نقش ایدئولوژی در رویکرد سیاسی
نقش ایدئولوژی در رویکرد سیاسی

به گزارش سرمایه فردا، در رویکرد سیاسی محتاج چارچوبی نظری هستیم. ایدئولوژی این نقش را ایفا می‌کند.

سیاست راه حل علمی ندارد، راه حلی که به طور قاطع و جهانشمول بتواند مورد قبول همگان باشد و جایی هم برای اختلاف سلیقه باقی نگذارد. در رویکرد سیاسی ناچار از به کار بردن ایدئولوژی هستیم. ما برای اندیشه و عمل سیاسی محتاج چارچوبی نظری هستیم. ایدئولوژی این نقش را ایفا میکند، و اگر ناچار از به کار بردنش هستیم. به این دلیل ساده است که معضلات سیاسی راه حل علمی ندارد. راه حلی که به طور قاطع و جهانشمول بتواند مورد قبول همگان باشد و جایی هم برای اختلاف سلیقه باقی نگذارد. ایدئولوژی ممکن است ادای علم را دربیاورد ولی در هیچ صورت علم نیست. بنا بر این باید همیشه در رویکرد سیاسی احتیاط به خرج داد چون نمیتوان به ضرس قاطع گفت که نتیجهُ مطلوب بار خواهد آورد.

تفاوت ایدئولوژی ها در رویکرد سیاسی

دمکراسی و لیبرالیسم با دیگر ایدئولوژی ها تفاوت عمده ای دارد، اینکه بنایش بر آزادی است و این اعتقاد که آزاد گذاشتن افراد نه تنها حق آنهاست. بلکه ضامن به دست آوردن بهترین نتایج در زمینه های مختلف (از اقتصاد گرفته تا آموزش و از مذهب گرفته تا هنر) است. نکته در این است که بر خلاف دیگر ایدئولوژی ها، لیبرالیسم نتیجهُ کار را از قبل نمی‌داند و تعیین نمی‌کند. فقط راه رسیدن به آنرا عرضه میکند و درست به دلیل اصل گرفتن آزادی بشر، اصلاً ادعای اطلاع از نتیجهُ کارهای او را نمیکند.
دمکراسی که بیان آزادی سیاسی است، در ساده ترین شکل عبارت است از حق برابر شهروندان در تصمیم‌گیری سیاسی برای جمع، روشی که به قاعدهُ رایج، رأی اکثریت را مبنای کار قرار می‌دهد، حاصل آنرا مترادف تصمیم‌گیری همگان میگیرد و تبعیت از آنرا برای همه لازم می‌شمرد.
نکته در این است که نفس دمکراسی برای این اختیار اکثریت حدی تعیین نمی‌کند. ولی همه می‌دانیم که حتی تحت عنوان دمکراسی نمی‌شود. همه حقی برای اکثریت قائل شد، زیرا در این صورت حوزهُ اختیار دولت «دمکراتیک» بی‌حد خواهد شد و هیچ کس در برابر آن امانی نخواهد داشت. در چنین وضعیتی آزادی از بین خواهد رفت زیرا فرد به کلی مقهور جمع خواهد گشت.

ریشه دمکراسی و لیبرالیسم

لیبرالیسم مشهورترین و رایج ترین ایدئولوژی برای محدود کردن اختیار دولت است و اگر سابقهُ دمکراسی به جهان باستان میرسد، لیبرالیسم متعلق به عصر جدید است. این رویکرد سیاسی آزادی را اصل می‌گیرد و حفظ آنرا اهم امور میشمرد. همچنین طالب دخالت هر چه کمتر دولت در امور مختلف اجتماعی (و نه فقط اقتصاد) است. موضع کلی لیبرالیسم تأکید بر آزادی است ولی میکوشد با نفی دخالت دولت به آن دست بیابد و در نتیجه اگر دولتی در کار نباشد، موضوعیت ندارد.

در حقیقت دمکراسی و لیبرالیسم هر دو به نام آزادی عمل میکنند، منتها از دو دیدگاه مختلف. آیزایا برلین متفکر انگلیسی برای تفکیک این دو از اصطلاح آزادی مثبت (برای دمکراسی و شرکت در تعیین سرنوشت جمعی) و آزادی منفی (برای مشخص کردن حوزه ای که دولت حق دخالت در آنرا ندارد) استفاده کرده است.
ریشه تمایز به قرن نوزدهم و بنژامن کنستان بازمیگردد. ولی امروزه این زوج مثبت و منفی است که عملاً همه جا برای تفکیک دو وجه آزادی به کار گرفته می‌شود. آنچه ما دمکراسی لیبرال میخوانیم از تعادل این دو آزادی زاده شد. حذف هر کدام آنها معادل نابودی این نظام و از بین رفتن کل آزادی است. این یکی از ظرافتهای درک آزادی اجتماعی است که اصولاً دوگانه و حتی دوپهلوست و اگر نه نوعی تضاد، لااقل نوعی تنش در دل خود دارد.