اربعین مهندسی تخیل مقاومت

اربعین مهندسی تخیل مقاومت

راهپیمایی اربعین صرفاً یک آیین مذهبی نیست؛ بلکه فناوری اجتماعی پیچیده‌ای است برای بازآرایی تخیل جمعی، صورت‌بندی سوژه مقاوم و طراحی افق‌های تمدنی آینده. این پدیده، با پیوند زنده میان خاطره عاشورا، تجربه همبستگی حال و آرمان ظهور، به کارگاهی عملی برای ساختن جامعه‌ای مبتنی بر معنویت، ایثار و کنش‌گری فعال بدل شده است. در جهانی که نظم مسلط بر رقابت و فردگرایی بنا شده، اربعین با خلق جغرافیای بدیل، امکان زیستن در نظمی دیگر را به‌صورت انضمامی اثبات می‌کند.

به گزارش سرمایه فردا، درک و تبیین روندهای کلان در جامعه‌ی پیچیده و تاریخ‌مندی چون ایران با اتکای صرف بر متغیرهای متعارف سیاسی و اقتصادی ممکن نیست؛ در زیر لایه‌ی مشهود ساختارهای قدرت و مبادلات مادی، جریانی قدرتمندتر و تعیین‌کننده‌تر در کار است که می‌توان آن را به نوعی با «تخیل اجتماعی» مرتبط دانست. این تخیل، نه به معنای امری موهوم، بلکه آن نظام پنهان از روایت‌ها، انگاره‌ها و تصاویر مشترکی است که به جامعه امکان می‌دهد جهان را بفهمد، کنش‌های خود را معنادار سازد و افقی برای آینده‌اش ترسیم کند.

از این منظر، پدیده‌ای چون اربعین، منبع زایش معناست که با ایجاد پیوندهای زنده میان «تخیل گذشته»، «تخیل حال» و «تخیل آینده» نیروی تاریخی عظیمی را آزاد می‌کند. هرگونه تقلیل این پدیده به مواردی چون بسیج دولتی، مناسک مذهبی سنتی یا یک هیجان جمعی زودگذر، نادیده گرفتن موتور محرک اصلی آن یعنی تخیل اجتماعی است. نوشتار پیش رو با الهام از این موضوع، می‌کوشد تا به کالبدشکافی این فرآیند سه‌گانه بپردازد و نشان دهد که چگونه راهپیمایی اربعین از طریق فعال‌سازی خلاقانه این سه ساحت تخیل، به کارگاهی انضمامی برای ساختن سوژه سیاسی و تمدنی نوین بدل شده است.

نگارنده بر این باور است که قدرت حقیقی این پدیده اجتماعی در توانایی آن برای تسخیر و صورت‌بندی مجدد همین تخیل نهفته است و در این میان، کمتر پدیده‌ای همچون راهپیمایی اربعین، این فرآیند را با چنین وضوح و عظمتی به نمایش می‌گذارد. لازم به ذکر است که مبنای نظری این بحث در کتاب «تخیل سیاسی در زیست جهان ایرانی اسلامی» نوشته دکتر محمدعلی فتح اللهی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است و نوشتار پیش رو با الهام از این چارچوب نظری سعی دارد پدیده راهپیمایی اربعین را در نسبت با تخیل جامعه ایران مورد تامل قرار دهد.

احضار تخیل گذشته و راه رفتن در متنِ تاریخ

هر جامعه‌ای بر پایه‌ی روایتی از گذشته خود استوار است. اما این روایت‌ها تا زمانی که در کتاب‌ها و حافظه‌ها محبوس بمانند، زایش اجتماعی محدودی دارند. قدرت اربعین در گام نخست، عینی‌سازی روایت بنیادین عاشوراست. این پدیده، تاریخ را از «متن خواندنی» به «فضای زیستنی» تبدیل می‌کند. زائر در این راهپیمایی، صرفاً یادآورنده نیست؛ او بازآفریننده است. کنش فیزیکی پیمودن راه، تحمل رنج و حرکت پیاده به سوی کانونی مقدس، تاریخ را از قفس انتزاع آزاد کرده و به تجربه‌ای حسی، ملموس و شخصی بدل می‌کند.

این فرآیند، واقعه کربلا را از «گذشته سپری‌شده» به «پارادایم حاضر» برای تفسیر جهان تبدیل می‌کند. دوگانه‌های محوری آن روایت (نظیر نور و ظلمت، عدالت و ستم، تعهد و بی‌تفاوتی) به ابزارهای هرمنوتیکی برای معنا کردن وضعیت کنونی بدل می‌شوند. این فعال‌سازی تخیل گذشته، چارچوب اخلاقی و شناختی قدرتمندی را خلق می‌کند که به فرد امکان می‌دهد جایگاه خود را در یک نبرد کیهانی مستمر تعریف کند. چنین امکانی دیگر یک انتخاب سیاسی بر مبنای منافع گذرا نیست، بلکه نوعی موضع‌گیری وجودی در امتداد یک تاریخ مقدس است. این سازوکار، به مقاومت و کنشگری در برابر فشارهای موجود، صلابت و عمقی می‌بخشد که از محاسبات عقلانی صرف برنمی‌آید.

از تعلیق نظم موجود تا تأسیس نظم بدیل؛ چرا همیشه این‌گونه نباشد؟

قدرت یک نیروی تاریخی تنها در ارجاع به گذشته نیست، بلکه در توانایی آن برای ارائه «آلترناتیو» در زمان حال است. راهپیمایی اربعین در این مرحله، به مثابه ضد تخیل در برابر نظم مسلط جهانی عمل می‌کند. تخیل حاکم بر جهان معاصر، بر فردگرایی رقابتی، منطق سود و زیان و اتمیزه شدن روابط انسانی استوار است. اربعین با خلق فضای آستانه‌ای به طول صدها کیلومتر، چنین نظمی را موقتاً به حالت تعلیق درمی‌آورد و واقعیت اجتماعی موازی را برپا می‌کند.

در این جغرافیای بدیل، شاهد وارونگی کامل منطق بازار هستیم. اقتصاد حاکم، اقتصاد «هدیه» و خدمت بی‌منت است که در آن، سرمایه نه برای انباشت که برای ایثار به کار می‌رود. ساختارهای سلسله‌مراتبی اجتماعی فرو می‌ریزند و جای خود را به همبستگی افقی و برادرانه می‌دهند که در آن، هویت مشترک «زائر» بر هر تمایز طبقاتی، قومی یا ملی غلبه می‌کند. این تجربه، صرفاً تسکین روانی نیست؛ اثبات عملی امکان است. اربعین به میلیون‌ها نفر به صورت انضمامی نشان می‌دهد که جامعه‌ای مبتنی بر برادری، سخاوت و معنویت، اتوپیای دست‌نیافتنی نیست، بلکه امری ممکن و قابل تحقق است. این تجربه، تخیل جمعی را بارور می‌سازد و این پرسش بنیادین را در ذهن کنشگران می‌کارد؛ اگر چنین نظمی برای دو هفته در مقیاس میلیونی ممکن است، چرا نتوان آن را در مقیاس‌های بزرگتر و دائمی‌تر جستجو کرد؟

چگونه تخیل آینده، مقاومتِ حال را شکل می‌دهد؟

نیرومندترین وجه این فرآیند، پیوند آن با «تخیل آینده» است؛ راهپیمایی اربعین، حرکتی صرفاً یادمانی یا معطوف به گذشته نیست؛ بلکه پویشی عمیقاً آینده‌گرا و معطوف به غایت است. در جهان‌بینی شیعی، تخیل آینده با آرمان جامعه‌ی عادلانه و متعالی در عصر ظهور گره خورده است. اربعین، این آرمان انتزاعی را به پروژه‌ای عملیاتی و تمرینی انضمامی تبدیل می‌کند.

این راهپیمایی، بزرگترین شبیه‌سازی و رزمایش برای تحقق آن آرمان‌شهر موعود است. در این حرکت، جامعه‌ای چندملیتی و متکثر، با اراده و هدف، در نظمی شگفت‌انگیز که نه از بالا و به صورت دستوری، بلکه از پایین و به شکلی خودجوش شکل گرفته، حرکت می‌کند. این تصویر، ملموس‌ترین و نزدیک‌ترین تجربه به آن «جامعه واحده»ای است که در افق تخیل شیعی قرار دارد. این فرآیند، مفهوم انتظار را از حالت انفعالی و نشسته به انتظار فعال و پویا بدل می‌کند. فرد در این مسیر، خود را نه منتظر منفعل که زمینه‌ساز و سرباز در حال تمرین برای آن نظم نهایی می‌یابد.

این پیوند با تخیل آینده، به سوژه سیاسی حاصل از این فرآیند، استقامت و افقی بی‌پایان می‌بخشد. کنش او دیگر در چارچوب تنگ پیروزی یا شکست‌های کوتاه‌مدت تعریف نمی‌شود، بلکه به مثابه گامی کوچک در مسیری طولانی به سوی پیروزی قطعی و تاریخی معنا می‌یابد. این همان نیروی پیشرانی است که می‌تواند جامعه را در سخت‌ترین شرایط بحرانی منسجم نگه دارد و آن را به سوی اهداف تمدنی بلندمدت به حرکت درآورد.

بازآرایی جغرافیای تخیل؛ فناوری اجتماعیِ ساختن آینده

پیوند ارگانیک میان خاطره‌ی گذشته، تجربه‌ی حال و آرمان آینده در پیوند مشترک با تخیل اجتماعی، به خودی خود منطق کنش معینی را تولید می‌کند؛ هر حرکتی از وضع موجود به سوی وضع مطلوب، ذاتاً با موانع و نیروهای مخالف روبروست و نحوه مواجهه با این موانع است که ماهیت حرکت را تعریف می‌کند. در اینجاست که مفهوم «مقاومت» از کنش واکنشی و تدافعی، به مقاومت رو به جلو و سازنده بدل می‌شود. در این چارچوب، مقاومت دیگر صرفاً نفی وضع موجود نامطلوب نیست، بلکه در ذات خود، اثبات و ایجاب وضعیت مطلوب در آینده است. پیشران این حرکت، نه از خشم و کینه نسبت به «آنچه هست» که از عشق و اشتیاق برای «آنچه باید باشد» تأمین می‌گردد. در چنین رویکردی، سختی‌ها و مشقت‌های مسیر که خود نوعی مقاومت در برابر آسودگی و عافیت‌طلبی است، معنایی کاملاً جدید می‌یابند. این رنج دیگر امری تحمیلی و منفی نیست، بلکه نوعی مشارکت ارادی و تمرین عملی برای ساختن آن آینده است؛ مقاومت سازنده‌ای که فرد را برای زیستن در آن نظم متعالی آماده می‌سازد. چنین تخیل آینده‌گرایی به‌مثابه نیروی پیشران عمل می‌کند؛ نیرویی که تمام جنبش را با جاذبه‌ای قدرتمند به سمت خود می‌کشد و تا زمان تحقق آن نقطه غایی این پیشبرندگی را به صورت فزاینده بازتولید کرده و تداوم می‌بخشد. پس راهپیمایی اربعین را می‌توان به‌مثابه فناوری اجتماعی پیچیده‌ای برای مهندسی تخیل و تولید قدرت فهمید. این راهپیمایی، جغرافیای سیاسی را در هم می‌نوردد تا جغرافیای تخیل را بازآرایی کند.

آینده ایران و مسیر تحولات آن، بیش از آنکه محصول متغیرهای متعارف باشد، در گروی پویایی و جهت‌گیری همین نیروهای تاریخی است که از دل چنین فرآیندهای عمیقی برمی‌خیزند. راهپیمایی اربعین نشان می‌دهد که قدرت حقیقی، در توانایی صورت‌بندی تخیل جمعی ریشه‌دار و معطوف به آینده نهفته است؛ تخیلی که قادر است میلیون‌ها اراده‌ی آزاد را در مسیری واحد هم‌جهت سازد و از دل آن، سوژه‌ای مقاوم و تمدن‌ساز بیافریند. هر تحلیلی از ایران که این کارخانه عظیم تولید معنا و قدرت را نادیده بگیرد، از درک عمیق‌ترین لایه‌های واقعیت آن عاجز خواهد ماند.

نویسنده: علی کاکادزفولی جامعه‌شناس سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید