با شکست مذاکرات آتشبس میان طالبان افغانستان و پاکستان و تشدید حملات مرزی، بحران امنیتی در جنوب آسیا وارد مرحلهای تازه شده است؛ وضعیتی که پیامدهای مستقیم آن میتواند مرزهای شرقی ایران را تحت فشار قرار دهد. در چنین شرایطی، تحرکات دیپلماتیک عباس عراقچی و رایزنیهای گسترده تهران با قدرتهای منطقهای نشان میدهد ایران در پی ایفای نقشی فعال برای مهار بحران است؛ نقشی که اگر به میانجیگری عملی و ساختاری تبدیل نشود، ممکن است فرصت مدیریت بحران از دست برود و ایران تنها به واکنش در برابر پیامدهای آن بسنده کند.
به گزارش سرمایه فردا، بحران تازه افغانستان و پاکستان بیش از آنکه یک مناقشه دوجانبه باشد، به سرعت در حال تبدیل شدن به یک تهدید منطقهای است؛ تهدیدی که مرزهای ایران را در معرض موجی از ناامنی، مهاجرتهای غیرقانونی و نفوذ گروههای افراطی قرار میدهد. برخلاف نگاه رایج که این بحران را صرفاً نزاعی میان کابل و اسلامآباد میبیند، واقعیت آن است که هرگونه تشدید درگیری، ساختار امنیتی و دیپلماسی ایران را بهطور مستقیم تحت تأثیر قرار خواهد داد. از همین رو، تهران نمیتواند تنها ناظر تحولات باشد؛ بلکه باید با بهرهگیری از ظرفیتهای تاریخی، فرهنگی و ژئوپلیتیک خود، نقش ضامن ثبات را در حاشیه شرقی ایفا کند. این نقش اگر بهموقع و فعالانه شکل نگیرد، مدیریت بحران به دست بازیگران دیگر خواهد افتاد و ایران ناچار میشود هزینههای سنگین ناشی از بیثباتی را بپردازد.
پس از شکست دور دوم مذاکرات آتشبس میان طالبان افغانستان و پاکستان به میزبانی ترکیه و همچنین عملیات انتحاری هفته گذشته در اسلامآباد که در نهایت به آغاز وضعیت جنگی در پاکستان منجر شد، عملاً وقوع رویارویی نظامی میان طالبان افغانستان و اسلامآباد را اجتنابناپذیر کرده و به همین دلیل تحرکات دیپلماتیک عباس عراقچی به شکل گسترده آغاز شده است.
در این چارچوب، عراقچی در یک تماس تلفنی با امیرخان متقی وزیر خارجه حکومت طالبان، ضمن ابراز نگرانی از تنشهای فزاینده، آمادگی ایران را برای کمک به فرایند میانجیگری و کاهش درگیری اعلام کرد. متقی نیز با تشریح آخرین تحولات، بر پایبندی کابل به آتشبس و حل اختلافات از طریق دیپلماسی تأکید کرد. البته این تلاشها محدود به کابل نماند. وزیر خارجه ایران در گفتوگو با سرگئی لاوروف، همتای روس خود بر ضرورت حفظ آرامش در منطقه و لزوم گفتوگوهای مستمر میان کشورهای همسایه برای پیشگیری از گسترش جنگ احتمالی بین پاکستان و طالبان تأکید کرد. عراقچی خواستار هماهنگی سیاسی بیشتر میان تهران و مسکو و همچنین سایر قدرتهای منطقهای برای مدیریت بحران شد.
در تماس دیگری توسط عراقچی با هاکان فیدان وزیر خارجه ترکیه، وی از تلاشهای آنکارا در میزبانی مذاکرات صبح بین طالبان افغانستان و پاکستان و کوشش برای مهار تنشها قدردانی کرد و بر اهمیت استمرار رایزنیها برای صیانت از ثبات منطقهای تأکید نمود. فیدان نیز با اشاره به پیوند امنیت کشورها، لزوم همکاری جمعی را یادآور شد. همچنین در گفتوگوی تلفنی عراقچی با شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، دو طرف نگرانی مشترک خود را نسبت به تحولات افغانستان–پاکستان ابراز کرده و بر ضرورت تداوم «مساعی جمیله» کشورهای منطقه در جلوگیری از ورود بحران به مرحله جنگ تمامعیار تأکید کردند.
در ادامه این رایزنیها، اسحاق دار، وزیر خارجه پاکستان، نیز در تماس با عراقچی آخرین نتایج مذاکرات و تلاشهای اسلامآباد برای کنترل وضعیت را شرح داد و بر اهمیت حفظ صلح منطقهای تأکید کرد. مجموع این تحرکات بیانگر آن است که تهران، با درک حساسیت شرایط و احتمال بالای جنگ در مرز شرقی، در پی ایفای نقش فعال دیپلماتیک برای مدیریت بحران و جلوگیری از گسترش بیثباتی در منطقه است.
انفجار سه شنبه هفته گذشته در اسلامآباد را نمیتوان یک حادثه تروریستی معمولی دانست؛ این رخداد، اعلام ورود رسمی پاکستان و طالبان افغانستان به مرحلهای تازه از تقابل امنیتی است که پس از شکست دور دوم مذاکرات آتشبس در دوحه و آنکارا کاملاً قابلپیشبینی بود. با پذیرش ضمنی مسئولیت حمله از سوی تحریک طالبان پاکستان (TTP)، اکنون روشن شده که تنش میان دو طرف از سطح هشدار عبور کرده و به آستانه یک درگیری ساختاری رسیده است. پاکستان در ماههای اخیر گرفتار بحرانی چندلایه از بحران اقتصادی گرفته تا اختلافهای عمیق میان ارتش و دولت، فرسایش اقتدار نهادهای سیاسی و افزایش بیسابقه حملات گروههای مسلح بوده است. در چنین بستری، دولت اسلامآباد بارها از طالبان افغانستان خواسته تا علیه پایگاههای TTP اقدام کند، اما کابل با تأکید بر استقلال این گروه از پذیرش مسئولیت امتناع کرده است. این اختلاف، پاکستان را در وضعیتی قرار داده که جنگ داخلی و جنگ مرزی در یک نقطه با هم تلاقی پیدا کردهاند؛ نقطهای خطرناک که میتواند کشور را وارد چرخهای از خشونت مداوم کند.
در این میان، شکست مذاکرات آتشبس و ادامه حملات مرزی، ضرورت فعالشدن دیپلماسی منطقهای را بیش از هر زمان دیگری برای تهران آشکار کرده است. تماسهای عباس عراقچی با مقامات افغانستان، پاکستان، روسیه، ترکیه و قطر نشانه آغاز تحرکات ایران برای مدیریت بحران است، اما بهروشنی پیداست که این سطح از رایزنی صرف و تماس های تلفنی، پاسخگوی شرایط فعلی نیست. برخلاف ترکیه و قطر که نقششان بیشتر ابزار تسهیلگری بوده، ایران از نظر جغرافیایی و امنیتی بهشدت در معرض پیامدهای این درگیری قرار دارد؛ هر گونه آغاز درگیری از هر دو سو روی مرزهای مشترک ایران با افغانستان و پاکستان اثرگذار است، از قاچاق اسلحه و مواد مخدر تا مهاجرتهای غیرقانونی و احتمال نفوذ گروههای افراطی در شرق کشور. بی شک بازگشت ناامنی به مرزهای شرقی میتواند در کوتاهمدت ساختار امنیتی ایران را تحت فشار قرار دهد و در بلندمدت هزینههای سیاسی و اقتصادی سنگینی ایجاد کند.
به همین دلیل، تهران باید از مرحله مواضع نگرانیآمیز و تماسهای تلفنی عبور کرده و وارد سطح میانجیگری عملی و ساختاری شود. این میانجیگری میتواند شامل ایجاد سازوکار سهجانبه امنیتی، پیشنهاد نشست اضطراری منطقهای یا تشکیل کارگروه مشترک کنترل مرزها باشد. اگر ایران چنین نقش فعالی را بر عهده نگیرد، ممکن است بازیگران دیگری وارد میدان شوند و هدایت بحران در جهتی قرار گیرد که با منافع ایران سازگار نباشد. اکنون در شرایطی که پاکستان عملاً وارد وضعیت شبهجنگی شده و طالبان افغانستان نیز در موضعی دفاعی و ایدئولوژیک قرار دارد، هر تعلل تهران میتواند به تشدید بحران و انتقال امواج بیثباتی به مرزهای ایران منجر شود.
واقعیت این است که بحران تازه افغانستان و پاکستان نه یک تهدید دوردست، بلکه تهدیدی فوری برای امنیت ملی ایران است. اکنون زمان آن است که تهران، با تکیه بر نفوذ تاریخی، ارتباطات فرهنگی و ظرفیتهای دیپلماتیک خود، نقش ضامن ثبات را در حاشیه شرقیاش بر عهده گیرد؛ نقشی که اگر از دست برود، بازیگران دیگر آن را پر خواهند کرد و ایران ناچار میشود بهجای مدیریت بحران، تنها به پیامدهای آن واکنش نشان دهد.
در تحلیل دقیق تر ضرورت نقش آفرینی تهران، «هفت صبح» پای گفت وگو با عبدالمحمد طاهری نشسته است که در مقام تحلیلگر ارشد مسائل افغانستان، سعی دارد تصویری دقیق، بیپرده و مبتنی بر تجربه میدانی خود از بحران روبهگسترش در کنار مرزهای ایران میان طالبان افغانستان و پاکستان ترسیم میکند؛ بحرانی که به باور این مدرس دانشگاه، «اکنون بیش از هر زمان دیگر، ضرورت ورود فعال ایران به فرآیند میانجیگری را آشکار کرده است.» طاهری که سالها از نزدیک تحولات لفغانستان را دنبال کرده، در ابتدای ارزیابی خود تأکید میکند که «این بحران تنها مسئلهای مربوط به کابل و اسلامآباد نیست و مستقیم و غیرمستقیم میتواند ساختار دیپلماسی ایران را تحت تأثیر قرار دهد و اگر تعدیل نشود، برای کشور مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.»
طاهری در ادامه و از منظر تجربه شخصیاش بهعنوان مستشار اسبق کشورمان در افغانستان توضیح میدهد که «عملیات ارتش پاکستان علیه طالبان را باید یک فرصت برای ایران دانست»؛ فرصتی برای تضعیف نیرویی که به گفته او «در خشنترین شکل ممکن بارها تا مرزهای ایران پیش آمده است». مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی یادآور میشود که شخصاً در سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۷ شاهد رفتار خشونتبار طالبان علیه شیعیان غرب کابل بوده و اضافه میکند، همین نیروها بودند که با بشکههای پر از تیانتی به سمت مرزهای ما حرکت میکردند.»
به باور این پژوهشگر مسائل جنوب آسیا و آسیای مرکزی، «امروز ارتش پاکستان به این نتیجه رسیده که نیرویی که خود پرورش داده و سالها با اتکای به آیاسآی (اطلاعات ارتش پاکستان) در افغانستان و منطقه تقویت شده، اکنون از کنترل خارج شده است. او با اشاره به تجربه صدام و آمریکا، این وضعیت را یک «تکرار تاریخی» میداند و به هفت صبح می گوید: «آنطور که آمریکاییها صدام را ساختند و بعد از دستشان در رفت، طالبان نیز از دست پاکستان خارج شده است.» تحلیلگر حوزه شبه قاره معتقد است که «پاکستان ناگزیر خواهد بود عملیات را تا جایی ادامه دهد که مطمئن شود طالبان دیگر تهدیدی جدی برای آن کشور نیست؛ بهویژه با توجه به حضور گروههای ضددولتی دیگر در مرزهای مشترک با افغانستان که امنیت پاکستان را بهشدت آسیبپذیر کردهاند.»
کارشناس مسائل پاکستان در ادامه میافزاید که «کابل و اسلامآباد اکنون درگیر وضعیتی هستند که در آن جنگ داخلی و جنگ مرزی در یک نقطه به هم رسیده» و در چنین موقعیتی، به باور طاهری، «آمریکا نیز با پاکستان به توافق رسیده تا طالبان جمع شود». البته این بخش به تعبیر کارشنای مسائل افغانستان، «تهدیدی برای ایران میداند. چون از آن طرف پاکستان، طالبان را جمع میکند، از این طرف آمریکاییها میخواهند از داخل طالبان را جمع کنند و یک بگرام جدید بسازند. این برای ایرنا، نه تنها فرصت نیست، بلکه تهدید است.»
در بخش دیگری از گفتوگو، طاهری که سابقه سالها فعالیت آموزشی در افغانستان را دارد، ضرورت میانجیگری ایران را چنین تشریح میکند که، «بی شک جمهوری اسلامی بهترین و مؤثرترین گزینه برای میانجیگری است. ضمن آنکه دیگر فرصتی برای ما از جانب طالبان نمانده و هر چه هست، فقط تهدید است. لذا طالبان باید جمع شود و پاکستان هم نیاز به مدیریت دارد. ما با هر دو کشور پیوندهای فرهنگی، مذهبی و تاریخی داریم و میتوانیم نقش اساسی ایفا کنیم.»
او با اشاره به ظرفیتهای ایران در این پرونده، تأکید میکند که «میانجیگری باید عملی، فعال و چندلایه باشد و صرف تماسهای تلفنی کافی نیست.» به باور کارشناس حوزه آسیای میانه، «ایران باید همزمان با دیپلماسی فعال، مکانیزمهای فشار بر طالبان ایجاد کند و از سوی دیگر با پاکستان به تفاهم برسد تا مناقشات مرزی کاهش یابد. این فرایند میتواند تهدید موجود را به فرصت تبدیل کند»؛ چرا که از نگاه طاهری، «طالبان امروز دیگر برای ایران فرصت نیست، هرچند در برخی مقاطع زمانی فرصتهای محدودی ایجاد کرده، اما در مجموع به دلیل ساختار حکومت، تعامل با جامعه جهانی و فضای باز برای فعالیت سرویسهای خارجی، اکنون کاملاً تهدید است.»
در بخش دیگری از گپ و گفت، طاهری با تکیه بر تجربهاش بهعنوان اولین مستشار وزارت آموزشوپرورش جمهوری اسلامی ایران در وزارت معارف افغانستان پیش از حکومت دوم طالبان، به چالشهای امنیتی ناشی از حضور گسترده مهاجران افغان در ایران اشاره میکند؛ حضوری که به باورش، «پیچیدگیهای امنیتی دارد و بخشی از این افراد تحت نفوذ طالبان تندرو هستند، برخی در ارتباط با جبهه خراسان. لذا این موضوع نیازمند مطالعه عمیق است». اما به گفته این مدرش دانشگاه، «واقعیت این است که این ظرفیت میتواند در یک شرایط خاص برای ما مشکلساز شود.»
طاهری که همچنین سابقه فعالیت بهعنوان مشاور سیاسی محمد حنیف اتمر، وزیر خارجه افغانستان پیش از حکومت دوم طالبان را نیز در کارنامه دارد، تأکید میکند که «امنیت ایران از دو مسیر تهدید میشود؛ از بیرون، یعنی مرزهای شرقی؛ و از داخل، یعنی شبکههایی که توسط گروه هابی تروریستی طی سالها در ایران شکل گرفتهاند.» در نتیجه به باور او، «اگر دیپلماسی فعال و میانجیگری مؤثر صورت گیرد، ایران میتواند هم مرزهای شرقی را امن کند و هم از تهدیدات داخلی احتمالی پیشگیری نماید.»
تحلیلگر ارشد حوزه جنوب آسیا میگوید که «دیپلماسی فعال و میانجیگری بین طالبان افغانستان و پاکستان، نه تنها ضروری، بلکه حیاتی است. رسیدن به یک تفاهم بین دو طرف تنش، برای ایران یک ارزش امنیتی بزرگ خواهد بود و آرامش در مرزها و شهرهای شرقی را بههمراه خواهد داشت.» در نهایت، طاهری هشدار میدهد که «تعلل در این زمینه میتواند ایران را در مقابل روندهای ناگهانی و تهدیدهای زنجیرهای آسیبپذیر کند و امروز بیش از هر زمان دیگر لازم است که تهران نقش فعال، تنظیمگر و اثرگذار در بحران جنوب آسیا داشته باشد.»
تازهترین گردهمایی کشورهای همسایه افغانستان، یکشنبه ۲۳ آذر به میزبانی تهران و با حضور نمایندگان ویژه امور افغانستان از پاکستان، روسیه، چین، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان در محل وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران برگزار شد. این نشست که به ابتکار تهران شکل گرفت، نخستین تلاش برای احیای گفتوگوهای منطقهای درباره افغانستان در قالبی تازه و در سطح نمایندگان ویژه به شمار میرود؛ آن هم در شرایطی که روند پیشین نشستهای وزرای خارجه همسایگان افغانستان بهاضافه روسیه، نزدیک به دو سال است عملاً متوقف شده و به حالت رکود درآمده است.
سطح مشارکتکنندگان، خود گویای اهمیت این نشست است؛ روسیه و ازبکستان در سطح نمایندگان رئیسجمهور، پاکستان در سطح نماینده نخستوزیر و سایر کشورها در سطح نمایندگان وزارت امور خارجه در تهران حاضر شدند. این نشست با سخنرانی سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، آغاز شد و تمرکز آن بر تبادل نظر درباره آخرین تحولات افغانستان، چالشهای امنیتی و پیامدهای منطقهای آن بود.
برگزاری این نشست در زمانی صورت گرفت که تنش میان افغانستان و پاکستان به یکی از حساسترین مراحل خود در سالهای اخیر رسیده است. به گفته مقامات اسلامآباد، آتشبس میان دو طرف بسیار شکننده بوده و هرگونه تشدید درگیری میتواند پیامدهای امنیتی و انسانی گستردهای برای منطقه به همراه داشته باشد. اگرچه گفتوگو درباره روابط کابل و اسلامآباد تنها محور نشست تهران نبود، اما بدون تردید مهمترین موضوع مورد بحث نمایندگان کشورهای حاضر محسوب میشد؛ چرا که بیثباتی در این محور، امنیت کل منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد.
نشست تهران اگرچه بدون حضور نمایندهای از طالبان برگزار شد، اما بخش مهمی از رایزنیها به افغانستان و چشمانداز صلح و ثبات در این کشور اختصاص داشت. طالبان ترجیح داده است تعاملات منطقهای خود را از مسیر سازمانهای منطقهای، فرمتهای چندجانبه دیگر و روابط دوجانبه پیگیری کند، با این حال عدم حضور این گروه مانع از طرح و بررسی جدی بحران افغانستان در جمع همسایگان نشد.
افغانستان در دو دهه گذشته همواره در کانون تلاشهای منطقهای و بینالمللی برای مدیریت بحران قرار داشته است؛ از روند بن گرفته تا فرمت مسکو، روند استانبول، نشستهای سهجانبه و چهارجانبه و ابتکارات سازمانهایی چون شانگهای و اکو. نشست تهران را نیز میتوان امتداد همین تلاشها دانست؛ تلاشی برای ایجاد همگرایی منطقهای و کاهش تنشها، بهویژه در شرایطی که اقتصاد افغانستان زیر فشار تحریمها، قطع کمکهای بینالمللی و بحرانهای امنیتی، بیش از پیش آسیبپذیر شده است.
تنشهای اخیر میان افغانستان و پاکستان، رکود اقتصادی، خطر گسترش فعالیت گروههای تروریستی مانند داعش، قاچاق مواد مخدر و موج مهاجرت، همگی ابعاد یک بحران چندلایه را شکل دادهاند که پیامدهای آن تنها محدود به کابل نیست. ایران، به عنوان یکی از مهمترین کشورهای همسایه افغانستان، بهطور ویژه نگران سرریز ناامنی، افزایش مهاجرت و حضور بازیگران فرامنطقهای در مرزهای شرقی خود است. از همین رو، تهران تلاش دارد با تقویت گفتوگوهای منطقهای، از تشدید درگیریها جلوگیری کند.
اگرچه نشست تهران ماهیت میانجیگرانه رسمی نداشت، اما بهعنوان بستری برای رایزنی چندجانبه و کاهش سوءتفاهمها میان بازیگران کلیدی منطقه اهمیت ویژهای دارد. حضور همزمان چین و روسیه، که هر دو منافع امنیتی و اقتصادی مستقیمی در ثبات افغانستان دارند، میتواند به شکلگیری درک مشترکتری از بحران کمک کند. انتظار از این نشست نه دستیابی به راهحلی فوری، بلکه تقویت هماهنگی منطقهای و تداوم گفتوگوهاست؛ گامی حداقلی اما ضروری برای مهار بحرانی که ثبات غرب و جنوب آسیا را تهدید میکند.
برگزاری نشست کشورهای همسایه افغانستان به میزبانی تهران، در شرایطی که تنش میان کابل و اسلامآباد به بالاترین سطح خود در سالهای اخیر رسیده، از منظر دیپلماتیک تلاشی قابل تقدیر برای مدیریت بحران و جلوگیری از تشدید ناامنیهای منطقهای است. ایران با ابتکار عمل در احیای گفتوگوهای منطقهای، کوشیده است بستری برای تبادل نظر میان بازیگران همجوار افغانستان فراهم آورد و از تبدیل شدن اختلافات موجود به یک بحران فراگیر امنیتی جلوگیری کند. با این حال، واقعبینی اقتضا میکند که تأثیرگذاری چنین نشستهایی، بهویژه در این سطح و با این ترکیب مشارکتکنندگان، محدود ارزیابی شود.
به تعبیر شهباز شریف، نخستوزیر پاکستان، آتشبس میان افغانستان و پاکستان «بسیار شکننده» است؛ توصیفی که بهخوبی عمق بیاعتمادی و پیچیدگی تنش میان دو طرف را نشان میدهد. اختلافات ریشهدار بر سر خط دیورند، که نهتنها یک مناقشه مرزی بلکه بخشی از هویت سیاسی و امنیتی طالبان و دولتهای پیشین افغانستان بوده، همچنان حلنشده باقی مانده است. این اختلاف بنیادین، در کنار اتهامات متقابل درباره حمایت از گروههای مسلح و ناامنیهای مرزی، امکان کاهش پایدار تنش را در کوتاهمدت بهشدت محدود میکند.
افزون بر این، بحران افغانستان صرفاً در چارچوب روابط دوجانبه کابل و اسلامآباد قابل فهم نیست، بلکه در بستر رقابتهای گستردهتر قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای معنا پیدا میکند. نقشآفرینی چین، روسیه، آمریکا و همچنین هند، هر یک با منافع و محاسبات خاص خود، معادلات امنیتی جنوب و مرکز آسیا را پیچیدهتر کرده است. غیبت آمریکا و هند در هر نشستی به میزبانی هر کشوری، بهعنوان دو بازیگر کلیدی و اثرگذار در تحولات افغانستان و روابط طالبان و پاکستان، خود گویای محدودیتهای این ابتکار دیپلماتیک است.
در چنین شرایطی، انتظار اینکه نشستهایی در سطح نمایندگان ویژه و بدون حضور طالبان بتوانند به کاهش ملموس تنشها یا برقراری صلح و امنیت پایدار منجر شوند، انتظاری خوشبینانه است. بهویژه آنکه تمایلات و محاسبات واشنگتن در قبال افغانستان و نیز رقابت راهبردی هند با پاکستان، همچنان متغیرهای تعیینکنندهای هستند که خارج از چارچوب این گفتوگوها عمل میکنند.
از این منظر، هرچند تلاش ایران برای فعال نگه داشتن کانالهای گفتوگوی منطقهای اقدامی ضروری و مسئولانه تلقی میشود، اما واقعیت آن است که عمق اختلافات، پیچیدگی معادلات ژئوپلیتیکی و تداوم رقابت ابرقدرتها، چشمانداز صلح پایدار در افغانستان و کاهش تنش میان کابل و اسلامآباد را دستکم در آینده نزدیک، با ابهام و حتی خطر تشدید بحران مواجه کرده است.
نشست اخیر تهران با حضور کشورهای همسایه افغانستان، اگرچه در غیاب طالبان و برخی بازیگران تأثیرگذار مانند هند برگزار شد، اما از منظر نیت، فلسفه شکلگیری و کارکرد منطقهای، واجد اهمیت قابل توجهی است. لذا محسن روحیصفت در گفت وگوی خود با هفت صبح ابتدا به ساکن تصریح می کند که، «ارزیابی چنین نشستی پیش از هر چیز نیازمند شفافسازی درباره سطح، دامنه و انتظاراتی است که از آن تعریف شده بود. این نشست اساساً در قالب نشست همسایگان افغانستان برگزار شد؛ بدین معنا که صرفاً کشورهایی در آن حضور داشتند که مرز زمینی مستقیم با افغانستان دارند. از این منظر، عدم حضور هند، هرچند این کشور بازیگری تأثیرگذار در معادلات افغانستان محسوب میشود، با تعریف اولیه نشست همخوانی دارد.»
از دید معاون پیشین دفتر مطالعات سیاسی و مسئول پیشین ستاد پشتیبانی افغانستان، «نکته کلیدی آن است که تمامی کشورهای حاضر در این نشست، فارغ از تفاوتهای سیاسی و اولویتهای ملی، در یک نگرانی بنیادین اشتراک دارند و آن نگرانی امنیتی ناشی از تحولات افغانستان است. اگرچه چالشهای مرتبط با افغانستان صرفاً به امنیت محدود نمیشود و موضوعاتی چون مهاجرت، مواد مخدر، اقتصاد، ترانزیت و مسائل اجتماعی نیز اهمیت دارد، اما در میان همه این موارد، امنیت جایگاهی حیاتیتر و فوریتر دارد. کشورهای همسایه نگران آن هستند که وضعیت بیثباتی تحمیلشده پس از توافق دوحه، دامنهدار شود و گروههای افراطی و تروریستی فعال در افغانستان، از جمله داعش و دهها گروه مسلح دیگر، تهدیدی مستقیم برای امنیت آنها ایجاد کنند.»
با جنین برداشتی، معاون سفیر پیشین ایران در پاکستان تاکید دارد که «توافق دوحه، نه با نیت ثباتآفرینی، بلکه با هدف انتقال هزینه بحران افغانستان از دوش آمریکا به کشورهای منطقه طراحی شد. در جریان مذاکرات این توافق، دولت مستقر در کابل عملاً نادیده گرفته شد و همین رویکرد، از نگاه بسیاری از نخبگان سیاسی افغانستان، نشانهای روشن از تغییر جهت آمریکا و بیاعتنایی به تداوم حاکمیت دولت مرکزی بود. نتیجه این سیاست، فروپاشی سریع دولت کابل و بازگشت طالبان به قدرت بود؛ رخدادی که نهتنها افغانستان، بلکه کل منطقه را با تبعات امنیتی گستردهای مواجه کرد.»
از این منظر، کارشناس ارشد شبه قاره مرکز بین المللی مطالعات صلح به هفت صبح می گوید: «گردهمایی کشورهای همسایه افغانستان در تهران تلاشی منطقی و قابل دفاع برای همافزایی منطقهای است. حتی اگر خود افغانستان یا طالبان در این نشستها حضور نداشته باشند، این امر از ارزش ذاتی چنین ابتکاری نمیکاهد. اهمیت این نشستها صرفاً در بیانیههای رسمی آنها خلاصه نمیشود، بلکه بخش مهمتر آن در رایزنیهای غیررسمی، گفتوگوهای دوجانبه و چندجانبه در حاشیه نشستها شکل میگیرد؛ جایی که کشورها نگرانیهای خود را بیپرده مطرح میکنند، سوءتفاهمها کاهش مییابد و زمینه برای یافتن راهحلهای مشترک فراهم میشود.»
به باور روحیصفت، «این رایزنیها بهویژه در شرایطی اهمیت مییابد که برخی بازیگران با روایتسازی و مداخلات غیرمستقیم، علاقهای به برقراری صلح و ثبات در منطقه ندارند. در چنین فضایی، هماهنگی میان همسایگان افغانستان میتواند نقش بازدارنده در برابر تشدید بحران ایفا کند. نمونه مهم این رویکرد، بهبود قابل توجه روابط ایران و پاکستان در یکی دو سال اخیر است. دو کشوری که در گذشته گاه در پرونده افغانستان رقابتهایی داشتند، اکنون به سمت همکاری و اعتمادسازی حرکت کردهاند؛ امری که میتواند تأثیری مثبت بر مدیریت بحران افغانستان داشته باشد.»
با این حال، معاون سفیر پیشین ایران در هند تأکید دارد که «نباید از عمق و پیچیدگی بحران افغانستان غافل شد. این کشور در طول دههها همواره عرصه رقابت قدرتهای بزرگ و منطقهای بوده و تلاقی منافع بازیگران خارجی، فعالیت سازمانهای اطلاعاتی و تنوع فرهنگی، قومی و زبانی، مسأله افغانستان را به یکی از پیچیدهترین بحرانهای ژئوپلیتیکی جهان تبدیل کرده است. پس از توافق دوحه، افغانستان عملاً از اولویت جامعه جهانی خارج شد و بار اصلی مدیریت بحران بر دوش کشورهای منطقه افتاد؛ در حالی که هیچ کشوری به تنهایی توان حل این معضل را ندارد.»
بر اساس آنچه گفته شد این دیپلمات باسابقه کشورمان در افغانستان و پاکستان خاطر نشان می کند که «راهحل واقعبینانه، نه انتظار معجزه از یک نشست، بلکه حرکت تدریجی کشورهای منطقه به سوی درک مشترک، سیاستهای هماهنگ و پذیرش مسئولیت جمعی در قبال افغانستان است. نشست تهران را باید گامی در همین مسیر دانست؛ گامی محدود اما ضروری، که اگر با استمرار گفتوگوهای منطقهای و همگرایی عملی همراه شود، میتواند در بلندمدت به کاهش هزینههای بحران و مهار تهدیدات امنیتی ناشی از افغانستان کمک کند.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا