بیانیه تازه جبهه اصلاحات ایران، پرده از ماهیتی برمیدارد که سالها در لایههای گفتمانی این جریان نهفته بود؛ جریانی که از ابتدا نه در امتداد انقلاب اسلامی، بلکه در تقابل با آن زاده شد. این متن، با حذف مفاهیم دینی، بازتعریف عدالت و آزادی در چارچوب لیبرالیسم، و دعوت به پذیرش نظم جهانی، نشان میدهد که اصلاحات نه پروژهای برای بهبود نظام، بلکه طرحی برای استحاله آن است. در این روایت، انقلاب اسلامی به یک خطای تاریخی تقلیل یافته و آرمانهای آن به مانعی برای منافع طبقه متوسط شهری تبدیل شدهاند. تقابل میان دو پروژه تمدنی—اسلامی و سکولار—اکنون بیش از هر زمان دیگر، در قالب بیانیهای رسمی و بیپرده، عینیت یافته است.
به گزارش سرمایه فردا، بیانیه اخیر جبهه اصلاحات ایران، نه یک سند اتفاقی یا تاکتیکی، بلکه تبلور تمامعیار و نماینده بیچونوچرای گفتمان اصلی این جریان سیاسی-فکری است. این جریان، در باطن خود همان ماهیتی را حفظ کرده که در «واگراییهای دهه هفتاد» شالودهریزی شد؛ یعنی همان زمانی که بخشی از روشنفکری پساانقلاب، با الهام از انگارههای سکولار، به بازخوانی و تجدیدنظر در مبانی انقلاب اسلامی پرداخت و هویت خود را نه در تداوم که در تقابل و اصطکاک با آن تعریف کرد. بنابراین، اصلاحات را باید زائدهای وابسته به آن روشنفکری دانست که «اسلام» را نه به مثابه یک نظام حکومتی و تمدنی، بلکه به عنوان امری خصوصی و سازگار با لیبرال-دموکراسی تفسیر کرد. این جریان از بدو پیدایش، همواره «دیگریِ» انقلاب بوده است.
زیرا هیچ پیوند وجودی و تعهد بنیادینی به عناصر هویتبخش انقلاب (مانند ولایت فقیه، استکبارستیزی، اقتصاد مقاومتی و اسلام ناب) ندارد. هدف غایی آن، نه بهبود و تقویت نظام برآمده از انقلاب، بلکه گذار از آن و عبور از اصالتهای انقلابی است. حتی حضور در ساختار قدرت، برای این جریان ابزاری است برای پیشبرد همین هدف نهایی. اراده این جریان، اراده «استحاله» و «براندازی نرم» است، نه «اصلاح» به معنای حقیقی کلمه. اصلاح، پوشش و لفافی است برای انقلابی پنهان که علیه انقلاب مستقر و هویت دینی آن شورش کرده است. در این گفتمان، همه مفاهیم کلیدی—از اسلام و آزادی گرفته تا عدالت و پیشرفت—از بنیان بازتعریف میشوند و مسخ میگردند. برای نمونه، آنچه که این جریان «اسلام رحمانی» مینامد، در حقیقت لیبرالیسمی است که پوستهای اسلامی بر خود کشیده و در حال تحریف حقیقت دین است. وقتی با هسته مرکزی دین چنین برخوردی میشود، طبیعی است که سایر مولفههای گفتمان انقلاب نیز قربانی این بازتعریفهای التقاطی شوند.
برخی با سادهانگاری، مسئله اصلی را صرفاً در «رادیکالیسم» برخی نیروهای اصلاحطلب میدانند و گمان میکنند با محکوم کردن افراطگرایی، میتوان با بخش میانهرو این جریان تعامل کرد. این تحلیل، سطحی و گمراهکننده است. مسئله اصلی، «ماهیت» و «غایت» این جریان است، نه شیوههای عمل آن. پایه و اساس فکری اصلاحات بر «تجدد» (مدرنیته) لیبرالی استوار است و آرمان آن، سوق دادن جامعه و حاکمیت ایران از سنت اسلامی-انقلابی به سوی مدرنیته غربی است. چنین تحولی، ذاتاً و مستقل از هر روشی، باطل و غیرقابل قبول است.
تکثر تنها زمانی معنا دارد که همه جریانها در چارچوب یک «انگاره مرکزی» مشترک (مثل وفاداری به قانون اساسی و مبانی انقلاب) فعالیت کنند و اختلافها در سطح سلیقه و راهکار باشد. اما اصلاحات، خود آن انگاره مرکزی را به چالش میکشد؛ بنابراین نه یک «خودی» با سلیقهای متفاوت، که یک «دیگری» کاملاً متضاد است. این جریان در باطن، سودای تجدد دارد و میکوشد عهد انقلابی را به دورهای سپریشده و تاریخی تبدیل کند. هرگونه کنش و واکنش آن—چه ملایم و چه تند—در راستای همین هدف کلان است. «ساختارشکنی هویتی» ذاتاً نادرست است و نمیتوان آن را به بخشهای خوب و بد تقسیم کرد. کسانی که فقط رادیکالیسم آن را نکوهش میکنند، یا خود به ارزشهای مدرنیستی آن باور دارند، تصور میکنند این جریان بخشی از خانواده انقلاب است. تحلیل درست سیاسی باید بر مبانی «تفکر»، «معرفت» و «هویت» استوار باشد، نه محاسبات عملیاتی و روزمره. باید از سطح سیاست به عمق معرفت رسید. مسئله اینجاست که نظام فکری اصلاحات، از ابتدا هیچ نسبتی با آرمانهای انقلاب اسلامی نداشته و در تقابل با آن متولد شده است.
بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، نمونهای روشن و بیپرده از این زاویهگیری فکری و هویتی است. در این متن، اثری از دین به عنوان کانون هویت ساز و نقش خدا در حیات جمعی ایرانیان دیده نمیشود. «هویت» به «همگرایی ملیِ» صرف و عاری از دین تقلیل یافته است. حتی کلمه «دین» نیز در آن غایب است و سکولاریسم به طور مطلق در ادبیات و ظاهر آن تحقق یافته؛ گویی انقلاب اسلامی هیچگاه رخ نداده و دین جوهره تمدن ایران نیست. خوانش ارائهشده، تحمیل یک سکولاریسم حداکثری بر جامعه است. از سوی دیگر، «فلسفه زندگی» به اموری مادی مانند منفعت، رفاه و لذتجویی تقلیل یافته و هیچ اشارهای به مفاهیمی چون معنا، امر قدسی، سبک زندگی اسلامی یا «حیات طیبه» وجود ندارد. یک مادیگرایی تمامعیار—هم در حوزه اخلاق و هم در تحلیل—حاکم است که تاریخ، جامعه و انسان را در دایره بسته دنیای مادی محبوس میکند.
علاوه بر این، در این بیانیه، هویت اسلامی و انقلابی در قالب مصطلح «ایدئولوژی» به حاشیه رانده شده و در تعارض با «منافع ملی» قرار گرفته است. منظور از ایدئولوژی، همان آرمانها و اصالتهای انقلاب است که از دیدگاه نویسندگان بیانیه، امری غیرواقعگرایانه و تهدیدی برای کشور قلمداد میشود. در نهایت، تمایل آشکاری برای ادغام در نظم نئولیبرالی حاکم بر جهان دیده میشود. این جریان به وضوح خواستار عبور از گفتمان مقاومت و پذیرش منطق قدرتهای جهانی است. این بیانیه ادعا میکند که ایران خود را در چرخه کشمکش انداخته، جنگطلبانه عمل کرده، بر دنیا تاخته و به زبان زور سخن گفته است! بنابراین، اکنون باید «اهلی» شد، از «وضعیت استثنایی» خارج شد و مانند «دیگران» نظم موجود جهانی را پذیرفت. این سخن، آشکارا از طلب «ترمیدور» (بازگشت به دوران پیش از انقلاب و عبور از آرمانهای آن) خبر میدهد. در این روایت، حتی گفتارهای امام خمینی(ره) نیز مربوط به فضای حماسی دهه ۶۰ دانسته شده و برای امروز نامربوط تلقی میشود. این منطق، با ارجاع به «واقعیتها» پیش میرود، اما واقعیتهایی با خوانش لیبرالی و غیرانقلابی. با چنین خوانشی، خود انقلاب نیز یک «خطای تاریخی» قلمداد میشود که میشد با «هزینه کمتر» و از مسیر «اصلاح» به اهداف رسید. این بیانیه بهوضوح نشان میدهد که اصلاحات بر پایه ذاتیات خود عمل کرده و از چنین جریان تجددگرایی نمیتوان انتظاری جز این داشت.
۱-جریان اصلاحات در ایران را باید محصول تلاقی دو سنت فکری دانست: سنت روشنفکری دینی متجدد و سنت لیبرال-دموکراسی غربی. این جریان در دهه ۷۰، با استفاده از فضای باز پس از جنگ، کوشید «پروژه مدرنیته» را در دل جمهوری اسلامی پیش ببرد. مشکل اصلی اینجاست که مدرنیته غربی، بر پایه سکولاریسم بنا شده و ذاتاً با حکومت دینی در تضاد است. بنابراین، «اصلاحات» در ایران به جای اینکه به معنای «بازگشت به اصول اصیل انقلاب» باشد، به پروژهای برای «سکولار کردن تدریجی» حکومت تبدیل شد. این همان «استحاله» و «براندازی نرم» است که در متن اصلی به آن اشاره شد. بازتعریف مفاهیمی مانند «مردمسالاری دینی» به سمت دموکراسی لیبرال، یا «مصلحت» به سمت عرفیگرایی محض، از جمله ابزارهای این پروژه بوده است.
ریشههای این تقابل را میتوان حتی پیش از انقلاب و در رقابت بین دو گفتمان «ملیگرایی لیبرال» (مصدق) و «اسلامگرایی انقلابی» (امام خمینی) جستجو کرد. پس از انقلاب، این تقابل در قالب دوگانه «مذهب سنتی» در مقابل «روشنفکری دینی» یا «اصولگرایی» در مقابل «اصلاحطلبی» ادامه یافت. شکست پروژه توسعه لیبرال در دولت سازندگی، باعث شد جریان اصلاحات در دولت خاتمی، این بار با شعار «جامعه مدنی» و «گفتگوی تمدنها»—که هر دو ریشه در گفتمان غربی دارند—ظهور کند. بیانیه اخیر، ادامه همین مسیر است و نشان میدهد که این جریان علیرغم همه فرازونشیبها، از آرمان اولیه خود برای عادیسازی رابطه با غرب و کمرنگ کردن ابعاد ایدئولوژیک نظام دست برنداشته است.
۳-بیانیه اخیر را باید در چارچوب نظم نوین جهانی نیز تحلیل کرد. فشار حداکثری غرب بر ایران، جریان اصلاحات را به این نتیجه رسانده که تنها راه بقا، پذیرش شرایط غرب و ادغام در نظم بینالمللی تحت هژمونی آمریکاست. بنابراین، شعار «تنشزدایی» و «تعامل» در این بیانیه، نه یک تاکتیک، بلکه یک استراتژی مبتنی بر تسلیم در برابر خواستههای نظم سلطه است. این نگاه، کاملاً در تضاد با گفتمان «مقاومت» و «استکبارستیزی» انقلاب اسلامی قرار میگیرد که خواهان تغییر نظم ناعادلانه موجود است.
۴-این بیانیه نشان میدهد که جریان اصلاحات، خود را بیشتر نماینده «طبقه متوسط شهری» میداند که دغدغههای اصلی آن رفاه، مصرف و ادغام در جامعه جهانی است تا آرمانهای عدالتخواهانه و استقلالطلبانه انقلاب. این شکاف طبقاتی-فرهنگی، به خوبی توضیح میدهد که چرا این جریان، «ایدئولوژی» را مانع پیشرفت میداند و آن را در تضاد با «منافع ملی» (که آن را معادل منافع همین طبقه تعریف میکند) قلمداد مینماید.
بیانیه اخیر اصلاحات، نشان از یک تقابل گفتمانی با انقلاب اسلامی دارد. این یک تقابل بین دو «هویت»، دو «آرمان» و دو «پروژه تمدنی» کاملاً متفاوت است:
یعنی پروژه انقلاب اسلامی با هویت دینی، استکبارستیزی، عدالتخواهی و تمدن نوین اسلامی و پروژه اصلاحات با هویت سکولار-لیبرال، عادیسازی با غرب، اولویت منافع مادی و ادغام در تمدن غربی.
با این تحلیل، اصلاحات، «دیگری» انقلاب است و بیانیه اخیر، نه یک سند اصلاحی، بلکه بیانیهای برای استحاله هویت انقلاب و گذار تدریجی به سمت یک نظام سکولار-لیبرال است. پذیرش این جریان به عنوان بخشی از بدنه نظام، بدون شناخت این ماهیت متضاد، میتواند به بهای گزافی تمام شود.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا