اربعین؛ صحنه‌ی ظهور سوژه‌ی تاریخی

اربعین؛ صحنه‌ی ظهور سوژه‌ی تاریخی

راهپیمایی اربعین صرفاً یک آیین مذهبی نیست؛ تجربه‌ای زیسته و جمعی است که در آن بدن‌ها، اشیاء، روایت‌ها و مناسک در هم تنیده می‌شوند تا «مایی» تازه خلق شود. این «ما» نه حاصل جمع افراد، بلکه محصول کنش مشترک، حافظه‌ی جمعی و عقل ارتباطی است که در دل مسیر شکل می‌گیرد و به سوژه‌ای تاریخی بدل می‌شود.

به گزارش سرمایه فردا، راهپیمایی اربعین صرفا یک آیین مذهبیِ بزرگ نیست بلکه یک «تجربه زیسته‌ی مشترک» است که در مدار آن، انسان‌ها با بدن‌های خسته، گام‌های هماهنگ و روایت‌های مشترک‌شان، خاطره‌ای جمعی می‌سازند و از دل آن یک «مای جمعی» تازه پدید می‌آید. این «ما» صرفاً جمع جبریِ زائران نیست. کیفیتی است که در مسیر شکل می‌گیرد، خود را در لحظه می‌آفریند و به‌مثابه یک «سوژه تاریخی» در اکنون حاضر می‌شود. سوژه‌ای که می‌تواند سخن بگوید، دست به کنش بزند و افق‌های تازه‌ای برای زیست جمعی بگشاید.

زیستۀ مشترک در اربعین از جزئی‌ترین امور آغاز می‌شود. تاول‌های پا، لیوان‌های آب، استراحت زیر سایه‌ی موکب‌ها، دعاهایی که جمعی زمزمه می‌شوند و راهی که همه‌ی این عناصر پراکنده را به یک متن واحد بدل می‌کند. بدنِ در حال حرکت، زبان مشترکی می‌شود که همه می‌فهمندش؛ طبقه، ملیت و لهجه در ریتمِ پیاده‌روی فرو می‌کاهند و هویتی سیال و در عین حال معنادار شکل می‌گیرد. در این بستر، «من»‌های منفرد با تعلیقِ موقتِ حریم‌های فردی، در یک «ما» حل نمی‌شوند، بلکه «ما» را می‌سازند. مایی که از جمع کردن افراد تفاوت دارد  و محصول یک عمل مشترک است و نمی توان ان را صرفا فقط همراهیِ هم‌زمان تقلیل داد.

موکب‌ها در این میان نقش یک زیرساخت عاطفی و اخلاقی را ایفا می‌کنند. آن‌چه توزیع می‌شود فقط غذا و نوشیدنی نیست. اعتماد، کرامت و دیده‌شدن نیز توزیع می‌شود. این «اقتصادِ نذر» که در آن بخشش به انتظارِ معوض گره نخورده به هر کنشِ کوچک، معنایی فراتر از فایده‌گرایی می‌دهد. فردی که آب تعارف می‌کند یا کف پای کسی را می‌شوید، صرفاً خدمتی ارائه نمی‌دهد بلکه در ساختن معنای جمعی شریک می‌شود. همین شبکه‌ی ظریفِ بخشش، با تکرار و تداوم، به حافظه‌ی مشترک بدل می‌شود و این حافظه‌ در سال‌های بعد، شوقِ بازگشت و استمرار «ما» را تغذیه می‌کند.

راهپیمایی اربعین یک «آیین – جنبش» است

خاطره‌ی جمعی اربعین، تنها یادآوریِ واقعه‌ای تاریخی نیست. نوعی اکنون‌سازیِ تاریخ است. سوگواری، روایتِ رشادت و همراهیِ جمعی منجر به این می‌شوند مرز میان «آن‌زمان» و «این‌زمان» فروکاهد. گویی زمان قدسی بر زمان عادی فرود می‌آید و مسیر، به موقعیت و آنی بدل می‌شود که گذشته و حال را در هم می‌تند. در این آن و و موقعیت شکوهمند، زائر نه تماشاگرِ یک اسطوره، که کنشگرِ آن می‌شود.  با راه رفتن، روایت را ادامه می‌دهد و آن را به لحظه‌ی حال متصل می‌کند. حاصل، ظهور «سوژه‌ای تاریخی» است که از دلِ آیین بیرون می‌آید و در ساحت اجتماع سخن می‌گوید.

از منظر اجتماعی، راهپیمایی اربعین یک «آیین – جنبش» است: آیینی که همچون جنبش، ظرفیت بسیج، سازمان‌یابیِ افقی و تولید همبستگی دارد  و حاصل ان می‌شود نظمی خودانگیخته که هیچ دولتی توان سامان ان را ندارد . این رویداد جنبشی  است  همچون آیین، مبتنی بر تکرار، معنا و پیوندهای نمادین است. نظم مسیر نه به اتکای یک فرماندهی متمرکز، که از طریق قواعد ضمنی، عادت‌های مشترک و مراقبت‌های متقابل شکل می‌گیرد. این شکلِ «حکمرانیِ میدانی» که در آن انبوهِ افراد با حداقلِ تعارض حرکت می‌کنند خود به خودآموزیِ جمعی می‌انجامد. انضباطی نرم، مسئولیتی داوطلبانه و حساسیتی نسبت به دیگری که به زندگی روزمره نیز قابل انتقال است.

این تجربه، در سطح هویتی نیز تکثیر می‌شود. «ما»ی اربعین لزوماً مرزهای ملی را به رسمیت نمی‌شناسد و تنها به یک زبان یا قوم محدود نمی‌ماند. در مسیر، تفاوت‌ها به‌جای حذف، قاب‌بندی می‌شوند. هر کس با سرمایه‌ی فرهنگی و عاطفیِ خود می‌آید، اما در چارچوبی مشترک حرکت می‌کند. نتیجه، صورت‌بندیِ یک «ما»ی چندلایه است شامل مای محلی و فرامحلی، مذهبی و انسانی، آیینی و اجتماعی. همین چندلایگی است که «ما» را از تبدیل شدن به ایدئولوژی‌های خشک دور می‌کند و آن را به تجربه‌ای زیسته و ملموس که گوهر آن «محبت و ولایت» است، نزدیک نگه می‌دارد.

اگر خاطره‌ی جمعی را «انباشتِ معنادارِ تجربه» بدانیم، اربعین یکی از بزرگ‌ترین کارگاه‌های تولیدِ چنین انباشتی است. هر روایت شخصی در آن، آجرِ کوچکی در بنای یادجمعی است که از آن جمله می توان به عکس‌ها، قصه‌ها، لحظه‌های کمک و دریافتِ کمک، رفاقت‌های کوتاه‌مدت و قرارهای سال بعد اشاره کرد. هنگامی که این خُرده‌روایت‌ها تکرار می‌شوند، به الگو بدل می‌گردند و در ذهن‌ها و زبان‌ها رسوب می‌کنند. این رسوب، نیروی همبستگی را پایدار می‌کند و «ما» را از هیجان لحظه‌ای به یک پیوندِ معنا‌مندِ تکرارشونده ارتقا می‌دهد.

سوژه‌ی تاریخیِ برآمده از اربعین

سوژه‌ی تاریخیِ برآمده از اربعین، یک سوژه‌ی قائم‌به‌ذات نیست. در رابطه زاده می‌شود و در کنش جمعی استمرار می‌یابد. او نه قهرمانِ منفرد، بلکه فاعلِ ارتباطی است. با بخشیدن و پذیرفتن، با نظم دادن و تبعیت کردن، با روایت کردن و گوش دادن یک عقل ارتباطی خاص شکل می‌گیرد. این فاعلیتِ ارتباطی که شکلی از عقل ارتباطی را اراده کرده، منطق دیگری در برابر فردگراییِ منزوی می‌نشاند. منطقی که در آن شأن انسان در قابلیتِ پیوند خوردن با دیگری تعریف می‌شود.

با این همه، این «ما»ی نوظهور شکننده هم هست؛ اگر به اخلاق روزمره ترجمه نشود، به خاطره‌ای زیبا اما بی‌اثر فرو می‌کاهد. چالش پس از بازگشت آغاز می‌شود. آیا می‌توان منطق نذر و هدیه، حوصله‌ی صف، رعایت نوبت، حساسیت به خستگیِ دیگری و آمادگی برای کمک را به محله و محل کار و نهادهای کوچک اجتماعی منتقل کرد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آنگاه اربعین تنها  دیگر «یاد» نیست، بلکه «یاددِه» است و حاصلش حافظه‌ای است که می‌آموزد چگونه جمع بسازیم و جمع را نگه داریم.

در نهایت، راهپیمایی اربعین را می‌توان صحنه‌ای دانست که در آن، بدن‌ها، اشیا و نشانه‌ها در یک کنشِ مشترک به هم می‌پیوندند و از دل این پیوند، یک «مای جمعی» تازه و یک «سوژه تاریخی» در جهان امروز حاضر می‌شود. این صحنه نه بیرون از زندگی، که امتدادِ آن است. راهی که از خانه‌ها آغاز می‌شود و پس از کربلا، دوباره به خانه‌ها بازمی‌گردد، اما چیزی را در میان گذاشته است که می‌تواند مناسبات ما را دگرگون کند. تجربه‌ی زیسته‌ی مشترک و خاطره‌ی جمعیِ مشترکی که هر سال بازآفریده می‌شود و هر بار، «ما» را کمی نبدیل به مای دیگری می‌کند. اربعین در این معنا، تمرینِ مکررِ ساختنِ «ما»ست؛ و همین تکرار، آن را از یک واقعه‌ی گذرا به شاهراهی برای آفرینش وضعی جدید  و به صحنه امدن یک سوژه تاریخی تبدیل می‌کند.

نویسنده:جعفر حسن‌خانی

دیدگاهتان را بنویسید