لاله اسکندری تنها بازیگر نیست؛ او هنرمندی است که روایت زن ایرانی را هم در قاب سینما و تلویزیون و هم در دیوارنگارههای شهری دنبال کرده است. آثار او، چه در نقشهای تاثیرگذار روی پرده و چه در کاشیکاریهای ماندگار تهران، ترکیبی از خلاقیت فردی و هویت جمعی را به نمایش میگذارند.
به گزارش سرمایه فردا، لاله اسکندری را نمیتوان صرفاً در چارچوب سینما یا تلویزیون تعریف کرد. او هنرمندی است که مسیرش از استودیوهای فیلمبرداری تا اتوبانهای تهران امتداد یافته و رد پایش در هر دو عرصه دیده میشود. اسکندری با انتخاب نقشهایی که زن ایرانی را فعال و اثرگذار نشان میدهند، تصویری واقعی از زنان در جامعه ارائه کرده است. در کنار آن، دیوارنگارهها و کاشیکاریهایش در شهر، روایتگر فرهنگ و تاریخ معاصرند؛ آثاری که نه فقط زیبایی بصری، بلکه نوعی گفتوگوی فرهنگی با شهروندان محسوب میشوند. این دو مسیر، در ظاهر متفاوت اما در جوهره یکسان، نشان میدهند که برای او هنر ابزاری است برای ثبت هویت، الهامبخشی و ماندگاری.
حضور این هنرمند در هنرهای تجسمی شهری نشان میدهد که خلاقیت و تاثیرگذاری محدود به قاب سینما نیست. با هر کاشی و هر دیوارنگاره، داستانی از فرهنگ، تاریخ و زندگی شهری معاصر را روایت میکند. از مجموعه دیوارنگارهها در اتوبان همت و ستاری گرفته تا تونل کردستان و پروژههای کامرانیه، آثار او بخشی از هویت بصری شهر را شکل داده و با دوام و زیبایی خاص، سالها روایتگر فرهنگ و هنر ایران خواهند بود. برای اسکندری، هنر وسیلهای برای گفتگو با مخاطب، ثبت تاریخ و زنده نگه داشتن سنتهای هنری ایرانی است؛ چه روی پرده سینما و چه روی دیوارهای شهر.
به همین بهانه با لاله اسکندری در روزنامه «هفت صبح» گفتوگو کردهایم تا از نگاه او به سینما، هنرهای شهری و تجربههای تاثیرگذارش بیشتر بشنویم.
لاله اسکندری که سالهاست در عرصه هنرهای تجسمی فعالیت دارد و دیوارنگارهها و کاشیکاریهایش در نقاط مختلف تهران از جمله اتوبان همت و ستاری به یادگار مانده است، از مسیر دشوار خود در این حوزه و تجربه حضورش در شهر برای ما میگوید.
شروع مسیر او با شهرداری آسان نبود و نزدیک به سه سال با شهرداریهای مختلف رایزنی کرد تا ضرورت دیوارنگارهها را توضیح دهد و همکاران را قانع کند. خوشبختانه در سال ۱۳۸۶ بهعنوان اولین بانوی هنرمند، کار خود را در منطقه ۵ تهران آغاز کرد و مجموعهای از آثار حجمی را در اتوبان همت و محدوده ستاری اجرا کرد: «در آن زمان این نوع کارها برای بسیاری جا نیفتاده بود و حتی شاید احساس نیاز هم نمیشد.»
او دلیل انتخاب کاشی شکسته را دو موضوع اصلی میداند: «احیای هنرهای دستی که در حال فراموش شدن هستند و قابلیت کاشی برای ایجاد دیوارنگارههای ماندگار.» چرا که نمونههایی از آثار کاشیکاری و سنگچینی در ایران و جهان وجود دارد که با مراقبت مناسب هزاران سال دوام میآورند.
این هنرمند از حذف نامش از برخی دیوارنگارهها توسط شورای شهر گلایه کرد و آن را ناعادلانه میخواند: «میگفتند درج نام هنرمند تبلیغ شخصی است، در حالی که بسیاری از آثارم اصلا امضا نداشت. این تصمیم امکان کپیبرداری بدون اجازه را هم افزایش داد.» و فهرست آثارش در تهران را چنین معرفی کرد: «مجموعه اتوبان ستاری، سازههای حجمی اتوبان همت، دیوارنگارههای اتوبان صدر، پروژه کامرانیه، منطقه ۶، دیوار پل رسالت، اتوبان مدرس و تونل کردستان.»
اسکندری جشنوارههایی که نگاه انسانی و شهری دارند و به وسیله آن هر فرد در هر نقطه شهر احساس کند بهعنوان شهروند دیده میشود را بسیار ارزشمند میداند: «همان سالهایی که وارد حوزه هنرهای تجسمی شدم، به شهرداری توضیح میدادم که اجرای این آثار نوعی احترام به شهروندان است؛ شما با این کار فضاهای شهری را زیبا میکنید، رنگ به شهر میبخشید و محیط را دلپذیرتر میکنید.»
او نگاه و توجه به آثار تجسمی شهری را ارزشمند میداند و معتقد است چنین توجهی میتواند ظرفیتهای تازهای در هنر و روایت فیلم ایجاد کند: «هر فیلمی که ساخته میشود، بخش مهمی از آن در فضای شهری شکل میگیرد و شهر به روایت داستان کمک میکند.» همچنین به اهمیت لوکیشنهای واقعی در سینمای ایران اشاره میکند و میگوید شهر فقط پسزمینه بصری نیست و تاریخ را ثبت میکند: «فیلم «اجارهنشینها» در منطقه مرزداران فیلمبرداری شده بود؛ آن زمان تقریبا هیچ چیز آنجا نبود و امروز کاملا متحول شده است. این تصاویر، حتی اگر مستند نباشند، خاطره میسازند و ما را به گذشته میبرند.»
این هنرمند معتقد است بررسی تغییرات شهرها، از تهران سال ۱۳۴۰ گرفته تا امروز، نوعی مستندنویسی بصری است که امکان تحلیل تحولات اجتماعی، معماری و محیطزیست را فراهم میکند: «فضای شهری با محتوای بسیاری از فیلمها ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد و همین جذابیتها باعث شد که من به هنرهای تجسمی و کاشیکاری روی بیاورم؛ بخشی از فرهنگ و تمدن ایران که میتواند با نگاه مدرن و ماندگار ترکیب شود.»
اگرچه مردم بیشتر لاله اسکندری را بهعنوان بازیگر میشناسند، اما برای او انتخاب بین بازیگری و هنرهای تجسمی برایش ساده نیست و این دو حوزه مانند دو کفه یک ترازو هستند. در هنرهای تجسمی، وارد خلوتی خلاقانه میشود؛ مسیری که از ایده شروع و به خلق آثار بزرگ، مثل دیوارنگارههای هزار متری، میرسد: «بهعنوان بازیگر، هیچوقت امکان خلق چنین اثری بهصورت شخصی نداشتم. همکاری با شهرداری و سازمان زیباسازی این فرصت را داد تا صفر تا صد اثر، از طراحی تا اجرا، کار خودم باشد، مثل کارگردان یا نویسندهای که بر همه مراحل اثرش نظارت دارد.»
در مقابل، سینما تجربهای جمعی است: «سینما بر پایه کار گروهی معنا پیدا میکند. تو بخشی از یک جمع بزرگ هستی و انرژی و خلاقیت گروه است که اثر را شکل میدهد. شاید بهصورت فردی نتوانی همهچیز را خلق کنی، اما در دل یک گروه، حضور و تاثیر تو معنا پیدا میکند.»
این هنرمند تاکید میکند که هر دو حوزه دارای ماندگاری هستند؛ فیلمها ممکن است پس از دههها دیده شوند و دیوارنگارهها هم با دوام کاشی و طراحی درست، سالها پابرجا بمانند. حتی کارهای تجسمی شهری نیز جنبهای گروهی دارد: «اگرچه طراحی و ایده اولیه در خلوت هنرمند شکل میگیرد، اما اجرای آثار بزرگ شهری نیازمند تیمی حرفهای است؛ از کاشیکار و تکنسین گرفته تا نیروهای اجرایی. تفاوت در نقش من است، در هنرهای تجسمی من خالق کل اثر هستم، اما در سینما بخشی از یک اثر بزرگتر.»
اسکندری همیشه سعی کرده نقشی بازی کند که تاثیرگذار باشد و بخشی از مخاطبان را درگیر کند: «همیشه دوست داشتم کاری انجام بدهم که برای آدمهایی با دغدغههای مشابه الهامبخش و آموزنده باشد.» بیشتر نقشهای او زنانی فعال و موثر هستند، نه زنهای منفعل و بخش مهمی از آثارش به دوران هشت سال دفاع مقدس مربوط میشود: «تلاش کردهام تصویری واقعی و متنوع از زن ایرانی ارائه کنم؛ از زن فداکار تا زن پزشک، خانهدار، مهندس و حتی زن عشایری.»
اسکندری به تجربهای از سریال «آتشباد» اشاره میکند: نقش زن عشایری با زندگی ساده اما جایگاهی مهم در ساختار قوم و سختیها و نقش مادری او الهامبخش بوده است. این نگاه تاثیرگذار در زندگی شخصی و حرفهای او نیز دیده میشود همچنین پس از انقلاب، اولین زن هنرمندی بود که پروژههای کاشیکاری شکسته در مقیاس بزرگ در تهران اجرا کرد: «این کار راهی جدید برای زنان هنرمند باز کرد؛ وقتی میبینم دختران جوان امروز در بلوارهای تهران پروژههای هنری اجرا میکنند، خوشحال میشوم و حس میکنم تاثیر خودم را گذاشتهام.»
تاثیرگذاری او فراتر از حوزه شخصی نیز رفته است. اخیرا کتابی با عنوان «۱۰۰ زن تأثیرگذار سالهای اخیر» منتشر شده و اسکندری یکی از شخصیتهای آن بود. او میگوید: «دوست خبرنگارم چند سال قبل با من گفتوگو کرد و بعد یکی از بچهها تماس گرفت و گفت: دخترم امروز در مدرسه کتابی به دستش رسیده که یکی از شخصیتهای آن تو هستی! این برایم خیلی جالب و خوشحالکننده بود؛ حس کردم توانستهام روی جمع بزرگتری اثر بگذارم.»
لاله اسکندری درباره حساسیت خود در انتخاب نقشها میگوید اینکه این موضوع همیشه برایش مهم بوده است: «واقعیت این است که چند مورد پیش آمده که نقشی را رد کردم و بعد متوجه شدم کار موفق بوده یا شاید میتوانستم حضور خوبی در آن داشته باشم. در آن زمان فکر نمیکردم نتیجه کار چنین موفقیتی داشته باشد یا وسواس و حساسیتهای خودم باعث شد نقش را قبول نکنم.» او تاکید میکند که وقتی کاری را میپذیرد، با تمام انرژی و توان وارد میشود تا بعدها حسرتی باقی نماند: «با این حال، نقشهای ماندگار همیشه جذاب هستند؛ همیشه دلت میخواهد در جایگاه آن شخصیتها قرار بگیری.»
او درباره چالشهای زنان در سینمای ایران میگوید که هرچند نگاههای مردسالارانه در محیطهای کاری وجود دارد، اما سینما به دلیل ذاتش بازتابی از زندگی واقعی اجازه نمیدهد حضور زنان نادیده گرفته شود: «چه پشت دوربین و چه مقابل دوربین، زن و مرد کنار هم کار میکنند؛ همانطور که در زندگی واقعی کنار هم هستند. بنابراین حذفپذیر نیستند و طبیعتا بخشی از روایت سینما را شکل میدهند.»
با این حال به سختیهای کار برای زنان هم اشاره میکند: «ساعتهای طولانی کار، سفرهای شهرستان، دوری از خانواده… اینها برای زنان پیچیدگی بیشتری ایجاد میکند. اما نگاه من زنانه مردانه نیست؛ مهم این است که کار سخت است و فرقی نمیکند زن باشد یا مرد. واقعیت این است که زنان برای حضور در این شرایط باید انرژی بیشتری بگذارند.»
اسکندر در مقایسه با هالیوود به جایگاه زنان در سینمای ایران هم اشاره میکند: «حتی در هالیوود جایگاه زنان، بهویژه در حوزه کارگردانی، به اندازه کافی قوی نیست. اما ما در ایران از سالها پیش کارگردانهای زن برجسته داشتهایم؛ از مرضیه برومند و رخشان بنیاعتماد گرفته تا نسل جدید فیلمسازان زن.»
این هنرمند درباره واقعی یا نمایشی بودن جایگاه زنان در سینمای ایران میگوید: «تجربه شخصی من از چند دهه فعالیت در سینما نشان میدهد که حضور زنان کاملا واقعی، جدی و اثرگذار است. حتی در همین سالهای اخیر، کارهای شاخصی توسط خانم پناهنده، خانم آبیار و چند کارگردان زن دیگر ساخته شده که سه سریال مهم را رقم زدهاند و این شواهد نشان میدهد زنان فضا و امکان واقعی رشد پیدا کردهاند. البته سختیها همیشه وجود دارد، اما نگاه جنسیتی به این موضوع ندارم. آنچه برایم خوشحالکننده است، این است که کارهایی که مردم دوست داشتهاند و با استقبال روبهرو شدهاند، بسیاریشان ساخته زنان بودهاند. این یعنی حضورشان نه فقط واقعی، که موثر و تاثیرگذار است.»
لاله اسکندری درباره حضورش در سریال «بامداد خمار» میگوید که این پروژه حدود یک سال و نیم است در حال تولید است و اشاره میکند که انتخاب رمان توسط خانم آبیار کاملا آگاهانه بوده، چرا که این کتاب یکی از پرفروشترین و محبوبترین رمانهای چند دهه اخیر است: «البته اقتباس از چنین اثری کار دشواری است، چون هر مخاطب تصویری ذهنی از شخصیتها دارد و تیم سازنده باید هم به کتاب وفادار بماند و هم دنیای سریال را به شکل مستقل بسازد.»
این هنرمند در آخر اضافه میکند که بازخوردها تاکنون بسیار مثبت بوده و مردم با شخصیتها ارتباط برقرار کردهاند: «طبیعتا تغییراتی نسبت به رمان وجود دارد، اما ساختار کلی حفظ شده و فضای سریال خیلی خوب درآمده است. سریال هم در کل نزدیک به پایان کتاب پیش میرود، اما جزئیات هنوز مشخص نیست و دو فصل با حدود ۲۲ قسمت در نظر گرفته شده است.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا