امین سعدی در تازهترین اثر خود، «ساحلیها»، مرز میان صحنه و پرده را درهم میشکند؛ نمایشی که با تدوین موازی، نورپردازی سینمایی و موسیقی پرتنش، سفری از جهان بیرونی به کابوسهای درونی شخصیتها میسازد و تجربهای متفاوت از تئاتر معاصر ایران ارائه میدهد.
به گزارش سرمایه فردا، تئاتر در ایران سالهاست میان دو قطب سنت و تجربهگرایی در رفتوآمد است. اما برخی کارگردانان مسیر سوم را برگزیدهاند؛ مسیری که نه صرفاً به روایت کلاسیک وفادار است و نه تنها به فرمهای انتزاعی تکیه دارد، بلکه از مدیومهای دیگر هنر برای خلق جهانی تازه بهره میگیرد. «ساحلیها» نمونهای از همین تلاش است؛ نمایشی که با نگاه سینمایی ساخته شده و نشان میدهد چگونه نور، موسیقی و تصویر میتوانند از ابزارهای جانبی به عناصر اصلی روایت بدل شوند. در روزگاری که سالنهای خصوصی با اقتصاد فشرده و رقابت تجاری نفس هنرمندان را تنگ کردهاند، چنین آثاری یادآور این حقیقتاند که تئاتر هنوز میتواند جهان شخصی کارگردان را بازسازی کند و مخاطب را به تجربهای فراتر از قصهگویی معمول دعوت نماید.
این عناصر برای جذب مخاطب طراحی نشدند. همیشه باور دارم جهان درونی اثر باید سازنده فرم باشد. از همان روزهای نخست، نور، موسیقی، تصویر و حتی مدیایی که در کار استفاده میکنم، در ذهنم چیده شده بود. «ساحلیها» متنی است که لحظاتی شبیه بازی در یک فیلم دارد و همین موضوع برای من دریچهای باز کرد؛ اینکه امکانات سینما را وارد فرم کنم. در مسیر کارگردانی سریال و پشتصحنه تجربههایی داشتم و این تجربهها کمک کرد بتوانم یک روایت چندلایه و تدوینی بسازم.
نمایش حدود چندین صحنه دارد و تدوین موازی نقش مهمی در آن ایفا میکند. ما جهانی بیرونی را وارد درون شخصیت میکنیم؛ سفری از بیرون به کابوسهای پنهان. این سفر بدون نورپردازی دقیق و موسیقی که تنش و ریتم ایجاد کند، کامل نمیشد. صحنه چهارم ما در واقع یک «ساحت سینمایی» بود و مدیا در کنار بازیگران روایت را جلو میبرد.
سالهای اخیر تعداد سالنهای خصوصی رشد زیادی داشته. این اتفاق را چطور میبینید؟
اصل وجود سالن خصوصی اتفاق ارزشمندی است. مشکل از جایی آغاز میشود که بدون سطحبندی و برنامهریزی، حجم عظیمی از سالنها راه میافتد. شما در آمریکا برادوی دارید، آفبرادوی دارید و هرکدام مخاطب و سطح مشخصی دارند. ما چنین ساختار دقیقی نداریم. کارگردان، سالن و حتی شیوه اجرا باید سطحبندی مشخص داشته باشد تا مخاطب بداند قرار است چه نوع کاری ببیند.
در سالن خصوصی معمولاً چند اجرا پشتسرهم است. در نتیجه امکان دکور متفاوت، زمان استراحت، صحبت با مخاطب یا تمرکز روی جزییات فنی بسیار محدود میشود. اقتصاد این سالنها هم موقعیتی ایجاد کرده که تئاترهایی با کیفیت پایین اما «پرفروش» صحنه را اشغال میکنند و آثار حرفهای دچار فشار مالی میشوند. بسیاری از دوستان من ضرر سنگین دادهاند. تماشاگر هم در این میان سرگردان شده چون توانایی پرداخت برای آثار حرفهای را ندارد و همین موضوع به کیفیت عمومی ضربه زده است.
حضور بلاگرها و چهرههای فضای مجازی در تئاتر زیاد شده. نگاه شما چیست؟
اصل حضور آدمها مسئله من نیست. هرکس آزاد است انتخاب کند وارد چه کاری شود. مسئله اصلی کارگردانی است؛ اینکه هدفش از انتخاب این افراد چیست. اگر جهان اثر چنین چیزی را طلب کند یا حضور این افراد به اقتصاد کار کمک کند، میشود دربارهاش حرف زد. مسئله وقتی شروع میشود که هدف از اجرا چیز دیگری باشد و محتوا بیاهمیت شود.
من با انسانها مشکلی ندارم؛ مسئله من اولویت کارگردان است. اگر برایش کیفیت، محتوا و تمرین جایگاه بالایی داشته باشد، انتخابهایش هم سنجیده خواهد بود. خیلیها از این افراد برای دیدهشدن استفاده میکنند، اما جایگاه واقعی هنر جای دیگری است.
دوام اقتصادی نمایشهای جدی
من به اقتصاد کار فکر میکنم؛ چون میدانم اگر یک اثر هزینهاش جبران نشود، امکان ساخت کار بعدی تضعیف میشود. دکور «ساحلیها» هزینه زیادی داشت. لباس، موسیقی، مدیا و طراحی صحنه همه سنگین بودند. بنابراین اهمیت دارد که مخاطب بیاید و اثر چرخه مالی خود را طی کند. با اینحال باز هم برمیگردیم به سیاستگذاری.
در برخی کشورها مردم برای تماشای تئاتر یارانه میگیرند. این باعث رونق واقعی هنر میشود. در ایران اگر تبلیغات درست باشد و رسانهها همراهی کنند، حتی آثار مدرن و پستمدرن هم میتوانند فروش خوبی داشته باشند. نمونههای زیادی دیدهام. هرکاری مخاطب خاص خود را دارد؛ مهم این است که این مسیر با ابزارهای درست پشتیبانی شود.
اگر بخواهید مخاطب را دعوت کنید، چه میگویید؟
ما برای این کار تمام وجودمان را گذاشتیم. از قبل شروع تمرینها تا پیش از جنگ ۱۲ روزه، همهچیز منظم پیش میرفت. جنگ آغاز شد و تمرینها از هم پاشید. بازسازی گروه زمان برد و دوباره برگشتیم سر خط. حدود هفت تا هشت ماه کار بیوقفه داشتیم. همهچیز با جزئیات طراحی شد. وسواس من روی تمرین همیشه همین اندازه است. هیچکدام از کارهایم کمتر از شش ماه تمرین نداشته.
تئاتر وقتی در تمرین ساخته شود، روی صحنه هم مینشیند. برای همین دعوت میکنم مردم خودشان جهان این نمایش را ببینند. بازخوردها از دانشگاهها، مخصوصاً دانشگاههای روانشناسی، بسیار مثبت بوده. «ساحلیها» در کنار کار دیگری که امسال دارم، روی روایت تمرکز دارد؛ برخلاف آثار قبلی من که بیشتر ضدقصه بودند. فکر میکنم برای مخاطب امروز این تجربه جذاب خواهد بود.
وضعیت تجربهگرایی و تئاتر غیرروایی را چطور میبینید؟ تماشاگر آمادگی مواجهه دارد؟
تماشاگر ایرانی با چیزهای نو ارتباط خوبی برقرار میکند. مهم این است که کارگردان به سبک خودش وفادار باشد. من همیشه کار را بر اساس فرمالیسم و جهان شخصی میسازم و تجربه نشان داده مخاطب با زحمتِ صحنه ارتباط برقرار میکند. تماشاگر دقیقتر از چیزی است که تصور میشود؛ تلاش گروه را بهسرعت تشخیص میدهد و اگر کاری با کیفیت باشد، تبدیل به مبلغ آن میشود.
البته ما مردم قصهدوستی هستیم و این موضوع در لایههای فرهنگی ما ریشه دارد. وقتی کار غیرروایی اجرا میشود، برای بخشی از مخاطبان تبدیل به تجربهای تازه و منحصربهفرد میشود و برای بخشی دیگر دور از ذائقه. این طبیعی است. هنر همیشه بخشی از سلیقه است. مهم این است که مسیر تجربهگرایی باز بماند و گروهها فرصت ساخت اثر مطابق نگاه خود را داشته باشند.
سخن پایانی
گفتوگوی ما با امین سعدی تصویری روشن از جهان او ارائه میدهد؛ کارگردانی که با تکیه بر وسواس، تجربه سینمایی، نظم تمرین و ساختن جهانی تصویری، مسیری شخصی برای خود ترسیم کرده است. «ساحلیها» از آن جنس نمایشهایی است که در هیاهوی تولیدات فشرده، بر مفهوم ریشه، زخمهای پنهان و سفر درونی انسان تمرکز دارد. در روزگاری که تئاتر خصوصی با اقتصاد فشرده و تقویم شلوغ نفس بسیاری از هنرمندان را تنگ کرده، چنین آثاری اهمیت بیشتری پیدا میکنند؛ آثاری که از دل تمرین طولانی، زیست گروهی و ساختن جهانی تازه سر برمیآورند.
برای او تئاتر فقط اجرای یک متن نیست؛ بازسازی جهان است. جهانی که گاهی میان نور، موسیقی، مدیا و بدن بازیگر سر برمیآورد و گاهی در سکوتی کوتاه، روایت یک سرزمین را در دل یک شخصیت زنده میکند.
صحنه تئاتر بیش از هر زمان دیگری میان فشار اقتصاد، فرسودگی اجتماعی و عطش دیدهشدن دستوپا میزند، برخی آثار تلاش میکنند راهی دیگر را انتخاب کنند؛ مسیری که نه به دنبال جلبتوجه آنی است و نه در پی نسخهپیچیهای ساده. نمایش «خرگوش» از همین جنس تجربههاست؛ نمایشی که به جای فریاد، سکوت را انتخاب کرده و به جای نتیجهگیری، پرسش میکارد. گفتوگوی پیش رو با مجید آهنگران، کارگردان این اثر، تلاشی است برای ورود به جهان ذهنی او؛ جهانی که در آن تئاتر ابزار پاسخ نیست و میدان اندیشیدن است.
آهنگران درباره نخستین جرقه شکلگیری «خرگوش» میگوید: «ابتدا چند متن مختلف مد نظر بود. دغدغه ذهنی من از پیش وجود داشت و دنبال متنی میگشتم که بتواند آن فضا را کامل کند. بعضی متنها با آن ذهنیت همخوانی نداشتند و بعضی دیگر به دلایل اجرایی امکان اجرا نداشتند. در نهایت تصمیم گرفتیم با نویسنده وارد یک مسیر اقتباسی شویم؛ دو متن آمریکایی و یک متن انگلیسی کنار هم قرار گرفتند و حاصل، نمایشی شد که امروز روی صحنه میبینید.»
او تأکید میکند که برایش متن صرفاً یک چارچوب اولیه بوده و آنچه اهمیت داشته، جهان ذهنی شکلگرفته پیرامون آن است؛ جهانی که بیشتر از روایت، به حالوهوا و زیست شخصیتها تکیه دارد.
در پاسخ به این پرسش که میزانسنها از متن آمدهاند یا از روان شخصیتها، آهنگران مکثی میکند و توضیح میدهد:
«میزانسنها از دل شخصیتها بیرون آمدند. برای من حرکت، سکون، فاصلهگذاری و حتی مکثها معنا دارند. تلاش کردم سکوت و فاصله میان آدمها همانقدر حرف بزند که دیالوگها. جهان امروز پر از صداست و شاید یکی از راههای حرف زدن، سکوت باشد.»
این نگاه باعث شده «خرگوش» بیش از آنکه بر کنش بیرونی تکیه کند، به تنشهای درونی شخصیتها متکی باشد؛ تنشهایی که تماشاگر را وادار میکند به جای دنبال کردن داستانی خطی، وارد لایههای پنهانتر موقعیتها شود.
یکی از ویژگیهای شاخص نمایش، پرهیز از داوری مستقیم است. کارگردان در این باره میگوید: «از ابتدا تصمیم داشتم قضاوت را به تماشاگر بسپارم. علاقهای ندارم توضیح بدهم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. کار من شبیه نقاشی است که اثرش را در گالری میگذارد و عقب میایستد. هر کس برداشت خودش را دارد و این تفاوت برداشتها برای من جذابترین بخش ماجراست».
به باور او، هنر زمانی زنده است که امکان خوانشهای متفاوت داشته باشد؛ وقتی مخاطب با تجربه زیسته خود به اثر معنا میدهد و آن را در ذهنش بازسازی میکند.
آهنگران میگوید بسیاری از پرسشهایی که پس از اجرا از سوی تماشاگران مطرح میشود، حتی در ذهن خودش هم وجود نداشته است: «بارها پیش آمده مخاطبی پرسشی مطرح کرده که خودم هنگام ساخت به آن فکر نکرده بودم. همین برایم لذتبخش است. دوست دارم نمایش بعد از خاموش شدن چراغها ادامه پیدا کند؛ در ذهن تماشاگر، در گفتوگوهای بعد از اجرا، در مسیر بازگشت به خانه.»
او معتقد است نمایش موفق نمایشی است که تماشاگر را با قطعیت رها نکند؛ نمایشی که پرسش بسازد، نه پاسخ نهایی.
در پاسخ به اینکه امروز چه چیزی اجرای یک اثر روانشناختی را به کاری پرریسک تبدیل میکند، آهنگران به شرایط اجتماعی اشاره میکند: «زیست امروز پر از فشار است. پرداختن به این فشارها روی صحنه جسارت میخواهد. بخشی از واقعیتهایی که امروز تجربه میکنیم، پیشتر امکان بیان نداشت. حالا فضا کمی تغییر کرده، ولی همچنان ورود به این حوزه ریسک دارد؛ هم برای خالق اثر و هم برای مخاطب.»
او اضافه میکند که طرح مسائل انسانی، اگر با ظرافت انجام نشود، میتواند مخاطب را پس بزند؛ به همین دلیل مرز میان صداقت و آزار دادن بسیار باریک است.
به باور آهنگران، تماشاگر امروز بیش از هر زمان دیگری آگاه است: «تماشاگر امروز میداند دنبال چه میگردد. گاهی قصه میخواهد، گاهی حس، گاهی تجربه. ممکن است بخواهد بخندد یا گریه کند یا حتی فقط مدتی از فشار روزمره فاصله بگیرد. هنر وقتی موفق است که این امکان را فراهم کند.»
او تئاتر را شبیه تجربه بویایی میداند: مواجههای که میتواند سلیقه را تغییر دهد یا افق تازهای باز کند. همانطور که عطری ناآشنا ممکن است ناگهان دلنشین شود، یک اثر نمایشی هم میتواند نگاه مخاطب را دگرگون کند.
در پاسخ به این پرسش که آیا تئاتر امروز بازتابدهنده بحرانهای درونی انسان معاصر است، آهنگران با تأمل میگوید: «انسان امروز درگیر بحرانهای متعددی است؛ اقتصادی، روانی، اجتماعی. تئاتر میتواند این وضعیت را بازتاب دهد، به شرطی که گرفتار شعار نشود. من شخصاً تلاش میکنم طوری کار کنم که مخاطب همزمان با دیدن اثر، احساس خستگی نکند. مردم امروز خودشان درگیرند، حالشان خوب نیست. کار ما این نیست که فشار را بیشتر کنیم، شاید بتوانیم لحظهای مکث ایجاد کنیم.»
از نگاه او، تئاتر امروز میان بقا و خلاقیت در نوسان است: «طبیعی است که هنرمند به فکر معیشت باشد. این واقعیت را نمیشود نادیده گرفت. با این حال، وقتی همهچیز فقط بر مدار فروش بچرخد، خطر از دست رفتن جوهره هنر وجود دارد. تعادل مهم است؛ اینکه هم مخاطب جذب شود، هم خلاقیت قربانی نشود.»
به باور آهنگران، تماشاگر آگاه بهخوبی تفاوت میان اثری صادقانه و کاری صرفاً مصرفی را تشخیص میدهد و همین تشخیص، مسیر آینده تئاتر را تعیین میکند.
درباره نقش سالنهای خصوصی، او نگاهی چندلایه دارد:«برخی سالنها واقعاً به جریانهای تازه میدان میدهند و امکان تجربه را فراهم میکنند. برخی دیگر بیشتر به سمت سلیقه بازار میروند. این تنوع بهخودیخود بد نیست. مهم این است که فضا برای انتخاب وجود داشته باشد و گروههای خلاق هم امکان دیده شدن پیدا کنند.»
وقتی بحث به نقش اجتماعی تئاتر میرسد، آهنگران با تأمل پاسخ میدهد: «من بیشتر به آینه بودن تئاتر باور دارم تا هشدار دادن. هشدار زمانی معنا دارد که گوشی برای شنیدن وجود داشته باشد. شاید تئاتر بتواند تصویری نشان دهد، اما تغییر از جای دیگری آغاز میشود. برای من مهمتر این است که تئاتر صادق باشد؛ با خودش و با مخاطب.»
آخرین حرف برای تماشاگر در پایان، لحن او صمیمیتر میشود:«من واقعاً از مخاطبانی که در این شرایط اقتصادی بلیت میخرند و به سالن میآیند قدردانم. این کار سادهای نیست. اگر کسی بیاید و کار را دوست نداشته باشد هم برای من محترم است. حتی اگر نقد کند یا ناراضی بیرون برود. همین که وقت گذاشته و آمده، برای من ارزشمند است. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که قدردان این همراهی هستم و تلاش میکنم هر بار صادقانهتر کار کنم.»
گفتوگوی ما با مجید آهنگران، بیش از آنکه درباره یک نمایش باشد، درباره شیوهای از نگاه به تئاتر است؛ نگاهی که پرسش را بر پاسخ ترجیح میدهد و مخاطب را شریک مسیر میداند، نه مصرفکننده یک محصول آماده.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا