استقلال سیاسی یا خودمختاری راهبردی؟

استقلال سیاسی یا خودمختاری راهبردی؟

در جهانی که تقریباً همه کشورها پرچم، سرود ملی و نماینده در سازمان ملل دارند، پرسش بنیادین این است: آیا استقلال سیاسی به معنای آزادی واقعی در تصمیم‌گیری‌های کلان است؟ گزارش «سرمایه فردا» نشان می‌دهد که بسیاری از دولت‌ها، حتی اگر قدرتمند به نظر برسند، در بزنگاه‌های راهبردی ناچار به تبعیت از نقشه‌های قدرت‌های بزرگ هستند. در این میان، ایران با تکیه بر اراده ملی و ظرفیت‌های داخلی، تجربه‌ای متفاوت از خودمختاری راهبردی را رقم زده است.

به گزارش سرمایه فردا،در عصر گذار از نظم تک‌قطبی به جهان چندقطبی، مفهوم «خودمختاری راهبردی» به یکی از معیارهای اصلی قدرت ملی تبدیل شده است. بسیاری از کشورها در ظاهر مستقل‌اند، اما در عمل نمی‌توانند در موضوعات حیاتی مانند امنیت ملی، فناوری‌های پیشرفته یا سیاست خارجی، تصمیمی مستقل از اراده قدرت‌های مسلط اتخاذ کنند. از ترکیه و اروپا تا قطر، نمونه‌های متعددی از این وابستگی راهبردی دیده می‌شود. در مقابل، ایران با وجود فشارهای خارجی، توانسته مسیر متفاوتی را طی کند و در بزنگاه‌های حساس، بر اساس منافع ملی خود تصمیم‌گیری کند. این گزارش به بررسی تفاوت میان استقلال سیاسی و خودمختاری راهبردی پرداخته و نشان می‌دهد که تنها کشورهایی که به سطح سوم استقلال رسیده‌اند، می‌توانند در طراحی آینده جهان نقش‌آفرینی کنند.

در جهان امروز تقریباً همه کشورها «استقلال سیاسی» دارند. یعنی در چارچوب نظام بین‌الملل، هر دولت ملی به‌عنوان بازیگری مستقل شناخته می‌شود، پرچم و سرود ملی دارد، در سازمان ملل نماینده می‌فرستد و در ظاهر می‌تواند درباره سیاست‌ها و برنامه‌های داخلی و خارجی خود تصمیم‌گیری کند. اما آیا این استقلال سیاسی به معنای آزادی عمل واقعی در صحنه جهانی است؟

پاسخ کوتاه، خیر. تجربه دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که میان «استقلال سیاسی» و «خودمختاری راهبردی» فاصله‌ای جدی وجود دارد. بسیاری از کشورها در سطح تاکتیک‌های روزمره یا سیاست‌های کوتاه‌مدت اختیار عمل دارند؛ اما زمانی که پای تصمیم‌های کلان، خطوط قرمز امنیتی، یا منافع راهبردی به میان می‌آید، ناچارند به نقشه‌هایی تن دهند که قدرت‌های مسلط جهانی ترسیم کرده‌اند.

این مسئله در روزگار ما اهمیت دوچندان پیدا کرده است. چراکه جهان در حال حرکت از یک نظم تک‌قطبی به سمت نظمی چندقطبی است؛ بازیگران جدیدی مثل چین، روسیه، هند و حتی قدرت‌های منطقه‌ای می‌کوشند تا در طراحی نقشه‌های آینده سهمی داشته باشند. در چنین فضایی، کشورهایی که توانایی «خودمختاری راهبردی» دارند می‌توانند بر اساس منافع ملی خود عمل کنند و در تعیین قواعد بازی مشارکت کنند. اما کشورهایی که فاقد این توانایی‌اند، به حاشیه رانده می‌شوند و حتی گاهی مجبور می‌شوند برخلاف منافع ملی خود رفتار کنند.

بنابراین، پرسش اصلی این است: چه کشورهایی از خودمختاری راهبردی برخوردارند، چه کشورهایی فاقد آن‌اند، و چه پیامدهایی در پی دارد؟

 

 تعریف و تبیین مفهوم

برای روشن‌تر شدن بحث، ابتدا باید تفاوت میان سطوح مختلف استقلال و تصمیم‌سازی را توضیح داد.

  1. ۱. استقلال سیاسی: همه دولت‌های عضو سازمان ملل از این سطح برخوردارند. به این معنا که دارای حاکمیت ملی و مرزهای رسمی‌اند و در ظاهر کسی نمی‌تواند مشروعیت آن‌ها را زیر سؤال ببرد.
  2. ۲. استقلال تاکتیکی: بسیاری از کشورها می‌توانند در حوزه‌های محدود و کوتاه‌مدت منطقه‌ای تصمیم‌گیری کنند. مثلاً درباره سیاست‌های امنیتی، همکاری‌های اقتصادی، پروژه‌های عمرانی، یا نوع روابط دیپلماتیک با کشورهای منطقه. این سطح از استقلال، نوعی آزادی عمل نسبی است اما محدود به حوزه‌های منطقه‌ای است که تهدیدی برای نظم جهانی قدرت‌ها محسوب نمی‌شود.
  3. ۳. خودمختاری راهبردی: تنها شمار اندکی از کشورها به این سطح می‌رسند. خودمختاری راهبردی یعنی کشوری بتواند در موضوعات حیاتی و کلان — مانند امنیت ملی، سیاست خارجی در قبال قدرت‌های بزرگ، نوع ائتلاف‌های منطقه‌ای، یا توسعه فناوری‌های پیشرفته راهبردی — بر اساس منافع ملی و اراده داخلی تصمیم‌گیری کند، بی‌آنکه تابع خطوط قرمز یا نقشه‌های ترسیم‌شده توسط قدرت‌های مسلط باشد.

به بیان دیگر، خودمختاری راهبردی یعنی کشوری خود نقشه می‌کشد، نه اینکه صرفاً در نقشه دیگران جایگاهی پیدا کند.

از این منظر، بسیاری از کشورها حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند، فاقد خودمختاری راهبردی‌اند. آن‌ها به‌گونه‌ای در شبکه‌های امنیتی، اقتصادی یا سیاسی قدرت‌های بزرگ تنیده شده‌اند که قادر نیستند مستقل از خواست آن‌ها تصمیم بگیرند. ژاپن یا کره جنوبی با تمام قدرت و توانی که دارند، اجازه ندارند در موضوعات نظامی و فناوری هسته‌ای از حد مشخصی فراتر بروند. امارات متحده عربی و عربستان سعودی از متحدان نزدیک آمریکا هستند. اما ایالات متحده برای توسعه هوش مصنوعی در این کشورها حد و مرز مشخصی را معین کرده و به همین دلیل صادرات تراشه‌های پرقدرت را به این کشورها محدود کرده است[۱].

 

 از ترکیه و اروپا تا قطر: تأثیر فقدان خودمختاری راهبردی در آسیب به منافع ملی

 ۱. ترکیه؛ بازیگری قدرتمند اما محدود

ترکیه یکی از کشورهای مهم منطقه است که توانسته در سال‌های اخیر پروژه‌های متعددی را برای افزایش نفوذ خود در خاورمیانه و قفقاز پیش ببرد. با این حال، نمونه‌های عینی نشان می‌دهد که این کشور فاقد خودمختاری راهبردی کامل است.

به عنوان مثال آنکارا هزینه‌های هنگفتی صرف کرد تا دولت بشار اسد را سرنگون کند و سوریه را به عمق استراتژیک خود تبدیل نماید. این نقشه تا حد زیادی پیش رفت و «هاکان فیدان» که طراح این نقشه بود با غرور و افتخار اجرای موفق این طرح را اعلام کرد و حتی به تهدید ایران پرداخت. اما تکمیل این طرح ناکام ماند. زیرا برای آمریکا و اسرائیل تهدیدآمیز بود. اکنون این طرح به صورت کامل شکست خورده و بخش‌های مهمی از سوریه نه تنها در کنترل ترکیه نیست، بلکه عملاً به عمق استراتژیک اسرائیل بدل شده است. هزینه‌های سنگین ترکیه در این پروژه عملاً دود شد و به هوا رفت.

پروژه دیگر ترکیه ایجاد یک کریدور تورانی از طریق جمهوری آذربایجان و ارمنستان بود. این طرح قرار بود موقعیت ژئوپلیتیکی ترکیه و متحدش آذربایجان را تقویت کند. اما با ورود مستقیم آمریکا و توافقی که میان ایروان و باکو صورت گرفت، این کریدور عملاً تحت نفوذ غرب قرار گرفت. باز هم ترکیه ناچار شد از بخشی از منافع ملی خود عقب‌نشینی کند.

این موارد نشان می‌دهد که اگرچه ترکیه قدرت منطقه‌ای مهمی است، اما در بزنگاه‌های استراتژیک ناچار به تبعیت از اراده قدرت‌های بزرگ است و مجبور است منافع ملی خود را قربانی کند.

 

۲. اروپا؛ قدرت اقتصادی بدون استقلال راهبردی

اتحادیه اروپا در زمره بزرگ‌ترین قدرت‌های اقتصادی جهان است. با این حال، در عرصه سیاست خارجی و امنیتی بارها نشان داده که فاقد خودمختاری راهبردی است. حمله روسیه به اوکراین خط قرمز اروپا تلقی شد. رهبران اروپایی بارها تأکید کردند که اگر روسیه در این جنگ پیروز شود، امنیت اروپا به خطر می‌افتد. به همین دلیل، میلیاردها یورو کمک نظامی و اقتصادی به کی‌یف ارسال کردند.

اما زمانی که گفت‌وگوهای مستقیم میان ترامپ و پوتین شکل گرفت و خطوط جدیدی توسط واشنگتن و مسکو ترسیم شد، اروپا ناچار شد خود را با این خطوط هماهنگ کند؛ هرچند با منافع امنیتی و آینده راهبردیش در تضاد باشد. به بیان دیگر، اروپا در نهایت تابع تصمیمات آمریکا باقی ماند و نتوانست از منافع جمعی خود حفاظت کند.

این وضعیت نشان می‌دهد که فقدان خودمختاری راهبردی می‌تواند آینده و امنیت کشورها را به خطر بیندازد.

 

 ۳. قطر؛ فقدان واکنش در برابر تجاوز

یکی از شاخص‌ترین نشانه‌های فقدان خودمختاری راهبردی، ناتوانی در دفاع از قلمرو ملی است. زمانی که رژیم صهیونیستی به خاک قطر حمله کرد، انتظار می‌رفت که دوحه واکنشی قاطع نشان دهد. تجاوز به قلمرو یک کشور معمولاً بالاترین سطح تهدید محسوب می‌شود و دولت‌ها تمام امکانات خود را برای پاسخ به آن بسیج می‌کنند. اما در این مورد نه تنها قطر واکنش معناداری نشان نداد، بلکه حتی نشست اضطراری کشورهای اسلامی در دوحه نیز نتوانست بیانیه یا اقدامی جدی علیه اسرائیل صادر کند.

این رخداد نشان داد که قطر و بسیاری از دولت‌های عربی منطقه فاقد خودمختاری راهبردی‌اند و این موضوع به بهای ناتوانی در حفاظت از حاکمیت و امنیت ملی‌شان تمام می‌شود.

این سه نمونه به‌خوبی نشان می‌دهد که بسیاری از کشورها — حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند — در عمل نمی‌توانند سیاست‌های کلان و استراتژیک خود را بر اساس منافع ملی پیگیری کنند. آن‌ها در بهترین حالت استقلال سیاسی دارند، اما در لحظات تعیین‌کننده مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.

 

ایران؛ تجربه‌ای متفاوت در خودمختاری راهبردی

جمهوری اسلامی ایران نمونه‌ای شاخص از کشوری است که توانسته به سطحی از خودمختاری راهبردی دست یابد. این موقعیت محصول انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و خون شهدایی است که در چهار دهه گذشته پرداخت شده است.

زمانی که گروه تروریستی داعش به تهدیدی جدی برای منطقه و حتی جهان تبدیل شد، ایران بدون انتظار برای چراغ سبز قدرت‌های جهانی تصمیم گرفت نیروهای خود را به سوریه اعزام کند و از دولت مستقر دفاع نماید. این تصمیم برخلاف اراده آمریکا و اسرائیل بود، اما بر اساس منافع ملی و امنیتی ایران گرفته شد. در نهایت، این حضور نقشی تعیین‌کننده در شکست داعش ایفا کرد.

در همین زمینه به واکنش ایران به تجاوز رژیم صهیونیستی می‌توان اشاره کرد. در وضعیتی که بسیاری از کشورهای منطقه در برابر حملات اسرائیل دست بسته‌اند(به عنوان مثال سوریه، لبنان و…)، ایران نشان داد که مایل است و توان دارد به تجاوزات پاسخ مستقیم و «دردناک» بدهد. این در حالی است که حمله به رژیم صهیونیستی یکی از خطوط قرمز قدرت‌های بزرگ است و اغلب کشورها از ترس واکنش غرب به آن نزدیک نمی‌شوند.

توسعه قدرت بازدارندگی و فناوری‌های راهبردی یکی از پیامدهای «خودمختاری راهبردی» ایران است. کشورمان در زمینه‌های حساسی چون برنامه موشکی و فناوری هسته‌ای تصمیمات خود را مستقل اتخاذ کرده است. برخلاف فشارهای خارجی و تهدید به تحریم یا حتی اقدام نظامی، تهران برنامه‌های خود را متناسب با اراده داخلی و منافع ملی پیش برده است.

این نمونه‌ها نشان می‌دهد که ایران نه تنها استقلال سیاسی و استقلال منطقه‌ای دارد، بلکه به سطحی از خودمختاری راهبردی رسیده است. البته این مسیر بدون هزینه نبوده: تحریم‌های گسترده، فشارهای دیپلماتیک و تهدیدهای امنیتی بهایی بوده که ایران برای خودمختاری پرداخته است. با این حال، نتیجه این شده که تصمیمات کلان کشور در داخل مرزها و بر اساس خواست ملت و نهادهای داخلی گرفته می‌شود، نه در پایتخت‌های قدرت‌های بزرگ.

 

 خودمختاری راهبردی و افق آینده

بررسی نمونه‌های معاصر نشان داد که بسیاری از کشورها — از ترکیه گرفته تا اروپا و قطر — علی‌رغم داشتن استقلال سیاسی، فاقد خودمختاری راهبردی‌اند. آن‌ها می‌توانند در سطح تاکتیک‌ها دست به مانور بزنند، اما در بزنگاه‌های راهبردی ناچار به عقب‌نشینی از منافع ملی یا تبعیت از نقشه‌های قدرت‌های بزرگ هستند. در مقابل، ایران به‌عنوان نمونه‌ای متفاوت نشان داده که می‌توان با پرداخت هزینه‌های مشخص، سطحی از خودمختاری راهبردی را به دست آورد.

خودمختاری راهبردی را می‌توان «سرمایه‌ای کمیاب» در نظم جهانی دانست. کشوری که به آن دست یابد، می‌تواند نه تنها از منافع ملی خود دفاع کند، بلکه در طراحی نقشه‌های آینده جهان سهمی واقعی داشته باشد. اما کشوری که فاقد آن باشد، حتی اگر قدرت اقتصادی یا نظامی قابل‌توجهی داشته باشد، در نهایت نقش «تابع» را بازی خواهد کرد.

چشم‌انداز آینده نیز نشان می‌دهد که اهمیت این موضوع روزبه‌روز بیشتر خواهد شد. جهان در حال عبور از دوره هژمونی یک‌جانبه آمریکا به سمت نظمی چندقطبی است. در چنین شرایطی، تنها کشورهایی که خودمختاری راهبردی دارند می‌توانند در تعیین قواعد این نظم نوین سهم‌خواهی کنند. دیگران، ناچار خواهند بود در زمین دیگران بازی کنند؛ حتی اگر این بازی برخلاف منافع ملی‌شان باشد.

یا باید با تکیه بر ظرفیت‌های داخلی و اراده ملی، «خودمختاری راهبردی» را حفظ کنیم، یا برای دهه‌های آینده به تماشاگرانی منفعل بدل شویم که دیگران سرنوشتشان را رقم می‌زنند و منافع ملی و امنیت ایرانیان قربانی طرح‌های منطقه‌ای و جهانی ابرقدرت‌ها شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید