بینجواچینگ یا تماشای پیوسته چند قسمت سریال در یک نوبت، دیگر تنها یک سرگرمی نیست؛ این عادت جهانی از دل پلتفرمهای استریم بیرون آمد و حالا در ایران نیز به بخشی از سبک زندگی شهری تبدیل شده است. تأثیر آن بر الگوی فراغت، روان مخاطب و حتی شیوه روایتگری سریالها، نشان میدهد که با پدیدهای فراتر از مصرف ساده محتوا روبهرو هستیم.
به گزارش سرمایه فردا، تا همین یکی دو دهه پیش، دیدن سریال تجربهای زمانمند بود. ساعت پخش مشخص، انتظار برای قسمت بعد، گفتوگوهای کوتاه فردای پخش در مدرسه و محل کار. با ظهور نتفلیکس و بعدتر دیگر پلتفرمهای استریم، این نظم قدیمی آرامآرام جای خود را به الگویی تازه داد؛ الگویی که در آن مخاطب اختیار زمان، مقدار و ریتم تماشا را به دست گرفت. «بینجواچینگ» یا تماشای پیوسته چند قسمت سریال در یک نوبت، از دل همین تغییر سر برآورد و امروز به یکی از عادتهای پررنگ مصرف فرهنگی در جهان بدل شده است.
بینجواچینگ، فراتر از یک شیوه سرگرمی، نشانه تغییری عمیق در نسبت انسان معاصر با وقت آزاد، روایت و حتی بدن و ذهن است. این پدیده در جهان رشد کرد و خیلی زود به ایران هم رسید؛ جایی که پلتفرمهای داخلی و دسترسی گسترده به اینترنت، الگوی تازهای از تماشای سریال را تثبیت کردند. گزارش پیش رو، با نگاهی روانشناختی و جامعهشناختی، تلاش میکند ابعاد مختلف این فرهنگ نوظهور را بررسی کند؛ از تغییر الگوی فراغت تا دگرگونی در شیوه نگارش و ساخت سریالها.
جامعهشناسان فراغت معتقدند انسان مدرن با پدیدهای روبهروست که میتوان آن را «فشردگی زمان» نامید. سرعت زندگی، فشار کار و همپوشانی نقشهای فردی و اجتماعی باعث شده وقت آزاد به بازههایی کوتاه و پراکنده تقسیم شود. بینجواچینگ پاسخی به همین وضعیت است؛ تلاشی برای پسگرفتن کنترل از زمان. مخاطب تصمیم میگیرد چند ساعت از روز یا شب را یکپارچه به یک روایت بسپارد و از جهان بیرون فاصله بگیرد.
در این الگو، تماشای سریال به کاری شبیه سفر کوتاه بدل میشود. روانشناسان این تجربه را نوعی «غرقگی» میدانند؛ حالتی که ذهن در یک فعالیت متمرکز میشود و نشانههای خستگی و گذر زمان کمرنگتر حس میشوند. پایان هر قسمت، به جای پایان تجربه، نقش دروازه ورود به قسمت بعد را پیدا میکند. همین چرخه است که باعث میشود مخاطب، بیآنکه به ساعت نگاه کند، چند اپیزود را پشت سر بگذارد.
البته این فشردگی فراغت، پیامدهای دوگانه دارد. از یکسو، احساس رضایت، پیوستگی روایت و لذت عاطفی عمیقتری ایجاد میشود. از سوی دیگر، تعادل میان سرگرمی، استراحت و دیگر فعالیتهای روزمره به چالش کشیده میشود. پژوهشهای روانشناختی به افزایش خستگی ذهنی، کمخوابی و نوعی احساس تهیشدن پس از پایان یک فصل کامل اشاره میکنند؛ حالتی که کاربران پلتفرمها آن را «خلأ بعد از سریال» توصیف میکنند.
بینجواچینگ فقط رفتار مخاطب را دگرگون نکرده، ساختار خود سریالها را هم تحت تأثیر قرار داده است. در دوران پخش هفتگی، هر قسمت باید داستانی نسبتاً مستقل میداشت و پایان آن مخاطب را برای هفته بعد مشتاق نگه میداشت. با فراگیرشدن استریم، نویسندگان به سوی روایتهایی کشیده شدند که بیش از هر چیز بر پیوستگی تأکید دارد.
امروز بسیاری از سریالها شبیه رمانهای بلند تصویری نوشته میشوند. هر قسمت فصلی از یک کل بزرگتر است. پایانهای تعلیقدار، که به «کلیفهنگر» معروفاند، نقش موتور محرک بینجواچینگ را بازی میکنند. مخاطب درست در لحظهای رها میشود که پرسش اصلی بیپاسخ مانده و پاسخ، یک کلیک آنسوتر انتظار میکشد.
این تغییر، جسارت روایی بیشتری هم به سازندگان داده است. شخصیتها فرصت رشد تدریجی پیدا میکنند، خطوط فرعی داستانی گسترش مییابد و جهان سریال جزئیات بیشتری میگیرد. البته خطرهایی هم وجود دارد؛ کشآمدن بیدلیل روایت یا افت ریتم در میانه فصل. میان هنر قصهگویی و منطق الگوریتممحور پلتفرمها، نوعی کشمکش دائم شکل گرفته است؛ جایی که دادهها درباره رفتار کاربران، بر تصمیمهای خلاقه سایه میاندازد.
فرهنگ بینجواچینگ خیلی زود مرزهای جغرافیایی را پشت سر گذاشت. در ایران، همزمان با افزایش سرعت اینترنت و رشد پلتفرمهای نمایش خانگی، تماشای پیوسته سریال به بخشی از سبک زندگی شهری بدل شد. سریالهای ایرانی و خارجی، با فصلهایی که یکجا در دسترس قرار میگیرند، مخاطب را به همان چرخه جهانی میکشانند.
تماشاگر ایرانی که پیشتر به پخش هفتگی تلویزیون عادت داشت، حالا الگوی تازهای را تجربه میکند. گفتوگوهای جمعی درباره سریالها، شکل دیگری گرفتهاند؛ هشدار درباره اسپویل، توصیه برای «یک شب تمام کردن» یک فصل و حتی برنامهریزی مهمانیهای خانگی برای تماشای چند قسمت پشت سر هم. در این فضا، سریال دیدن از یک سرگرمی فردی به کنشی اجتماعی تبدیل شده است.
از منظر تولید، سازندگان ایرانی هم به اقتضائات این فرهنگ پاسخ دادهاند. فصلبندی روشنتر، توجه به ریتم کلی داستان و پایانهای تعلیقدار، نشانههایی از تأثیر بینجواچینگ بر روایتهای بومی است. این تغییر هم فرصت است و هم چالش؛ فرصتی برای روایتهای پیچیدهتر و چالشی در حفظ کیفیت در طول یک فصل کامل.
بینجواچینگ را میتوان آیین تماشای عصر دیجیتال دانست؛ آیینی که در آن زمان فشرده میشود، روایت امتداد مییابد و مخاطب نقش فعالی در مصرف محتوا پیدا میکند. این پدیده از نتفلیکس آغاز شد، جهان را درنوردید و در ایران هم جای خود را باز کرد. تأثیرش بر روان انسان، ساختار قصهها و الگوی فراغت انکارشدنی نیست.
آنچه اهمیت دارد، درک آگاهانه این عادت است. بینجواچینگ میتواند تجربهای لذتبخش، عمیق و جمعی ایجاد کند و در عین حال، اگر بیمهار رها شود، مرزهای زمان و توجه را مخدوش سازد. شاید مسئله اصلی، پیدا کردن تعادلی تازه باشد؛ تعادلی میان غرقشدن در قصهها و بازگشت به ریتم زندگی.
برای بسیاری از مخاطبان ایرانی، پیش از آنکه واژه بینجواچینگ وارد گفتوگوهای روزمره شود، این تجربه با یک سریال معنا پیدا کرده بود؛ «لاست». شبهایی که دیویدیها دستبهدست میشد، دانلود قسمت تازه تا صبح طول میکشید و گفتوگو درباره سرنوشت بازماندگان جزیره، فردای هر تماشا ادامه داشت. روایت پرتعلیق «لاست» کاری میکرد که خاموشکردن تصویر به تعویق بیفتد و تماشاگر، قسمت بعد را بیقرار بخواهد. آن سریال، بیآنکه نامی برایش گذاشته شود، نخستین مواجهه نسل تازهای از تماشاگران ایرانی با لذت تماشای پیوسته بود؛ تجربهای که سالها بعد، با پلتفرمها و سریالهای فراوان، به یک عادت فراگیر بدل شد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا