بازار یورس بر لبه‌ تیغ

بازار یورس بر لبه‌ تیغ

در روزی که اعداد تاریخ انگار خبر از نحسی می‌دادند، بازار سرمایه بار دیگر زمین‌گیر شد؛ نه از نبود معامله‌گر، نه از ضعف بنیادی، بلکه از زخمی که بی‌اعتمادی و بی‌تدبیری بر جان آن نشاند. در این روایت، نه فقط داده‌ها بلکه دردها تحلیل می‌شوند؛ از نبود حمایت تا بازگشت فضای یأس و تنهاییِ سرمایه‌گذار.

به گزارش سرمایه فردا، در روزی که اعداد تاریخ انگار خبر از نحسی می‌دادند، بازار سرمایه بار دیگر زمین‌گیر شد؛ نه از نبود معامله‌گر، نه از ضعف بنیادی، بلکه از زخمی که بی‌اعتمادی و بی‌تدبیری بر جان آن نشاند. در این روایت، نه فقط داده‌ها بلکه دردها تحلیل می‌شوند؛ از نبود حمایت تا بازگشت فضای یأس و تنهاییِ سرمایه‌گذار. در این گزارش، نه فقط به فراز و فرود قیمت‌ها، بلکه به لایه‌های پنهان بحران، روایت‌های ناگفته و تحلیل‌هایی پرداخته می‌شود که نشان می‌دهند بازار بیش از هر چیز، قربانی بی‌تفاوتی‌ست؛ و بازخوانی این روایت، تلاشی‌ست برای فهمِ اینکه چرا این بازار، پیش از اینکه سقوط کند، تنها مانده است.

روزی فرا رسید که حتی اعداد تاریخش ناهمگون و نحس به نظر می‌رسیدند؛ ۰۴.۰۵.۰۶. ترکیبی که گویا به‌جای نوید، شومی به دل بازار انداخت. همه نگران بودند؛ عده‌ای با هراس درباره موج دوم ریزش حرف می‌زدند، برخی امید بسته بودند به تعطیلی پیش‌رو. اما پرسش بزرگ‌تر آن بود: آیا واقعاً تعطیلی عامل فروش و افت بازار است؟ اگر فردا اعلام شود که بازار تعطیل نیست، اوج خواهد گرفت؟ بعید است. این تحلیل‌ها بیشتر از بی‌خبری از دردهای پنهان بازار سرچشمه می‌گیرد تا واقع‌بینی درباره بحران.

حقیقت این است که بازارساز دیگر سلاحی در دست ندارد. نه حمایتی در کار است، نه تدبیری. در چنین نبردی، باز بودن یا بسته بودن بازار فرقی نمی‌کند؛ فقط به تعویق افتادن درد است، نه درمان آن.

کسی که قرار بود دل‌ها را به دست آورد…

و در این میان، رئیس سازمان با سخنانی ظاهر می‌شود که نه امیدآفرین است، نه حتی قابل‌تحلیل. وقتی می‌گوید: “ممکن است حمایت‌ها هر روز نباشد”، بازار چه چیزی برداشت می‌کند جز فشار فروش بیشتر؟ وقتی می‌گوید: “بازار از مرحله تعادل گذشته”، اما روی تابلو چیزی جز رنگ سرخ نمی‌بینیم، انگار نمک است که روی زخم‌ها پاشیده می‌شود.

صندوق‌های بزرگ و کوچک هر روز با ابطال‌های سنگین روبه‌رو هستند؛ سرمایه‌هایی که مجبورند فروخته شوند. سهامدارانی که امید داشتند گزارش‌های میان‌دوره‌ای اندکی رشد یا ثبات بیاورد، حالا مأیوس شده‌اند و به صف فروش پیوسته‌اند. تماشاگرانی بیرون از بازار، این خون‌ریزی را با وحشت دنبال می‌کنند و خود را خوش‌شانس می‌دانند که هنوز قربانی نشده‌اند.

بازار سه خواسته روشن داشت: نخست، گزارش‌های مالی که بتوانند موجی—even کوتاه—ایجاد کنند. اما نشد. بازار اگر بالا نرود، محکوم به سقوط است. دوم، چشم‌انداز مذاکرات و توافقاتی که هر روز غبارآلودتر می‌شوند. استانبول نشان داد اختلاف‌ها عمیق‌تر از آن‌اند که با یک مذاکره حل شوند. سوم، حمایت‌هایی که جز در وعده‌ها، در هیچ کجای واقعیت دیده نمی‌شوند. بازار دیگر حتی با باد سرد پاییزی زمین‌گیر می‌شود؛ نه از سرمای هوا، بلکه از سرمای اعتماد.

بازاری که از مرگ برگشت، اما رها شد

تصور کنید بیماری در آستانه مرگ را از کما بیرون آورده‌ باشند؛ آرام‌آرام به او جان داده‌اند. و ناگهان، دستگاه اکسیژن را قطع کنند و بگویند: “پاشو، خودت راه برو!” این‌گونه است که بازار با اولین بی‌تعادلی نقش زمین می‌شود.

هفته‌ی گذشته گفتیم که صندوق‌های تثبیت باید خود را برای خرید آماده کنند. آیا مسئولان نشنیدند؟ خیر، شنیدند و حتی بهتر از ما مطلع بودند. اما دو ضعف آشکار است: اول، درک نکردن فوریت بحران از سوی سازمان بورس؛ دوم، بی‌تفاوتی سیاست‌گذاران که گویی بازار سرمایه را به حساب نمی‌آورند.

اکنون تنها چهار راه پیش‌ِ رو مانده است: یا معجزه‌ای رخ دهد، یا زمان متوقف شود، یا توافقی به سرعت حاصل شود، یا پول، همچون خون در رگ‌های بازار تزریق گردد. اما هیچ‌یک ساده نیست؛ و وقتی بازار این بن‌بست‌ها را می‌بیند، فشار فروش بیشتر می‌شود.

در این لحظه، مشکل بازار ارزندگی یا قیمت نیست؛ مشکل، بی‌اعتمادی مطلق است. بازار با هر خبر، با هر شایعه، ضربه‌فنی می‌شود. مجدد از نو، دوباره دردمند. اکنون دوباره فضای مجازی پر شده از زمزمه‌های شکست مذاکرات، احتمال جنگ، و بار روانی سنگین. زیر این بمباران خبری، دست سهامدار خالی‌تر از همیشه است.

از ناترازی انرژی تا بن‌بست صنعت

یک بزنگاه حیاتی، ناترازی در حوزه انرژی‌ست. امروز دیگر تصمیم‌گیری درباره برق، گاز و سوخت، کابوس سیاست‌گذار شده. ساعات قطعی برق زیادتر شده، تعطیلی‌ها افزایش یافته، و این چرخه در نهایت به بحران گاز خواهد انجامید. در چنین فضایی، نمی‌توان از بازار سرمایه دفاع کرد.

در ماجرای خودرو دیدیم که آزادسازی قیمت، رانت را کاهش داد. دلالی کم شد، فروش به خریدار واقعی رسید، اما هنوز برخی سیاست‌گذاران بر قیمت‌گذاری دستوری اصرار دارند. کافی‌ست شرایط امروز صنعت برق، گاز و خودرو را با روزهای گذشته مقایسه کنیم؛ ببینیم چه فجایعی حاصل تفکرات اشتباه بوده است.

بازار سرمایه همچنان در انتظار فهمی تازه است

انتظار، تمام نمی‌شود. اما آنچه امروز عیان است، خانه‌ای‌ست از امید که با اولین ضربه سیاست‌گذاری و بی‌توجهی فرو ریخته. بازار زخمی‌ست، رها شده در میانه میدان، و تنها چیزی که به آن نرسیده، درمان است—not به سبب نبودن دارو، بلکه از بی‌میلی طبیبان.

زمزمه‌ها از موج دوم ریزش حکایت داشت. اما برخی هنوز امید بسته‌اند به تعطیلی پیشِ رو و تأثیر روانی آن. بی‌آن‌که بدانند بازارِ ریشه‌دارِ بحران‌زده، با یک تعطیلی یا بازگشایی ساده درمان نمی‌شود. اینجا، نه تعطیلی مقصر است و نه باز بودن، چرا که بازارساز سال‌هاست بدون سلاح در میدان جنگ حاضر شده.

در میانه‌ی این بلاتکلیفی، رئیس سازمان بورس اظهاراتی را مطرح می‌کند که نه‌تنها آرام‌بخش نیست، بلکه گویی بنزین روی آتشِ تردیدها می‌ریزد. جمله‌ی “ممکن است حمایت‌ها هر روز نباشد” دقیقاً همان چیزی‌ست که محرک فروش می‌شود. بازار سرمایه مرحله‌ی تثبیت را پشت سر نگذاشته؛ بلکه هنوز در دلِ طوفانِ بی‌اعتمادی دست‌وپا می‌زند.

از صندوق‌هایی بگوییم که هر روز با ابطال‌های سنگین روبه‌رو هستند؛ هر کدام ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان بارِ فروش را به دوش بازار تحمیل می‌کنند. گزارش‌های میان‌دوره‌ای هم نتوانستند حتی موجی اندک ایجاد کنند. همه چیز در حال سکون بود و در چنین وضعی، سکون یعنی سقوط. سهامداری که رشد نمی‌بیند، ناچار با دست‌های خالی سهم را واگذار می‌کند.

ایران در برابر شنی که بی‌وقفه فرو می‌ریزد ایستاده، اما سایه‌ی مذاکرات ناکام استانبول و اختلافات عمیق، همه امیدها را پژمرده کرده است. اقتصاددانان و فعالان بازار سرمایه آن‌قدر نسبت به گذر زمان حساس‌اند که هر ثانیه برایشان حکم از دست دادن فرصت دارد؛ برخلاف سیاست‌مدارانی که انگار، ساعت‌شان عقب افتاده است.

حمایت‌هایی که تنها در کلام هستند

حالا دیگر حمایت‌ها از بازار صرفاً وعده‌هایی پوچ‌اند. خشاب‌های سازمان‌های حمایتی خالی، و صدای سکوت‌شان بلندتر از فریادهای سهامداران است. هیچ تلاشی در سطح بالا برای مدیریت بحران دیده نمی‌شود. وقتی نجات بازار اولویت نیست، سقوط آن قطعاً نتیجه طبیعی خواهد بود.

بازار همچون بیماری‌ست که تازه از مرگ نجات یافته، اما ناگهان دستگاه اکسیژن و تزریق خون را از او می‌گیرند و با بی‌رحمی به او گفته می‌شود که “خودت بلند شو”. در چنین شرایطی، نه معجزه‌ای در راه است و نه مذاکره‌ای گویا گرهی باز می‌کند. حمایت پایدار تنها نسخه ممکن است، اما بعید به نظر می‌رسد که عزم و اراده‌ای برای اجرای آن وجود داشته باشد.

وضعیت انرژی هر روز بدتر می‌شود. ناترازی در برق، گاز و سوخت، تولید را زمین‌گیر کرده. این بحران‌ها فقط به فصلی خاص محدود نیستند؛ با پایان مصرف برق، بحران گاز آغاز خواهد شد. در چنین شرایطی چگونه می‌توان از رشد اقتصادی و بازار سرمایه دفاع کرد؟

سیاست‌های اشتباه، از بازار خودرو تا بورس

قیمت‌گذاری دستوری که در خودرو بحران آفرید، هنوز هم توسط برخی حمایت می‌شود. در حالی‌که اصلاحات قیمتی توانسته رانت را کاهش دهد و خریداران واقعی را به میدان بیاورد، برخی مدیران با لجاجت از همان نسخه‌های قدیمی دفاع می‌کنند؛ نسخه‌هایی که اقتصاد را به خاک سیاه نشانده است.

مشکل بازار تنها در نبود ارزندگی نیست؛ مسئله اصلی بی‌اعتمادی فراگیر است. هر خبری، هر شایعه‌ای، همچون مشت سنگینی بر صورت بازار فرود می‌آید و آن را دوباره نقش زمین می‌کند. با چنین شرایطی، جای تعجب نیست که دوباره گمانه‌زنی‌های مربوط به شکست مذاکرات و فضای جنگی ذهن معامله‌گران را به بند کشیده و آن‌ها را به سمت خروج از بازار سوق داده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *