهای توسعه‌یافته، دامنه نوسان و حجم مبنا از ابتدا وجود نداشته‌اند. حمایت‌ها در آنجا مقطعی و هدفمند بوده‌اند، نه دائمی و ساختاری. در ایران، سال‌هاست که با این نوع حمایت‌ها مواجهیم و همین امر باعث شده بازار به مرور از کارایی بیفتد.

در مورد تزریق ۶۰ هزار میلیارد تومان نیز شنیده‌ام که بخشی از آن صرفاً خط اعتباری بوده و وارد بازار نشده است. اما حتی اگر وارد شده باشد، نتیجه‌اش دولتی‌تر شدن بازار است. وقتی سهم بیشتری از بازار در اختیار نهادهای دولتی قرار می‌گیرد، سهم اشخاص حقیقی کاهش می‌یابد و پویایی بازار از بین می‌رود.

در ضمن، باید به یک نکته مهم اشاره کنم: ما چیزی به نام «خروج پول» نداریم. آنچه رخ داده، صرفاً تغییر شکل دارایی‌هاست. اشخاص حقیقی فروخته‌اند و اشخاص حقوقی خرید کرده‌اند. اگر موجودی حساب‌های جاری کارگزاری‌ها را بررسی کنید، خواهید دید که پول از بازار خارج نشده، بلکه در حساب‌ها باقی مانده تا در نقطه‌ای دیگر وارد شود.

اما چرا مردم نمی‌خرند؟ چون نمی‌توانند بفروشند. وقتی دامنه نوسان مثبت تنها سه درصد است، خرید با ریسک بالا همراه است. من شخصاً حاضر هستم تمام دارایی‌ام را صرف خرید سهمی کنم که ارزشمند است، اما اگر مجبور باشم شش ماه صبر کنم تا قیمت به ارزش واقعی برسد، در این مدت هزاران اتفاق ممکن است رخ دهد—از تغییرات ژئوپلیتیکی گرفته تا توافقات سیاسی. این ریسک را نمی‌توانم بپذیرم.

اگر دامنه نوسان وجود نداشت، گروه‌های قدرتمند و سرمایه‌گذاران حرفه‌ای که توانایی تحلیل و سنجش ریسک دارند، اجازه نمی‌دادند سهام به این قیمت‌ها برسد. تصمیمات دستوری در قیمت‌گذاری، مانع رشد بازار شده‌اند. وقتی می‌گویم دامنه نوسان و حجم مبنا باید حذف شوند، بسیاری تصور می‌کنند بازار سقوط خواهد کرد. اما اگر ارزش‌گذاری‌ها دقیق باشد، رشد شاخص تا ۴۰۰ هزار یا حتی یک میلیون واحد روی کاغذ غیرممکن نیست

ذی‌نفعان قدرتمند اجازه تغییر نمی‌دهند

در ساختار فعلی، مسئله اصلی این است که ذی‌نفعان قدرتمند اجازه تغییر نمی‌دهند. هر بار که صحبت از اصلاحات تدریجی می‌شود، در عمل به بن‌بست می‌رسیم. مثلاً می‌گویند قیمت بنزین را طی پنج سال آزادسازی می‌کنیم، اما در سال دوم، مجلس تغییر می‌کند، سیاست‌ها عوض می‌شود، و همه‌چیز به نقطه اول بازمی‌گردد. چرا؟ چون ذی‌نفعان تلاش می‌کنند دوباره وارد بازی شوند.

در چنین سیستمی، که قدرت در دست گروه‌های تثبیت‌شده است، شاید تنها راه اصلاح واقعی، «زدن زیر میز» باشد. یعنی باید یک‌بار برای همیشه اعلام کنیم که از قیمت‌گذاری دستوری خارج می‌شویم. مثلاً فقط دو کالای اساسی—گندم و برنج—را تحت حمایت نگه داریم و باقی را رها کنیم. یا در بازار سرمایه، سازمان بورس را از مسئولیت حفظ شاخص کل خارج کنیم. هر اتفاقی که افتاد، افتاد. سرمایه‌گذار باید بداند وارد چه فضایی می‌شود.

این تصمیمات باید همین حالا گرفته شوند، نه زمانی که بازار فعال است. در شرایطی که روزانه پنج میلیون کاربر فعال نداریم، وقت آن است که برخی میزها را واژگون کنیم. اما این اقدام باید به‌گونه‌ای باشد که ذی‌نفعان نتوانند به بازی بازگردند. تنها یک شوک هماهنگ و قاطع می‌تواند این چرخه معیوب را بشکند.

اگر بخواهیم با اصلاحات تدریجی پیش برویم، آن‌قدر درگیر تغییرات سیاسی و مدیریتی خواهیم شد که فرصت اجرای آن‌ها را پیدا نمی‌کنیم. آقای مدنی‌زاده، دو سال دیگر ممکن است جای خود را به فردی دیگر بدهد. بنابراین، باید با یک بسته اصلاحی جامع وارد شد—از رفاه عمومی گرفته تا سیاست‌های ارزی و بانکی.

مثلاً می‌توان با کاهش تعرفه‌های واردات، رفاه مردم را بهبود داد. یا حساب سرمایه را آزاد کرد، ترازنامه بانک‌ها را اصلاح کرد، و مجموعه‌ای از اقدامات هماهنگ را در بورس اجرا کرد. در ترکیه، در دوره‌های آزادسازی اقتصادی، حقوق کارمندان به‌صورت ماهانه بازنگری می‌شد. نرخ بهره و تورم بررسی می‌شدند و حقوق‌ها متناسب با آن‌ها تنظیم می‌شدند تا ذی‌نفعان در شرایط جدید جایگاه خود را پیدا کنند.

در ایران، تقریباً هیچ‌کس هزینه واقعی انرژی را نمی‌پردازد. این مسئله نه‌تنها به ناکارآمدی اقتصادی منجر شده، بلکه بر رفاه عمومی نیز سایه انداخته است. وقتی بنزین ارزان باشد، مردم به استفاده از خودرو شخصی ترغیب می‌شوند، جنگل‌ها آسیب می‌بینند، و تبعات اجتماعی گسترده‌ای مانند فقر و آسیب‌های اجتماعی پدیدار می‌شود. شاید در ظاهر این مسائل به هم مرتبط نباشند، اما در واقع یک تصمیم اشتباه می‌تواند زنجیره‌ای از پیامدهای ناخواسته را رقم بزند.

اگر از من بپرسید، باید به سمت مجموعه‌ای از اقدامات شوک‌آور و هماهنگ حرکت کنیم. این بسته اصلاحی باید همه‌جانبه باشد. برخی از افراد در کارگروه‌های اقتصادی نیز به همین موضوع پرداخته‌اند. در میان این بحث‌ها، اجازه بدهید یک سؤال شخصی مطرح کنم: تا به حال به مهاجرت فکر کرده‌اید؟

راستش را بخواهید، بخش بزرگی از خانواده‌ام مهاجرت کرده‌اند.  شاید ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که ورق تاریخ معاصر در حال برگشتن است—دوره‌ای که بعدها در کتاب‌ها از آن یاد خواهد شد.

کدام سیاست کمونیستی است؟

اگر بخواهم نکته‌ای را اضافه کنم که شاید از من نپرسیده باشید، باید بگویم: ما نیازمند یک نظریه‌ی کلان جدید در اقتصاد هستیم. گاهی در توییتر با لحنی تند می‌نویسم، مثلاً می‌گویم «این سیاست کمونیستی است» تا ذهن مخاطب را درگیر کنم. اما واقعاً معتقدم باید به سمت حداقل مداخله دولت حرکت کنیم. هر جا دیدید دولت به نفع بخشی از مردم یا همه‌ی مردم وارد عمل می‌شود، بدانید که مسیر اشتباهی در پیش گرفته‌ایم.

راه نجات کشور، دولت حداقلی است. نه فقط در ایران، بلکه در عرف جهانی نیز همین‌طور است. حداقل مقررات‌گذاری، حداقل مداخله، و بیشترین آزادی اقتصادی. داستان‌های موفقیت در جهان نیز حول همین محور شکل گرفته‌اند.

در گذشته برنامه‌ای داشتیم به نام «حکمرانی خوب» که در آن افراد مختلف درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کردند و تلاش می‌کردند آن را با جامعه‌ی ایرانی تطبیق دهند. امروز هم ایران در حال تجربه‌ی مسیرهایی است که شاید در آینده به بلوغ اقتصادی منجر شود. نباید فقط نظاره‌گر باشیم.

با پیشرفت‌های اخیر در حوزه‌ی هوش مصنوعی، اتفاقاتی در راه است که از تمام فناوری‌های پیشین بزرگ‌تر خواهد بود. شاید روزی برسد که هوش مصنوعی بتواند جای رئیس‌جمهور تصمیم‌گیری کند. ما در آستانه‌ی چنین دنیایی هستیم، و باید آماده‌ی تغییرات بنیادین باشیم.

در همین برنامه، آقای خانکی—رئیس محترم هیئت‌مدیره سرمایه—دعوت من را پذیرفتند. ایشان از فعالان بازار سرمایه و حوزه‌ی استارتاپ‌ها هستند و توضیحاتی بسیار زیبا و دقیق ارائه دادند. بچه‌های استارتاپی اصولاً خوب توضیح می‌دهند، چون بخشی از کارشان جذب مخاطب و انتقال مفاهیم پیچیده به زبان ساده است.

هفته‌ی سختی را در بازار سرمایه پشت سر گذاشتیم. مردم ایران نیز با بحران‌هایی چون قطعی برق، آب، و گاز مواجه‌اند. مسئله‌ی مهم‌تر این است که نمی‌دانیم این مشکلات چگونه قرار است حل شوند. گاهی می‌گوییم سختی‌ها را تحمل می‌کنیم چون می‌دانیم پایان دارد، اما این بار نمی‌دانیم ته این مسیر کجاست.

هر سال به مجامع شرکت‌ها می‌رویم و می‌بینیم محدودیت‌ها بیشتر شده‌اند. تحریم‌ها، کمبودها، و ناترازی‌ها همه در حال اثرگذاری‌اند. این وضعیت، اضطراب و استرس را در دل همه‌ی ما کاشته است.

دیشب در آرایشگاه، فردی می‌گفت نمی‌داند صاحب‌خانه‌اش دو ماه دیگر چقدر اجاره را بالا خواهد برد. مراجعه‌ی مردم حتی برای خدمات ساده مثل آرایشگری هم کاهش یافته. در صنف‌های مختلف، این فشارها ملموس است. فضای روانی جامعه، به‌ویژه در شهری مثل تهران که بیش از ۶۰ درصد جمعیت آن مستأجرند، به‌شدت متزلزل شده است.

یک پدر، یک سرپرست خانوار، چطور می‌تواند این فشارها را تاب بیاورد؟ ماشینش خراب شود، با اسنپ کار کند، حساب‌وکتاب کند که چقدر باید خرج تعمیر کند تا دوباره بتواند کار کند. این‌ها مسائل انسانی‌اند، نه ماشینی. ما داریم درباره‌ی انسان حرف می‌زنیم—کسی که ممکن است در شرایط سخت، به سمت رفتارهای ناهنجار کشیده شود. این خشونت، این فقر، این سقوط اجتماعی، مسئله‌ای است که باید جدی گرفته شود.

نمی‌دانم در نهایت چه کسی پاسخ‌گوی این نسل خواهد بود. اما می‌دانم که قیمت‌ها، ناکارآمدی‌ها را فریاد می‌زنند. رضا به‌خوبی توضیح داد که این شیوه‌ها ناکارآمد بوده‌اند. قیمت سهام، تصمیمات اشتباه، و نتایج تلخ، همه گواهی بر این واقعیت‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید