به گزارش سرمایه فردا، بعضی به بهانه داشتن دولت لیبرال در دام تبلیغات صهیونیست افتادهاند. درحالی که دولت لیبرال و مقتدر وجود دارد.
باید توجه داشت که کار دولت ادارۀ مملکت است که در کلی ترین وجهش یک بعد خارجی دارد و یک بعد داخلی. باید واحد سیاسی از تعرض و تهدید خارجی در امان باشد و در داخل مملکت هم خشونت مهار شود و برتری تصمیمات دولتی و قانون محل تردید نباشد. خواهید گفت که دولت باید به هزار و یک چیز برسد، از آموزش و پرورش گرفته تا محیط زیست و فهرستی که پایان ندارد حال چه لیبرال باشد و چه نه. درست است و فقط مسئلۀ خشونت مطرح نیست، ولی این اصل و اساس است و باقی وظایف هم فقط به یمن اقتدار دولت قابل انجام است. اگر اقتدار نباشد، وظایف دولت انجام نمی پذیرد. بنابراین دولت لیبرال نیز دولت ضعیف نیست.
دولتی که تصمیماتش به مرحلۀ اجرا گذاشته نشود، اصلاً وجود ندارد و دیر یا زود جایش را به دیگری خواهد داد. چون کار مملکت نمی تواند زمین بماند.
نکتۀ اصلی و اساسی این است که دولت لیبرال، دولت ضعیف نیست، دولت محدود است. قرار بر این است که دولت لیبرال در همه کاری دخالت نکند و بیشترین میدان را برای آزادی باز بگذارد، نه اینکه ناتوان باشد و از عهدۀ انجام وظایفش هم بر نیاید. تمرکز و اقتدار هیچ منافاتی با لیبرالیسم ندارد و دولت آیندۀ ایران که نه فقط لیبرال که لائیک هم باید باشد، باید هم متمرکز باشد و هم مقتدر. فراموش نکنیم که برقراری لائیسیته که لازم نیست در اهمیت آن سخنی بگویم، محتاج اقتدار است.
در موقعیت فعلی که در فکر دمکراسی در ایران هستیم، در این میان انواع و اقسام حرفهای فانتزی را می شنویم که قدیمی ترینشان مارکسیستی است. ولی هزار نوع دیگر هم دارد. اما کسی در این میان دغدغه ندارد که این کشور را باید جمع و جور و اداره کرد.
وسیلۀ اصلی این کار هم دولت است. بازسازی دولت بر بازسازی هر چیز دیگری مقدم است و به هیچوجه هم تأخیر و تردید برنمیدارد. در حالت عادی، اگر دمکرات باشید و نتوانید کشور را اداره کنید.
ولی داستان به تغییر سبک محدود نمیشود، محتوای کار نیز تغییر کلی کرده است. خط عمل، جا انداختن پهلوی در برنامۀ تشکیل نوعی بین الملل فاشیستی است که قرار ست اضلاعش از ترامپ و نتانیاهو و چند خرده پای آرژانتینی و هلندی و … تشکیل شده باشد. با ارث سیاسی پدر و پدربزرگ وی هماهنگی دارد. قرار است دشمن فرضی این گروه چپگرایان و اسلامگرایان باشند و شعاری هم که برای پهلوی جسته شده مبارزه با ارتجاع سرخ و سیاه است که زمانی شعار پدرش بود و میدانیم که در عمل چه بود و در نهایت به کجا کشید.
ایران در این گفتار جای چندانی ندارد، مثالی است در کنار باقی که کسی به جزئیاتش نمیپردازد. دعوای اصلی جهانی است. قرار شده بین دو قطب انجام بپذیرد. ایران هم بخشی از این نبرد وسیع است. ابعاد جهانی دادن به کسی که جز یک عنوان و مقداری پول دزدی سرمایه ای ندارد، جاه طلبی خارج از اندازه ایست که هیچکدام طرفداران این شخص در خواب هم نمیدید و حال دیگران دست به کار انجامش شده اند.
پهلوی با برنامهریزانش جبهه بندی در مقابل مسلمانان دارد. اسلامگرایان و استفاده از پرچسب کهنه و بی خاصیت کمونیسم که حتی به دمکراتهای آمریکا هم میچسبانند برایشان در اولویت قرار دارد. پهلوی هم وسیله ایست در کنار باقی. اینکه وی تصور میکند با آمدن ترامپ و یاری اسرائیل کار ایران تمام خواهد شد و نوبت دولت لیبرال او خواهد رسید، توهم است.
سخنرانی اخیر پهلوی در جمع محافظه کاران فاشیست مآب نشانۀ این تغییر ریل بود. سوزنبان به راه جدیدش انداخت. بر همه روشن بود که پهلوی امیدی به ایران و مردمش ندارد و رشتهُ کار را در دستانی میداند که خارج از ایران قرار دارد. ولی تا به حال اعتقاد قلبیش را به این روشنی بروز نداده بود. مرادش را از دیوار ندبه میخواهد و دخیلش را برای دولت لیبرال در جرز آن دیوار فرو کرده است درحالی که هم اکنون دولت ایران لیبرال است.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا