تعلیق در بازار سرمایه؛ وقتی سیاست‌گذار از منطق اقتصادی فاصله می‌گیرد

تعلیق در بازار سرمایه؛ وقتی سیاست‌گذار از منطق اقتصادی فاصله می‌گیرد

در شرایطی که بازار سرمایه نیازمند شفافیت، ثبات و اعتمادسازی است، سیاست‌گذار با مداخلات غیرکارشناسی و نرخ‌گذاری‌های دستوری، مسیر طبیعی تصمیم‌گیری را مختل کرده است. الزام صندوق‌های درآمد ثابت به خرید دارایی‌های خاص، فاصله معنادار نرخ رسمی و مؤثر، و نبود چارچوب قابل اتکا برای سرمایه‌گذار، همگی نشانه‌هایی از تعلیق ساختاری در بازار هستند؛ تعلیقی که تنها با بازگشت به عقلانیت اقتصادی و اصلاحات بنیادین قابل رفع خواهد بود.

به گزارش سرمایه فردا، در شرایط فعلی اقتصاد ایران، فضای حاکم بیش از هر چیز به وضعیت «تعلیق» شباهت دارد؛ وضعیتی که از نظر رفتاری، بسیار نزدیک به شرایط جنگی است. در چنین فضایی، تصمیم‌گیری‌های بلندمدت به تعویق می‌افتد. خانوارها از خرید دارایی‌های بادوام مانند خودرو یا تلفن همراه خودداری می‌کنند، چرا که اولویت با حفظ نقدینگی برای تأمین نیازهای ضروری است. سرمایه‌گذاران خرد نیز، در صورت محدود بودن بودجه، دارایی‌های پرریسک مانند سهام را به ابزارهای با درآمد ثابت تبدیل می‌کنند.

در سطح بنگاه‌ها، سرمایه‌گذاری‌های جدید متوقف می‌شود، زیرا عدم قطعیت در فروش و گردش سرمایه، توان پرداخت حقوق و هزینه‌های جاری را تهدید می‌کند. این تعلیق، همانند شرایط جنگی، مبتنی بر انتظار برای روشن شدن ابهامات و دستیابی به اطلاعات شفاف‌تر است. اما در حال حاضر، اطلاعات موجود نامتقارن‌اند؛ بخشی از اطلاعات در اختیار سیاست‌گذار است و بخشی در اختیار فعالان بازار، و این دو با یکدیگر هم‌خوانی ندارند. تا زمانی که حاکمیت اقدام به شفاف‌سازی نکند، فعالان اقتصادی ناگزیر به صبر و انتظار خواهند بود.

از منظر نظری، این وضعیت را می‌توان با مفهوم «Real Option» نیز توضیح داد؛ یعنی حق به تعویق انداختن تصمیم‌گیری تا زمان مناسب. سرمایه‌گذار ترجیح می‌دهد پول خود را در جایی پارک کند تا ریسک نکند. همچنین، نظریه «حرکت توده‌وار» نیز قابل طرح است؛ زمانی که یک بازیگر حرکت می‌کند، سایرین نیز به دنبال او حرکت می‌کنند. در چنین شرایطی، بازار در حالت انتظار باقی می‌ماند، معاملات کاهش می‌یابد و تنها سرمایه‌گذاران خرد ممکن است اقدام به فروش کنند.

این وضعیت از سال ۱۳۹۹ آغاز شده و امروز تنها شدت بیشتری یافته است. فروش واحدهای صندوق‌های سرمایه‌گذاری توسط دولت، پایه‌های این بی‌اعتمادی را تقویت کرد. هرچند نمی‌توان گفت که دولت با برنامه‌ریزی دقیق چنین اقدامی کرده، اما در مجموع، از آن زمان تاکنون، فضای بی‌اعتمادی نسبت به سیاست‌گذار تشدید شده است.

رکود محدود به بازار سرمایه نیست. در بازار مسکن نیز، برای نخستین بار شاهد کاهش قیمت‌های اسمی در مناطق گران‌قیمت هستیم؛ کاهش‌هایی تا ۳۰ درصد نسبت به سال گذشته، در حالی که تورم ۴۰ درصدی را تجربه کرده‌ایم. این یعنی کاهش واقعی قیمت‌ها به نصف، اما همچنان تقاضا وجود ندارد، چرا که مسکن کالایی غیرنقدشونده است. بازار خودرو نیز با وجود ورود محصولات خارجی و کاهش نسبی قیمت‌ها، از رونق مورد انتظار برخوردار نیست.

در این میان، بی‌اعتمادی به نهاد تنظیم‌گر بازار نیز افزایش یافته است. اگر نگوییم این بی‌اعتمادی عمومی‌تر و نسبت به کل سیاست‌گذاری است، دست‌کم می‌توان گفت که تنظیم‌گران از منطق بازار فاصله گرفته‌اند و به جای ایفای نقش نماینده بازار، به مقام اداری تبدیل شده‌اند. دستور به صندوق‌های درآمد ثابت برای خرید سهام یا واحدهای صندوق، نمونه‌ای از دخالت غیرمنطقی در بازار است. ظاهر این اقدامات حمایت از بازار است، اما در باطن، نقض اصول بازار آزاد و کاهش شفافیت است.

در شرایطی که تورم در ایران به ۵۰ درصد رسیده، صندوق‌های درآمد ثابت کمک کرده‌اند تا نرخ‌های واقعی‌تر در بازار شکل بگیرد. اما وقتی نرخ سود سپرده ۲۳ درصد اعلام می‌شود، در حالی که نرخ واقعی وام‌ها به ۴۰ تا ۴۲ درصد می‌رسد، شفافیت از بین می‌رود. این عدم شفافیت، اعتماد عمومی را تضعیف کرده و اعتبار سیاست‌گذار را زیر سؤال برده است.

فاصله‌گذاری سیاست‌گذار با منطق بازار: از شفافیت تا اختلال در اعتماد

در شرایطی که بازار نیازمند شفافیت و اعتمادسازی است، سیاست‌گذار به‌جای ایفای نقش تنظیم‌گر بازار، به مقام اداری تبدیل شده و با صدور دستورالعمل‌های غیرمنطبق با منطق بازار، فضای تصمیم‌گیری را مختل کرده است. نمونه بارز این رویکرد، الزام صندوق‌های درآمد ثابت به خرید سهام یا واحدهای صندوق‌های خاص است؛ اقدامی که در ظاهر حمایت از بازار تلقی می‌شود، اما در عمل، نقض اصول بازار آزاد و تضعیف استقلال ابزارهای مالی است.

این نوع مداخله، نه‌تنها موجب کاهش کارایی بازار شده، بلکه نرخ‌های واقعی را نیز از مسیر طبیعی خود منحرف کرده است. در حالی که تورم بالای ۵۰ درصدی ایجاب می‌کند نرخ‌های سود و تسهیلات به‌صورت شفاف و متناسب با واقعیت‌های اقتصادی تعیین شوند، سیاست‌گذار همچنان بر نرخ‌های غیرواقعی مانند ۲۳ درصد برای سپرده‌ها اصرار دارد. این در حالی است که نرخ واقعی تسهیلات، با احتساب هزینه‌های پنهان و نرخ مؤثر، به بیش از ۴۰ درصد می‌رسد.

در چنین فضایی، صندوق‌های درآمد ثابت نقش مهمی در شفاف‌سازی نرخ‌ها ایفا کرده‌اند. آن‌ها با ایجاد نرخ‌های قابل اتکا، به فعالان بازار نشان داده‌اند که نرخ واقعی در اقتصاد ایران چگونه باید باشد. اما وقتی سیاست‌گذار با ابزارهای دستوری، این شفافیت را مخدوش می‌کند، نه‌تنها اعتماد عمومی کاهش می‌یابد، بلکه سرمایه‌گذار نیز دچار سردرگمی در تصمیم‌گیری می‌شود.

در واقع، یکی از مهم‌ترین آسیب‌های این رویکرد، از بین رفتن اعتبار نرخ‌هاست. وقتی نرخ رسمی با نرخ مؤثر فاصله معنادار دارد، سرمایه‌گذار نمی‌تواند بر اساس آن برنامه‌ریزی کند. این عدم قطعیت، همان چیزی است که تعلیق را به یک وضعیت پایدار تبدیل کرده است؛ وضعیتی که در آن، نه تنها تصمیم‌گیری‌های بلندمدت متوقف می‌شود، بلکه حتی تصمیمات کوتاه‌مدت نیز با تردید همراه است.

در این میان، نقش نهادهای تنظیم‌گر بازار باید بازتعریف شود. آن‌ها باید به جای ایفای نقش اداری، به نمایندگان واقعی بازار تبدیل شوند؛ نهادهایی که با درک دقیق از رفتار سرمایه‌گذار، ابزارهای سیاستی را به‌گونه‌ای طراحی کنند که نه‌تنها موجب شفافیت شود، بلکه اعتماد را نیز بازسازی کند. بدون این بازتعریف، بازار در وضعیت تعلیق باقی خواهد ماند و سرمایه‌گذار، به‌جای مشارکت فعال، به تماشاگر منفعل تبدیل می‌شود.

بازگشت به عقلانیت بازار: از مداخله‌گری تا بازسازی اعتماد

در نقطه‌ای که بازار به مرز بی‌اعتمادی رسیده، تنها راه برون‌رفت، بازگشت به عقلانیت اقتصادی و پذیرش واقعیت‌های بنیادین است. سیاست‌گذار باید بپذیرد که بازار، موجودی زنده و پیچیده است؛ نه یک صفحه‌ی اکسل که با تغییر یک سلول، کل معادله اصلاح شود. نرخ بهره، نقدینگی، تورم، و انتظارات سرمایه‌گذار، اجزای به‌هم‌پیوسته‌ای هستند که با دستورالعمل‌های مقطعی قابل کنترل نیستند.

در این میان، نقش نهادهای مالی مستقل بیش از پیش اهمیت یافته است. صندوق‌های سرمایه‌گذاری، به‌ویژه صندوق‌های درآمد ثابت، به‌عنوان بازتاب‌دهنده‌ی نرخ‌های واقعی، می‌توانند به قطب‌نمایی برای سیاست‌گذار تبدیل شوند؛ مشروط بر آن‌که استقلالشان حفظ شود و از فشارهای دستوری مصون بمانند. هرگونه الزام به خرید دارایی‌های خاص یا محدودسازی در ترکیب پرتفوی، نه‌تنها کارایی این نهادها را کاهش می‌دهد، بلکه سیگنال‌های بازار را نیز مخدوش می‌سازد.

از سوی دیگر، سرمایه‌گذار نیز در این فضای مبهم، به‌دنبال نشانه‌هایی از ثبات و پیش‌بینی‌پذیری است. رفتارهای هیجانی، خروج‌های دسته‌جمعی، و ورودهای مقطعی، همه ناشی از نبود یک چارچوب قابل اتکا برای تصمیم‌گیری هستند. در چنین شرایطی، بازسازی اعتماد، نه با وعده‌های حمایتی، بلکه با اصلاح ساختارهای بنیادین ممکن خواهد بود؛ ساختارهایی که نرخ‌ها را واقعی کنند، اطلاعات را شفاف سازند، و ابزارهای مالی را از مداخله‌های غیرکارشناسی مصون نگه دارند.

در نهایت، بازار سرمایه ایران نیازمند یک بازتعریف است؛ نه در قالب شعار، بلکه در قالب اصلاحات ساختاری. بازاری که در آن، نرخ بهره با تورم هم‌خوانی داشته باشد، سیاست‌گذار نقش تنظیم‌گر ایفا کند نه مداخله‌گر، و سرمایه‌گذار بتواند بر اساس داده‌های واقعی، تصمیم‌گیری کند. تنها در چنین فضایی است که تعلیق جای خود را به تحرک خواهد داد، و سرمایه‌گذاری از یک رفتار تدافعی، به یک کنش توسعه‌محور تبدیل خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید