در گفتوگویی مهم با نشریه «سیاست بینالملل فصل»، علی واعظ، مدیر پروژه ایران در گروه بینالمللی بحران، به تحلیل پیامدهای جنگ ۱۲ روزه علیه جمهوری اسلامی پرداخت؛ تحلیلی که فراتر از یک گفتوگوی آکادمیک، به مثابه گزارشی راهبردی از شکست آخرین سناریوی دشمنان ایران تلقی میشود. واعظ با اذعان به بقای توانمندیهای هستهای، موشکی و انسجام ملی ایران، تأکید میکند که جمهوری اسلامی با وجود فشارهای حداکثری، نهتنها از پا نیفتاده، بلکه به سطحی جدید از بازدارندگی و مشروعیت داخلی و منطقهای دست یافته است. این مصاحبه، در واقع اعترافی تلخ از سوی جبهه متخاصم به ناکارآمدی چهار دهه فشار و تجاوز علیه ایران است
به گزارش سرمایه فردا، اخیرا مصاحبه علی واعظ، مدیر پروژه ایران در «گروه بینالمللی بحران» با نشریه «سیاست بینالملل فصل» منتشر شده که به تحلیل پیامدهای جنگ ۱۲ روزه میپردازد؛ این مصاحبه را نباید صرفاً یک گفتگوی آکادمیک تلقی کرد؛ بلکه باید آن را به مثابه یک سند راهبردی مهم، یک رزمایش فکری از سوی اندیشکدهای غربی نگریست که تلاش میکند پیامدهای سناریوی مطلوب و نهایی دشمنان جمهوری اسلامی، یعنی گزینه نظامی را به تصویر بکشد. این گفتوگو در واقع، گزارش پس از عملیات برای جنگی است که سالها در اتاقهای فکر تلآویو و واشنگتن طراحی شده است. از این رو، خوانش دقیق و موشکافانه آن، آگاهی از اعترافات ناگفتهای است که در لابهلای کلمات یک تحلیلگر ظاهراً بیطرف پنهان شده است.
برای دههها، جمهوری اسلامی ایران با یک جنگ ترکیبی و چندلایه مواجه بوده است؛ از تحریمهای فلجکننده اقتصادی و جنگ روانی-رسانهای گرفته تا خرابکاریهای صنعتی، ترور دانشمندان هستهای و مقابله با تجاوز و سلطه در سراسر منطقه. سناریوی جنگ ۱۲ روزه که واعظ به تحلیل آن نشسته، نقطه اوج و نهایت این دکترین فشار حداکثری است؛ لحظهای که دشمن پس از ناامیدی از تمام ابزارهای دیگر، آخرین و پرهزینهترین کارت خود را به میدان میآورد. بنابراین، ارزیابی نتایج آن، ارزیابی تنها یک درگیری مقطعی نیست؛ بلکه قضاوت در مورد کارآمدی کل استراتژی غرب و رژیم صهیونیستی علیه ایران در چهار دهه گذشته است.
گزاره کلیدی مصاحبه «ایران ضعیف شده، اما از پا نیفتاده» خلاصهای از شکست استراتژیک جبهه متخاصم است. در منطق نظامی، وقتی شما با تمام قوا و با هدف نابودی کامل یا تسلیم بیقید و شرط به دشمنی حمله میکنید، هر نتیجهای کمتر از آن، یک شکست محسوب میشود. از پا نیفتادن ایران در این سناریو، به معنای بقای ساختار حاکمیت، حفظ تواناییهای راهبردی کلیدی و مهمتر از همه، زنده ماندن اراده مقاومت است. از دید او، یک ایران ضعیفشده که توانایی بازسازی خود را دارد، دانش بومی هستهای خود را حفظ کرده، ظرفیت پاسخ موشکی خود را از دست نداده و از همه مهمتر، به واسطه تجاوز خارجی به یک انسجام ملی بیسابقه دست یافته است، در عمل به مراتب بسیار غیرقابلپیشبینیتر از ایرانِ قبل از جنگ است.
ما از خلال این متن نشان خواهیم داد که چگونه این جنگ ۱) بدعهدی ذاتی آمریکا و صحت استراتژی بیاعتمادی ایران را اثبات میکند؛ ۲) استحکام پایههای قدرت درونی ایران، به ویژه بقای ظرفیت بازدارندگی و دانش فنی را به رخ میکشد؛ ۳) به یک پیروزی بزرگ در عرصه جنگ روایتها و انسجامبخشی به ملت ایران منجر میشود؛ و ۴) محاسبات غلط دشمن در عرصه منطقهای را آشکار ساخته و پروژه انزوای ایران را با شکست مواجه میکند. این تحلیل، در حقیقت بازخوانی یک پیروزی از زبان دشمنی است که هنوز در شوکِ «از پا نیفتادن» حریف خود به سر میبرد.
اثبات بدعهدی غرب و حقانیت بیاعتمادی راهبردی ایران
یکی از کلیدیترین محورهای تحلیل، زمانبندی و دلایل وقوع درگیری است. واعظ تصریح میکند که حملات «دو روز قبل از دور ششم مذاکرات بین ایران و ایالات متحده» و در شرایطی رخ داد که به نظر میرسید دولت آمریکا به ظاهر تمایل به دیپلماسی دارد. این گزاره، به خودی خود، بزرگترین گواه بر حقانیت دیدگاه رهبر معظم انقلاب، آیتالله خامنهای است که همواره بر عدم صداقت و بدعهدی ایالات متحده تأکید داشتهاند.
واعظ با اشاره به اینکه مجموع مذاکرات پنج دور گذشته «کمتر از ۲۴ ساعت» بوده، این ایده را که مسیر دیپلماسی واقعاً به بنبست رسیده بود، به سخره میگیرد. این نکته نشان میدهد که حمله، نه آخرین راهحل پس از شکست دیپلماسی، بلکه یک سناریوی از پیش طراحیشده بود که مذاکرات صرفاً پوششی برای آن محسوب میشد. این امر، صحت استراتژی «بیاعتمادی به دشمن» را که همواره در سیاست خارجی جمهوری اسلامی یک اصل بوده، به اثبات میرساند. ایران در حالی که با حسن نیت در مسیر گفتگو گام برمیداشت، از پشت خنجر خورد. این تجربه تلخ، منطق جمهوری اسلامی مبنی بر لزوم تقویت توانمندیهای داخلی و عدم اتکای صِرف به وعدههای غرب را برای افکار عمومی داخلی و جهانی مبرهن میسازد.
تحلیلگر گروه بحران به سختی میتواند نقش مستقل اسرائیل را بپذیرد. او به دخالت آمریکا در رفع تنش بر فراز حریم هوایی عراق، همکاری اطلاعاتی و مشارکت در دفاع از اسرائیل اشاره میکند. این اعتراف، خط بطلانی بر تلاش غرب برای نمایش این درگیری به عنوان یک اقدام یکجانبه از سوی تلآویو میکشد و ماهیت آن را به عنوان یک تجاوز مشترک آمریکایی-صهیونیستی آشکار میکند. این واقعیت، روایت جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی یک پایگاه پیشرفته نظامی برای منافع ایالات متحده در منطقه است را کاملاً تأیید میکند.
شعار اصلی مصاحبه «ایران ضعیف شده، اما از پا نیفتاده» اگرچه ممکن است درست نباشد، اما در همین سطح خود حاوی یک اعتراف بزرگ است. دشمن با تمام توان نظامی و اطلاعاتی خود به میدان آمد، اما قادر به از پا درآوردن ایران نشد. این از پا نیفتادن صرفاً یک تعارف نیست، بلکه ریشه در ستونهای قدرتی دارد که واعظ نیز به آنها اذعان میکند.
مهمترین دستاورد راهبردی ایران پس از این جنگ، حفظ توانمندی بالقوه هستهای است. واعظ تأکید میکند که «دانش، مواد و تجهیزات لازم» همچنان در اختیار ایران است. او به صراحت میگوید که ذخایر مواد شکافتپذیر نزدیک به درجه تسلیحاتی و سانتریفیوژهای پیشرفته بالقوه هنوز موجودند. این یعنی دشمن توانسته است تأسیسات روی زمین را تخریب کند، اما قادر به نابودی «دانش بومی» و «ذخایر استراتژیک» ایران نشده است. این بقاء یک «ابهام راهبردی» قدرتمند برای دشمن ایجاد میکند. آنها نمیدانند ایران دقیقاً چه میزان توانایی خود را حفظ کرده و این عدم قطعیت، خود یک عنصر بازدارنده است. در واقع، حمله نظامی نه تنها برنامه هستهای را از بین نبرده، بلکه آن را از یک برنامه شفاف و تحت نظارت، به یک برنامه بالقوه پنهان و غیرقابل راستیآزمایی تبدیل کرده است که این امر کابوس بزرگ غرب است.
واعظ به نکتهای حیاتی اشاره میکند: «آنچه در ظرفیت کاهش یافته است، با افزایش قصد برای به دست آوردن بازدارندگی نهایی جبران شده است». این جمله، کلیدیترین پیامد راهبردی این جنگ است. تجاوز دشمن، منطق دستیابی به قدرتمندترین سطح از بازدارندگی را برای نخبگان و حتی توده مردم ایران، توجیه و اثبات کرده است. وقتی بازدارندگی متعارف و منطقهای مورد هجوم قرار میگیرد، عقل سلیم حکم میکند که کشور به دنبال یک تضمین امنیتی نهایی و غیرقابل خدشه باشد. این حمله، مشروعیت حرکت ایران به سمت یک بازدارندگی قدرتمندتر را در سطح ملی و بینالمللی افزایش داده و نشان داده است که تنها راه برای جلوگیری از تکرار چنین تجاوزهایی، در اختیار داشتن قدرتی است که دشمن جرأت آزمودن آن را نداشته باشد.
تحلیلگر گروه بحران اذعان دارد که ایران «هنوز تواناییهای تهاجمی قابل توجهی در قالب صدها موشک بالستیک دارد» و میتواند درگیری را «برای حداقل چند هفته دیگر به یک جنگ فرسایشی تبدیل کند». این اعتراف به معنای آن است که دشمن میداند هرگونه اقدام نظامی علیه ایران بدون هزینه نخواهد بود و ایران قادر است خسارات جدی و غیرقابل تحملی به متجاوز وارد کند. توانایی کشاندن جنگ به یک فرسایش طولانیمدت، پاشنه آشیل ارتشهای متکی به فناوری و حملات سریع و کوتاه است و این دقیقاً نقطه قوت دکترین دفاعی ایران است.
شاید بزرگترین دستاورد جمهوری اسلامی که از زبان این تحلیلگر غربی بیان میشود، در عرصه سیاسی و اجتماعی باشد. جنگ ۱۲ روزه، برخلاف تصور دشمن، به عاملی برای تقویت انسجام ملی و تحکیم مشروعیت نظام تبدیل شده است.
واعظ به صراحت تأیید میکند که بسیاری از روایتهای آیتالله خامنهای، از جمله اینکه خصومت دشمن با «کشور» است و نه فقط با «حکومت» در جامعه ایران اعتبار یافته است. این یک پیروزی استراتژیک در جنگ روایتهاست. دشمن با هدف ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت به ایران حمله کرد، اما با هدف قرار دادن زیرساختها و به خطر انداختن جان غیرنظامیان، عملاً مردم را حول محور حاکمیت برای دفاع از کیان ملی متحد ساخت. این رویداد نشان داد که در لحظات خطر وجودی، ملت ایران فارغ از گرایشهای سیاسی، در برابر دشمن خارجی یکپارچه میایستد.
تحلیل واعظ از اپوزیسیون، تیر خلاصی بر توهمات غرب برای تغییر حکومت از طریق نیروهای خارجی است. او با قاطعیت میگوید «هیچ جایگزین قابل قبولی برای آن در داخل یا خارج از کشور وجود ندارد. اپوزیسیون ایران سازماندهی نشده است. چشمانداز مثبتی برای آینده کشور ندارد و رهبری مؤثری ندارد». این نشان میدهد که جمهوری اسلامی، با تمام چالشهای داخلی، تنها ساختار سیاسی منسجم، قدرتمند و باثبات در ایران است و هرگونه تلاش برای تضعیف آن، کشور را به سمت هرجومرج و تجزیه سوق خواهد داد، نه دموکراسی. این واقعیت، اهمیت حفظ ثبات و امنیت توسط نظام حاکم را بیش از پیش برجسته میکند.
پیامدهای منطقهای جنگ نیز، برخلاف محاسبات اولیه متجاوزان، به نفع محور مقاومت و در جهت انزوای بیشتر رژیم صهیونیستی رقم خورده است.
واعظ اشاره میکند که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اکنون «بیشتر مشتاق حفظ فاصله برابر از ایران و اسرائیل هستند» و عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی «بعیدتر» شده است. این شکستی بزرگ برای دکترین نتانیاهو است که به دنبال ایجاد یک ائتلاف منطقهای علیه ایران بود. این جنگ به کشورهای منطقه ثابت کرد که همسایگی با یک ایران قدرتمند یک واقعیت ژئوپلیتیک است و همراهی با ماجراجوییهای اسرائیل و آمریکا میتواند امنیت خود آنها را به خطر اندازد. حمله مستقیم ایران به پایگاه آمریکا در قطر، هرچند نمادین، این پیام را به روشنی منتقل کرد که در صورت تشدید درگیری، هیچ کشوری در منطقه از آتش آن در امان نخواهد بود.
اگرچه واعظ به تضعیف نیروهای مقاومت اشاره میکند، اما بلافاصله یک گزاره راهبردی دیگر را مطرح میسازد: «کشته شدن غیرنظامیان در منطقه درجهای از خشم و نفرت را ایجاد میکند که میتواند توسط ایرانیان برای ایجاد گروههای شبهنظامی جدید پرورش یابد». این به معنای آن است که ایده مقاومت نمرده است. جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان، خود بزرگترین منبع سربازگیری برای محور مقاومت در آینده است. دکترین مقاومت یک دکترین سیال و مبتنی بر ایدئولوژی است؛ حتی اگر شاخکهای آن آسیب ببینند، تا زمانی که ریشه آن یعنی ظلم و اشغالگری وجود دارد، پتانسیل بازسازی و رشد مجدد آن نیز پابرجاست.
تحلیل علی واعظ، اگر با نگاهی هوشمندانه و استراتژیک خوانده شود، بیش از آنکه روایتی از ضعف ایران باشد، شرحی بر استیصال و بنبست راهبردی دشمنان آن است. جنگ ۱۲ روزه نشان داد که:
ایران پس از این بحران، شاید زخمی اما باتجربهتر، آبدیدهتر و با ارادهای مستحکمتر برای تأمین امنیت خود بیرون آمده است. این مصاحبه نشان میدهد که جمهوری اسلامی نه تنها از پا نیفتاده، بلکه با درک عمیقتر از نقاط قوت خود و ضعفهای دشمن، مسیر آینده را با بصیرت و اقتدار بیشتری طی خواهد کرد. این جنگ، بیش از هر چیز، ناکارآمدی سیاست فشار حداکثری و زور را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که تنها راه مواجهه با ایران، پذیرش واقعیت قدرت آن و احترام متقابل از مسیر دیپلماسی واقعی و برابر است.
نویسنده: ایلیا داودی
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا