تقابل در موسیقی ایران

تقابل در موسیقی ایران

با انتشار هم‌زمان دو قطعه از علیرضا قربانی و محسن چاوشی، موسیقی ایران بار دیگر شاهد تقابل دو جهان هنری شد؛ یکی وفادار به سنت و سکون، دیگری متمایل به مدرنیته و خروش. هر دو اما در پیوندی عمیق با شعر، نشان دادند که معنا هنوز در دل موسیقی زنده است.

به گزارش سرمایه فردا، در روزگاری که موسیقی پاپ بیش از پیش به سطحی‌گری و مصرف‌گرایی نزدیک شده، دو قطعه تازه از علیرضا قربانی و محسن چاوشی یادآور این حقیقت‌اند که شعر و صدا هنوز می‌توانند حامل معنا باشند. «ماه من» با صدای تربیت‌شده و آرام قربانی، و «بامداد خمار» با صدای زخمی و پرهیاهوی چاوشی، دو پاسخ متفاوت به یک نیاز مشترک‌اند: بازگرداندن احساس، اندیشه و هویت به موسیقی. قربانی از مسیر تداوم سنت حرکت می‌کند، چاوشی از مسیر بازتعریف آن. یکی به دنبال حفظ فرم است، دیگری به دنبال شکستن آن. اما هر دو، با انتخاب‌های دقیق شعری و صدایی، نشان می‌دهند که موسیقی ایرانی هنوز ظرفیت گفت‌وگو با گذشته و حال را دارد—و این گفت‌وگو، همان چیزی است که مخاطب امروز بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز دارد.

با انتشار هم‌زمان دو قطعه تازه از علیرضا قربانی و محسن چاوشی، بار دیگر دو جریان اصلی موسیقی ایران در برابر هم قرار گرفته‌اند؛ یکی ریشه‌دار در سنت و اصالتِ آواز ایرانی، دیگری برآمده از بطنِ موسیقی شهری و مدرن. «ماه من» با صدای علیرضا قربانی و شعری از زنده‌یاد محمدعلی بهمنی، ساخته‌ی پیمان خازنی، قطعه‌ای است که به‌وضوح در امتداد همان مسیرِ متین و آشنا در کارنامه‌ی قربانی قرار می‌گیرد؛ آوازی گرم، کنترل‌شده و عمیق با زبانی عاشقانه و درون‌نگر. در سوی دیگر، محسن چاوشی با اجرای تیتراژ سریال «بامداد خمار» ــ با شعری از حافظ و تنظیمی مدرن و احساسی ــ نشان داده که هنوز هم می‌تواند میان شعر کلاسیک فارسی و موسیقی روز پلی تازه بزند. هر دو اثر، اگرچه از دو نگاه متفاوت به جهانِ موسیقی آمده‌اند، اما یک اشتراک بزرگ دارند: پیوند ناگسستنی با شعر.

 

شاخص‌ترین چهره‌های آواز ایرانی

قربانی سال‌هاست به عنوان یکی از شاخص‌ترین چهره‌های آواز ایرانی شناخته می‌شود؛ صدایی تربیت‌شده در دستگاه‌های موسیقی سنتی، وفادار به ردیف و در عین حال علاقه‌مند به تجربه‌های جدید. «ماه من» از همان ابتدا با شعر محمدعلی بهمنی آغاز می‌شود که از شاعران مورد علاقه‌ی خواننده است و پیش‌تر هم در آثارش ردِ آن را دیده‌ایم. موسیقی پیمان خازنی در این اثر، با وجود سادگی ظاهری، بستری فراهم کرده تا قربانی بتواند در قالب یک روایت احساسی از عشق و گذر زمان، مخاطب را به فضای ملایم و شاعرانه‌ی خودش ببرد. در این قطعه نه خبری از فریاد است و نه اغراق؛ همه‌چیز بر پایه‌ی آرامش، کنترل صدا و واگذاری احساس به واژه‌ها شکل گرفته است. همین ویژگی است که قربانی را در میان خوانندگان سنتی به جایگاهی ویژه رسانده: او همیشه میان وفاداری به فرم و درکِ روح شعر تعادل برقرار می‌کند.

اما محسن چاوشی در «بامداد خمار» سراغ حافظ رفته است؛ انتخابی که در نگاه اول شاید غیرمنتظره به نظر برسد، اما با شناختی که از مسیر او داریم، چندان عجیب نیست. چاوشی همواره علاقه‌مند بوده شعر کلاسیک را در قالبی تازه بازخوانی کند؛ از مولوی و سعدی در آلبوم «امیر بی‌گزند» تا حالا که به حافظ رسیده است. آن‌چه در این اثر جلب توجه می‌کند، جسارت او در ترکیب موسیقی مدرن با زبان کهن است. ریتم، تنظیم و حتی نوع تلفظ شعر در صدای چاوشی به‌گونه‌ای است که شعر از قالب قدیم جدا نمی‌شود، اما در فضای معاصر نفس می‌کشد. صدای خراش‌دار، بیان پرکشش و لحن خاص او، باعث شده که حتی شعر حافظ هم از مسیر همیشگی‌اش فاصله بگیرد و به جهانی تازه وارد شود؛ جهانی که در آن معنا از نو ساخته می‌شود.

اگر بخواهیم به شکلی کلی‌تر نگاه کنیم، تفاوت قربانی و چاوشی تنها در سبک موسیقی‌شان نیست، بلکه در نوع جهان‌بینی هنری‌شان هم هست. قربانی بیشتر نماینده‌ی «تداوم سنت» است، کسی که در بستر موسیقی اصیل ایرانی حرکت می‌کند و با انتخاب‌هایش، اصالت این گونه را زنده نگه می‌دارد. اما چاوشی نماینده‌ی «بازتعریف سنت» است؛ خواننده‌ای که به دنبال کشیدن مرزهای تازه است و از ترکیب سنت با مدرنیته نمی‌ترسد. او برخلاف قربانی، از سازهای الکترونیک، گیتار الکتریک و بافت‌های صوتی چندلایه استفاده می‌کند و به شعر کلاسیک، روحی معاصر می‌بخشد.

 

شعرهای کلاسیک را بازخوانی می‌کند؟

با این حال، شباهت‌های عمیقی هم میان این دو خواننده وجود دارد. هر دو با شعر رابطه‌ای صادقانه دارند و انتخاب‌های‌شان نشان می‌دهد که برای آن احترام قائل‌اند. قربانی به سراغ شاعران معاصر می‌رود، اما گزیده و سنجیده؛ بهمنی، منزوی، سیمین بهبهانی. چاوشی نیز همین وسواس را دارد، هرچند مسیرش متفاوت است؛ او یا شعرهای کلاسیک را بازخوانی می‌کند یا خودش شعر می‌گوید و آن را با نگاهی شخصی بازسازی می‌کند. هر دو در آثارشان رد پای ادبیات را حفظ می‌کنند، و شاید همین ویژگی باعث شده که مخاطبان‌شان نه صرفاً شنوندهٔ موسیقی، که خوانندهٔ معنا باشند.

از منظر اجتماعی نیز تفاوت‌شان جالب است. قربانی بیشتر با سالن‌های کنسرت و فضای رسمی موسیقی شناخته می‌شود؛ چهره‌ای که مخاطبانش اهل تأمل و آرامش‌اند. در مقابل، چاوشی که در کنسرت ظاهر نمی‌شود اما در فضای دیجیتال و رسانه‌ای حضوری پرقدرت دارد. صدای او صدای طبقه‌ی متوسط شهری است؛ پر از خشم، تنهایی، عشق و زخم. قربانی اما نماینده‌ی صدای آگاه و متعادل است؛ صدایی که می‌خواهد در آشوب جهان، وقار و سکون را حفظ کند. به همین دلیل است که هر دو در دوره‌ای که موسیقی پاپ بیش از پیش به سطحی‌گری نزدیک شده، توانسته‌اند معنا و عمق را در آثارشان نگه دارند، یکی از مسیر کلاسیک و دیگری از مسیر مدرن.

از نگاه تحلیلی، «ماه من» و «بامداد خمار» را می‌توان دو پاسخ متفاوت به یک نیاز واحد دانست: نیاز به شعر، احساس و معنا در موسیقی امروز ایران. قربانی با صدای لطیف و درخشانش این نیاز را در قالبی سنتی و ظریف پاسخ می‌دهد، در حالی که چاوشی با زبان خشن‌تر و صادق‌ترش، همان معنا را از مسیر دیگری فریاد می‌زند. در جهان قربانی، عشق همچنان شاعرانه و آرام است، در جهان چاوشی اما زخمی و پرهیاهو.

و شاید همین دوگانگی، تصویر کامل‌تری از موسیقی معاصر ما باشد؛ جایی که دو صدا از دو جهان متفاوت، هر دو راست می‌گویند. یکی از حافظ می‌خواند تا شعر را به امروز بیاورد، دیگری از بهمنی می‌خواند تا امروز را شاعرانه‌تر کند. و در نهایت، هر دو نشان می‌دهند که در زمانه‌ای که سرعت و هیاهو همه‌چیز را بلعیده، هنوز شعر و صدا می‌توانند جان تازه‌ای به دل شنونده بدهند.

google is broken

دیدگاهتان را بنویسید