جنایت خزانه

جنایت خزانه

پرونده قتل مادربزرگ ۶۵ ساله و پسر جوانش در محله خزانه تهران، بار دیگر نشان داد که اختلافات مالی و کینه‌های قدیمی در خانواده می‌تواند به فاجعه‌ای مرگبار ختم شود؛ جایی که یک درگیری ساده بر سر ارثیه، به قتل و زخمی شدن چند عضو خانواده انجامید.

به گزارش سرمایه فردا، این حادثه تنها یک پرونده جنایی نیست؛ آینه‌ای است از شکاف‌های عمیق در روابط خانوادگی و بی‌توجهی به سازوکارهای حل اختلاف. وقتی مسائل مالی و دعواهای قدیمی بدون گفت‌وگو و میانجی‌گری ریشه‌ای باقی می‌مانند، زمینه برای خشونت فراهم می‌شود. در ماجرای خزانه، اختلاف بر سر ارث و کینه‌های ناشی از گذشته، به نقطه‌ای رسید که یک جوان ۲۲ ساله در لحظه‌ای از خشم، جان مادربزرگ و عمویش را گرفت. این جنایت نشان می‌دهد که نبود فرهنگ گفت‌وگو، بی‌اعتمادی و انباشت کینه در خانواده، می‌تواند به فجایعی منجر شود که نه‌تنها یک خانواده، بلکه جامعه را با پرسش‌های جدی درباره مسئولیت اجتماعی و روانی مواجه می‌کند.

پرونده‌ای جنایی در محله خزانه تهران، با قتل یک مادر میانسال و زخمی شدن چند عضو خانواده، به یکی از پیچیده‌ترین تحقیقات پلیس پایتخت تبدیل شد. ماجرا از عصر هشتم مرداد ۱۴۰۳ آغاز شد؛ زمانی که گزارش یک درگیری خونین خانوادگی روی میز بازپرس جنایی قرار گرفت. بررسی‌های اولیه نشان داد زن ۶۵ ساله‌ای در جریان این درگیری جان خود را از دست داده و عامل اصلی ماجرا کسی نبود جز نوه ۲۲ ساله‌اش به نام آرش.

در همان حادثه، عموی ۳۵ ساله آرش نیز با ضربات چاقو به شدت زخمی شد و همراه با مادربزرگ و خود متهم به بیمارستان منتقل گردید. تلاش پزشکان برای نجات جان همه ادامه داشت، اما شدت خونریزی و تعدد ضربات باعث شد مادربزرگ تسلیم مرگ شود. کارشناسان پزشکی قانونی بعداً اعلام کردند که ۲۵ ضربه چاقو بر بدن او وارد شده است. عموی خانواده نیز پس از چند روز در بیمارستان جان باخت، در حالی که زخم‌های آرش سطحی بود و او توانست در همان ساعات اولیه تحت بازجویی قرار گیرد.

تحقیقات پلیس و بازپرس پرونده نشان داد ریشه این درگیری به اختلافات مالی و ارثیه بازمی‌گردد. آرش روز حادثه برای صحبت با عمویش به خانه مادربزرگ رفته بود، اما گفت‌وگو به مشاجره کشید. مادربزرگ برای میانجی‌گری وارد شد، اما در همان لحظه ضربات مرگبار چاقو به او اصابت کرد.

روایت متهم

آرش در بازجویی‌ها گفت که در بازار تهران کار می‌کند و تا پیش از این هیچ سابقه قضایی نداشته است. او توضیح داد که اختلافات خانوادگی از چند سال قبل آغاز شده بود؛ زمانی که عموی دیگرش یوسف از همسرش جدا شد و بر سر حضانت فرزندشان درگیر بودند. آرش مدعی شد که به دلیل دلسوزی برای کودک، نشانی خانه جدید یوسف را به همسر سابق او داده تا بتواند فرزندش را ببیند. همین اقدام باعث شد زن عمو از طریق دادگاه حضانت فرزند را بگیرد و یوسف این اتفاق را به حساب خیانت آرش گذاشت. از آن زمان، روابط خانوادگی به شدت تیره شد و آرش به گفته خودش از سوی خانواده طرد گردید.

او ادامه داد که چند روز پیش از حادثه تصمیم گرفته با خانواده آشتی کند. به همین دلیل با عمویش تماس گرفته و از او عذرخواهی کرده بود. شب حادثه نیز با یک جعبه شیرینی به خانه مادربزرگ رفت. اما حضور یاسر، پسر مادربزرگ، و دوستانش شرایط را تغییر داد. یکی از دوستان یاسر هنگام خروج، چاقوی جیبی‌اش را روی میز جا گذاشت.

آرش می‌گوید در همان لحظه تلفن یاسر زنگ خورد و او شنید که یاسر با یوسف صحبت می‌کند و تهدید می‌کند که یا باید دست آرش را قطع کند یا او را بکشد. این تهدیدها به گفته آرش باعث شد درگیری بالا بگیرد و در نهایت مادربزرگ و عمویش قربانی شوند.

نتیجه تحقیقات

با مرگ مادربزرگ و سپس عموی آرش، پرونده وارد مرحله تازه‌ای شد. بازپرس جنایی، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی و کارشناسان پزشکی قانونی تمامی شواهد را بررسی کردند. مشخص شد که اختلافات طولانی‌مدت خانوادگی، کینه‌های قدیمی و مسائل مالی زمینه‌ساز این فاجعه بوده است.

آرش پس از مداوا بازداشت شد و اکنون باید در برابر اتهام قتل مادربزرگ و عمویش پاسخگو باشد. این پرونده بار دیگر نشان داد که نزاع‌های خانوادگی اگر حل‌وفصل نشوند، می‌توانند به فجایعی غیرقابل جبران منجر شوند؛ فجایعی که نه‌تنها یک خانواده، بلکه جامعه را با پرسش‌های جدی درباره نقش فرهنگ گفت‌وگو و مسئولیت اجتماعی مواجه می‌کند.

آرش در ادامه روایت خود در دادگاه گفت: «وقتی دیدم عمویم از آشپزخانه با چاقو به سمت من آمد، دیگر راهی جز دفاع نداشتم. همان لحظه چاقوی مهمانش را که روی میز جا مانده بود برداشتم و درگیری بالا گرفت. ضربات رد و بدل شد و او زخمی شد. مهمان دیگرش که در خانه مانده بود، با دیدن صحنه فرار کرد. مادربزرگم چند بار میان ما آمد تا مانع ادامه دعوا شود، اما در همان کشاکش ضربه‌های چاقو به او اصابت کرد و همان‌جا جان باخت. من که جراحات سطحی برداشته بودم، به سرعت از خانه بیرون دویدم تا فرار کنم، اما دوست عمویم در خیابان مرا دید و مانع فرارم شد.»

با تکمیل تحقیقات در دادسرا و اعترافات صریح متهم، پرونده برای رسیدگی به شعبه نهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد. در نخستین جلسه دادگاه، پدر آرش به‌عنوان یکی از اولیای دم، از قصاص فرزندش نسبت به قتل مادر و برادرش اعلام گذشت بی‌قید و شرط کرد. اما دیگر اولیای دم، یعنی عمه‌ها و عموهای متهم و همچنین پدر مادربزرگ، خواستار اجرای حکم قصاص شدند و اعلام کردند سهم دیه پدر آرش را برای اجرای حکم پرداخت خواهند کرد.

پس از آن، نوبت به دفاعیات متهم رسید. آرش گفت: «من هیچ اختلافی با یاسر نداشتم. اصل ماجرا از کینه یوسف شروع شد؛ همان عمویم که به خاطر دادن نشانی خانه‌اش به همسر سابقش، مرا مسئول جدایی از فرزندش می‌دانست. یوسف بی‌جهت یاسر را وارد این ماجرا کرد. پیش از حادثه با یوسف صحبت کرده بودم و او وانمود کرد که می‌خواهد آشتی کند، اما وقتی به خانه مادربزرگم رسیدم، فهمیدم او و یاسر نقشه دارند که بلایی سر من بیاورند.»

او ادامه داد: «وقتی وارد خانه شدم، رفتار یاسر عادی بود. حتی از من خواست برای مهمان‌هایش دلستر بخرم. من قبول کردم و آماده خروج شدم، اما همان لحظه شنیدم که یاسر با صدای آرام با یوسف صحبت می‌کند و نقشه می‌کشند. بعد از پایان تماس، درگیری شروع شد و یاسر روی من چاقو کشید. من برای دفاع، پتویی از روی تخت برداشتم و دور دستم پیچیدم تا ضرباتش را دفع کنم. همان موقع چشمم به چاقوی مهمانش افتاد و آن را برداشتم تا از خودم دفاع کنم. چند ضربه به سمت یاسر زدم. مادربزرگم برای جدا کردن ما وارد شد و حتی با یک مجسمه ضربه‌ای به سرم زد. در همان لحظه چند ضربه هم به او وارد شد. من قبول دارم که ضربات را زدم، اما همه در حالت دفاع بود و قصد قتل عمدی نداشتم.»

پس از شنیدن این دفاعیات، قضات دادگاه وارد شور شدند تا درباره سرنوشت پرونده و صدور رأی تصمیم‌گیری کنند؛ رأیی که می‌تواند میان قصاص و پذیرش دفاع مشروع، مسیر آینده زندگی آرش را تعیین کند.

دیدگاهتان را بنویسید