در دنیایی که سرعت حرف اول را میزند، شعر هم به اقتضای زمانه تغییر کرده است. دیگر نه وزن و قافیه، بلکه تصویر و احساس حرف اول را میزنند. نسل تازه شاعران، با چند جمله کوتاه در قاب گوشی، راهی به دل میلیونها مخاطب باز کردهاند اما آیا این شعر است یا صرفاً کپشنی احساسی؟
به گزارش سرمایه فردا،شعر، آن زبان دیرینهی احساس، حالا در عصر شبکههای اجتماعی لباسی تازه پوشیده است. اینستاگرام، به جای دفتر و ناشر، به سکوی انتشار شعر بدل شده و شاعران جوان، بیواسطه و بیداوری، احساسات خود را با مخاطبان شریک میکنند. شعرهای کوتاه، دلنوشتهها و جملههای سهسطری، با ریتم زندگی دیجیتال همنوا شدهاند. اما این آزادی تازه، چالشهایی نیز به همراه دارد: نبود نقد حرفهای، وابستگی به تصویر، و گمشدن زبان در هیاهوی لایکها. این گزارش، نگاهی است به فرصتها و آسیبهای شعر در عصر دیجیتال؛ جایی که شاعر، اگر بتواند از سطح عبور کند، شاید دوباره به عمق برسد به همان نقطهای که شعر همیشه از آن آغاز شده است.
شعر هم لباس تازهای پوشیده است. صفحات بیشمار اینستاگرامی پر شدهاند از جملههای کوتاه و دلنوشتههایی که در ظاهر سادهاند اما تپش شعر در آنها جریان دارد. جوانانی از نسل دیجیتال، قلم به دست گرفتهاند و در قاب تلفن همراه، احساساتشان را با میلیونها کاربر شریک میشوند. این نسل تازه، دیگر برای چاپ مجموعه شعر در صف ناشران نمیایستد؛ کافی است کلمهای را پست کند و ببیند چند نفر با آن احساس مشترک دارند.
اینستاگرام برای شعر همان کاری را کرده که چاپخانه در قرنهای دور انجام داد. انتشار را از دست حلقههای بسته بیرون آورد و به دست مردم سپرد. شاعر جوان امروز در اتاقش مینویسد، عکس میگیرد و در چند دقیقه شعرش را پیش چشم هزاران نفر میگذارد. این ارتباط مستقیم، طعمی از آزادی دارد. هیچ سردبیر یا داوری در میانه نیست. بسیاری از استعدادهای گمنام از همین مسیر دیده شدهاند؛ کسانی که اگر در نظام سنتی نشر میماندند، شاید تا سالها در سایه مینوشتند.
در این میان، شعر کوتاه و سپید با ریتم زندگی امروز همنوا شده است. وزن و قافیه جایش را به حس و تصویر داده و شعر از کتاب به صفحهی گوشی مهاجرت کرده است. شعرهای سهسطری و جملههای کوتاه با حوصلهی کم نسل شبکهای سازگارند. شعر دیگر نمیخواهد آموزگار باشد؛ میخواهد صادق و بیواسطه حرف بزند.
در کنار آزادی، چالش تازهای پدید آمده است: نبود ویرایش و داوری حرفهای. شعرها بدون بازبینی منتشر و به سرعت بر اساس تعداد لایک قضاوت میشوند. موفقیت، با میزان واکنش سنجیده میشود نه دقت زبانی. در این بازار شلوغ، هرکس میتواند شاعر شود و همین دسترسی آسان گاه به انباشت جملههای بیرمق انجامیده است.
این چرخه تندِ نوشتن و پست کردن، شاعر را از تأمل دور میکند. او بهجای پرورش زبان، به فکر دیدهشدن است. هر شعر در جریان محتوا گم میشود، درست مانند برگی در سیل تصویر.
مسئلهی دیگر در این موج، وابستگی شعر به تصویر است. بسیاری از کاربران به عکسی واکنش نشان میدهند که جملهای احساسی زیرش نوشته شده، بیآنکه آن جمله را به عنوان شعر بخوانند. متن در خدمت عکس قرار میگیرد. گاهی هم شعر به ابزاری برای تزئین سلفیها و منظرهها تبدیل میشود. این تغییر ماهیت، از یک سو مرز شعر را گسترش داده و از سوی دیگر، آن را در معرض فراموشی زبانی قرار داده است.
در نتیجه، بسیاری از چهرههای پرطرفدار در فضای مجازی در جهان واقعی ادبیات جای محکمی ندارند. شعرهایشان در کتابفروشیها نیست، در حافظهی جمعی هم نمیماند. محبوبیتشان به سرعت بالا میرود و با همان سرعت فروکش میکند؛ مثل شعری که در استوری ناپدید میشود.
با وجود این آسیبها، حضور شاعران اینستاگرامی را میتوان نشانهای از پویایی شعر دانست. در روزگاری که ارتباط انسانی کمرمق شده، همین چند سطر میتواند جرقهای از همدلی باشد. شعر کوتاه در دنیای دیجیتال یادآور نیاز همیشگی انسان به گفتوگوست. اگرچه مسیرش متفاوت شده، اما انگیزهاش همان است؛ میل به بیان احساس.
چالش امروز، یافتن تعادلی تازه است؛ میان آزادی و کیفیت، میان سرعت و تفکر. شاعر شبکهای اگر بتواند از هیاهوی لایکها فاصله بگیرد و به درون برگردد، شاید همان جایی برسد که شعر همیشه از آن آغاز شده: تجربهی شخصی و نابِ انسان.
جهان تغییر کرده اما نیاز به کلمه هنوز پابرجاست. شاعر امروز، وارث همان شوق کهن است که از دل تاریکی حرف میزد؛ با این تفاوت که دفترش حالا نور گوشی است و دفتر شعرش صفحهای در فضای مجازی. شعر همچنان زنده است، فقط جای خواندهشدنش تغییر کرده است.
«نقد ادبی»، یک هنر شریف است؛ یک گفتوگوی بیپرده با روحِ نوشته، که کارش تشخیص الماس از خردهشیشه است. این فرآیند، یک وظیفهی اخلاقی در برابرِ خواننده است؛ وظیفهای که باید پیچیدگیهای یک رمان یا شعر را به زبانی شیوا و استدلالی، برای مخاطب باز کند و او را به سطح بالاتری از درک برساند. نقد، حکمِ همان استادِ سختگیری را داشت که هرچند حضورش کمی ترسناک بود، اما شاگردانش را به اوج دانش میرساند.
اما ظاهراً، دورانِ استادان سختگیر به پایان رسیده است. امروز، رسانهها از هر جنس، یک پیام واحد برای ما ارسال میکنند: «شیرین باشید و آسان بخوانید!» چه در برنامههای پر زرقوبرق VOD که گویی دکور برنامه بر محتوای کتابها سایه میاندازد، چه در پادکستهایی که برای جلوگیری از حوصلهسررفتگی، هر پنج دقیقه یکبار با صدای قهقهه پر میشوند و چه در صفحات اینستاگرام که نویسنده را با زاویه فتوژنیک نمایش میدهند، نقد اصیل غایب است.
آنچه در این بازار مکاره، جای نقد تخصصی را گرفته، یک «مهمانی معرفی» است که با سخاوت تمام، درهایش را به روی همه باز کرده. سلبریتی، بازیگر، بلاگر و هرکس که تعداد دنبالکنندهاش رقمی قابل توجه باشد، با یک لبخند ملیح، کتابی را بالا میگیرد و میگوید: «دوستان، زندگی من با خواندن این کتاب زیرورو شد!» این جملات، مثل یک کلید جادویی عمل میکنند. خواننده، بدون اینکه کلمهای از تحلیل ساختاری یا ایدئولوژی متن بشنود، ترغیب به خرید میشود. در این بزم، هیچکس دلش نمیخواهد کام مخاطب را با حرفهای جدی تلخ کند؛ همه دنبال حالِ خوب و فروشِ خوب هستند.
چالش اصلی در ماهیتِ پلتفرمها نهفته است. دنیای مجازی، به سرعت و سادگی پاداش میدهد. نقد عمیق، به دلیلِ ماهیت چندلایه و طولانیاش، با قوانین جنگلِ الگوریتمها سازگاری ندارد. نقد، مخاطب را مجبور به توقف و تعمق میکند، حال آنکه این پلتفرمها، او را به تماشای کلیپ بعدی تشویق میکنند. اگر یک منتقد متعهد بیاید و بگوید: «این رمان، از منظر پسا-ساختارگرایی دچار فلان ضعف روایی است»، مخاطب میگوید: «ببخشید، وقت ندارم!» اما وقتی گفته میشود: «این کتاب، قشنگترین عاشقانه سال است»، هزاران نفر دکمه «خرید» را میزنند.
پیامد این انفعال، یک لطیفه تلخ است: امروز، میزان دیده شدن، حکمِ عیارِ ادبی را دارد. ناشران و نویسندگان، خیلی زود فهمیدهاند که سرمایهگذاری بر تبلیغات پر زرقوبرق، سودمندتر از سالها کار روی عمق محتوا است. با حذف منتقد از گردونه، کیفیت آثار افت میکند، زیرا دیگر مرجعی وجود ندارد تا با نگاهی کارشناسانه، برچسب «ناصحیح» بر روی آثار ضعیف بزند.
ما به جایی رسیدهایم که رسانه، به جای یک ابزار روشنگر برای سنجش عیار واژه، تبدیل به ویترینِ بزرگ یک کتابفروشی شده است. این وضعیت، یک تهدید جدی برای بلوغ فکری و فرهنگی جامعه است. برای نجات ادبیات از این ورطه، باید فضایی دوباره برای صدای منتقدان جسور و آگاه فراهم کرد؛ صدایی که شاید تلخ باشد، اما حکم دارو را دارد
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا