خشکسالی بیسابقه، فرسودگی زیرساختها و سوءمدیریت منابع، ایران را به یکی از تشنهترین دورههای تاریخ خود رسانده است؛ وضعیتی که نهتنها زندگی روزمره مردم را تحتتأثیر قرار داده، بلکه به موضوع گزارشهای بینالمللی و روایتهای هنری و سینمایی نیز تبدیل شده است.
به گزارش سرمایه فردا، «ایران آب ندارد» دیگر یک هشدار رسمی در گزارشها نیست؛ تجربهای است که امروز با زندگی روزمره لمس میشود. دریاچههای نیمهخشک، سدهای بیرمق و بارشهای ناچیز، تصویری از کشوری ساختهاند که در بدترین خشکسالی چهار دهه اخیر گرفتار شده است. برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، تغییرات اقلیمی و شبکههای فرسوده توزیع، ایران را به مرز ورشکستگی آبی رساندهاند؛ بحرانی که از شایعه سهمیهبندی آب معدنی تا قطعهای مکرر آب در تهران، رد پایش در زندگی مردم دیده میشود. این وضعیت تنها به ایران محدود نیست و جهان نیز با تنشهای آبی مشابه روبهروست، اما در ایران، بحران آب نهفقط یک مسئله زیستمحیطی، بلکه به موضوعی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بدل شده است؛ تا جایی که سینما و هنر نیز روایتهای هشداردهندهای از آینده تشنه بشر خلق کردهاند
«ایران آب ندارد»؛ این جمله دیگر نه یک هشدار رسمی در گزارشها که تجربهای است که این روزها با پوست و خونمان لمسش میکنیم. میگویند در چهل سال اخیر، کشور هیچگاه تا این حد با بیآبی دستوپنجه نرم نکرده بود؛ واقعیتی که وقتی به دریاچههای نیمهخشک و سدهایی نگاه میکنیم که روزی پشتوانه آسودگی آبیمان بودند، بهتر درک میشود. حتی آسمان که هفتهها قهر کرده بود، تازه وقتی پاییز به ماه سوم خود رسید، کمی دلش به رحم آمد و بارید.
بحران کمآبی آنقدر فراگیر شده که دیگر از گفتوگوی روزمره مردم گذشته و حالا موضوع گزارش رسانههای بینالمللی هم شده است. شبکه تلویزیونی آمریکایی «سیانان» در گزارشی نوشت تهران تنها شهر تشنه ایران نیست؛ بر اساس تحلیل کارشناسان، حدود ۲۰ استان از ابتدای فصل بارندگی حتی یک میلیمتر بارش نداشتهاند و نزدیک به ۱۰درصد سدهای کشور عملا خشک شدهاند. این شبکه با اشاره به برداشت بیرویه، تغییرات اقلیمی و مدیریت نادرست منابع آبی، خشکسالی کنونی را «بدترین خشکسالی دستکم چهار دهه اخیر» خواند؛ دورهای که در آن کاهش شدید بارشها، افزایش دما و مصرف سنگین سفرههای زیرزمینی برای کشاورزی، ایران را به مرز «ورشکستگی آبی» رسانده است. در کنار این عوامل، فرسودگی شبکههای توزیع نیز موجب شده نزدیک به یکسوم آب شرب پیش از رسیدن به خانهها از دست برود؛ همچنین تجربه بارورسازی ابرها هم تا امروز نتیجه قابلتوجهی نداشته است.
طبیعتا چنین بحرانی فقط به آمار و تحلیل محدود نمیشود؛ رد پایش در زندگی مردم هم دیده میشود. از شایعه سهمیهبندی آب معدنی با قیمتهای چندبرابری گرفته تا روزهایی که برای بسیاری از تهرانیها بدون چند نوبت قطع آب یا افت فشار شدید نمیگذشت. هرچند سراسر کشور درگیر این شرایط است، اما حجم جمعیت و زیرساختهای خسته پایتخت، تهران را به یکی از آسیبپذیرترین نقاط تبدیل کرده است.
ایران تنها کشوری نیست که چنین روزهایی را تجربه میکند. تازهترین دادههای موسسه «منابع جهانی» پیشبینی میکند تا سال ۲۰۲۵ بسیاری از کشورهای جهان، هرکدام با سطحی از تنش آبی مواجه خواهند شد. حتی آمریکا هم که در مجموع در دسته کشورهای دارای تنش آبی پایین تا متوسط قرار میگیرد در غرب خود، از کالیفرنیا تا آریزونا، با خشکسالیهای بیسابقه روبهرو است. این واقعیت جهانی یادآوری میکند که آب، شریان مشترک زندگی همه ماست؛ از تغذیه و اقتصاد گرفته تا تپش اکوسیستمها. اما همین عنصر حیاتی هر ساله به دلیل گرمتر شدن زمین و برداشتهای بیرویه کمیابتر میشود، تا جایی که برخی کارشناسان هشدار میدهند جنگهای آینده نه بر سر نفت که بر سر آب شکل خواهد گرفت.
در چنین فضایی طبیعی است که هنر و بهویژه سینما نتواند بیتفاوت بماند. فیلمسازان در ایران و جهان سالهاست که درباره خشکسالی، بحران آب، جنگ بر سر منابع، سدسازی و فروپاشی جوامع تشنه روایتهایی خلق کردهاند؛ روایتهایی که گاهی هشدار میدهند، گاه آیندهای ممکن را تصویر میکنند و گاه آینهای از واقعیت امروز پیش رویمان میگذارند. در ادامه، چند فیلم شاخص درباره کمبود آب و جهانِ درگیر خشکسالی معرفی میکنیم؛ آثاری که دیدنشان در این روزهای تشنه، شاید بیش از همیشه معنا پیدا کند.
«مکس دیوانه: جاده خشم» شاید در ظاهر اکشنی تمامعیار باشد، اما زیرپوست این هیاهوی موتورهای غولپیکر و تعقیبوگریزهای برقآسا، روایتی از جهانی است که با خشکیدن آب، مرزهای انسانیت هم ترک برداشته است. جورج میلر در این فیلم، آیندهای دور را تصویر میکند؛ آیندهای که از زمین فقط بیابانی سوزان باقی مانده و آب به کالایی کمیاب و البته سیاسیترین ابزار قدرت تبدیل شده است.
در این جهان بیرحم، گروهی مستبد با چنگ انداختن بر آخرین منابع آب، مردم را به بردگی کشیدهاند؛ مردمانی که برای جرعهای آب، در صفهای طولانی سر خم میکنند. همین تسلط بر آب است که شخصیتهای شرور داستان را بر تخت قدرت نشانده و جامعه فروپاشیدهای را ساخته که هرجومرج، خشونت و عطش بر آن حکمرانی میکند.
در چنین فضایی، مکس مردی که خانوادهاش را در این جهنم بیآبی از دست داده در تلاش برای یافتن اندکی آرامش، ناخواسته درگیر سفری خطرناک میشود؛ سفری که در آن، بقا با سرعت، جسارت و البته امید به دست میآید. «جاده خشم» با کارگردانی مهارنشدنی میلر به یکی از ماندگارترین فیلمهای تعقیبوگریزی تاریخ تبدیل شده است؛ اما زیر تمام این انفجارها و ماجراجوییها، فیلم حقیقتی تکاندهنده را یادآوری میکند: «وقتی آب به کالایی انحصاری تبدیل شود، چیزی از تمدن باقی نمیماند.»
«دنیای آب» (Waterworld) اثر پرخرج و بلندپروازانه کوین کاستنر، شاید در زمان خود یکی از پرهزینهترین و پرهیاهوترین فیلمهای هالیوود محسوب میشد، اما در نهایت به یکی از شکستهای بزرگ تاریخ سینما تبدیل شد. با این حال، این شکست اقتصادی هیچگاه ارزش هنری و مفهومی فیلم را کم نمیکند؛ چرا که زیر سطح موجهای بیپایان و کشتیهای در حال غرق شدن، داستانی هشداردهنده درباره آینده زمین و ارزش حیاتی آب روایت میشود.
داستان در آیندهای اتفاق میافتد که خشکی روی زمین وجود ندارد و کل سیاره زیر آب فرو رفته است. انسانها برای زنده ماندن و ادامه زندگی، باید بتوانند دائما شنا کنند و حتی تنفس خود را با شرایط محیطی تطبیق دهند. در این جهان سیال، آب شیرین به ارزشمندترین دارایی بشر تبدیل شده و کنترل آن، محور تمام قدرت و بقاست. قهرمان داستان، برای زنده ماندن، باید با دزدان دریایی و طمعورزان مقابله کند و هر جرعه آب، همانند گنجی نایاب، باید با مهارت و هوشمندی به دست آید.
فیلم Salt and Fire به کارگردانی ورنر هرتزوگ، داستانی ماجراجویانه و در عین حال هشداردهنده درباره بحرانهای زیستمحیطی را روایت میکند. در پسزمینه خشک شدن دریاچهها و بحران کمآبی بولیوی، هرتزوگ با نگاهی دقیق، تخریب محیط زیست و پیامدهای انسانی آن را به تصویر میکشد و نشان میدهد که وقتی طبیعت آسیب میبیند، جامعه نیز در معرض خطر قرار میگیرد.
در مرکز داستان، یک دانشمند و رئیس شرکتی بزرگ قرار دارند؛ دانشمندی که شرکت را مسئول یک فاجعه زیستمحیطی میداند. اما وقتی آتشفشان شروع به فعالیت میکند، آنها مجبور میشوند اختلافات را کنار بگذارند و برای جلوگیری از فاجعهای بزرگتر همکاری کنند. این داستان، در کنار روایت اصلی، با گروگانگیری سه دانشمند از سوی گروهی، پیچیدگیهای انسانی و پیامدهای بحران محیط زیست را برجسته میکند.
اگر تا اینجا با فیلمهای بینالمللی آشنا شدیم، باید بدانیم که در سینمای ایران هم آثار شاخص و قابل توجهی ساخته شدهاند که به مسئله آب با حساسیت و ظرافت خاصی پرداختهاند. این فیلمها بحران کمآبی و تاثیر آن بر زندگی انسانها را به تصویر میکشند و با بهرهگیری از فرهنگ، سنت و شرایط واقعی ایران، پیام خود را بسیار ملموستر و نزدیکتر به تجربه مخاطب ایرانی منتقل میکنند.
فیلم سینمایی «سیمین» ساخته مرتضی آتشزمزم (۱۳۹۷) یکی از آثار شاخص سینمای ایران است که به شکلی عمیق و انسانی بحران آب را روایت میکند. این فیلم به عنوان فیلم افتتاحیه سی و یکمین جشنواره بینالمللی کودک و نوجوان اصفهان انتخاب شد و توانست با تصویری نزدیک به واقعیت، توجه مخاطب ایرانی را به مسئلهای جدی جلب کند که ریشه در زندگی روزمره مردم دارد.
داستان در پی خشک شدن رودخانه زایندهرود آغاز میشود؛ اتفاقی که به تدریج چاهها و قناتهای روستاهای همجوار را نیز به بیآبی کشانده و زمینهای کشاورزی را از حاصلخیزی تهی میکند. روستاها یکی پس از دیگری خالی از سکنه میشوند و اکثر ساکنان برای یافتن زندگی بهتر به شهرهای اطراف مهاجرت میکنند. تنها افراد سالخورده و یادگاران دیروز، در روستا باقی ماندهاند و شاهد پژمردن زمینهایشان هستند.
مستند «مادرم بلوط» ساخته محمود رحمانی، تصویری دقیق و تکاندهنده از بحران جنگلهای بلوط در زاگرس ارائه میدهد. فیلم، زندگی مردم منطقهای مانند ایذه را نشان میدهد که با خشک شدن چاهها، قناتها و کاهش منابع آب، هر روز با بیآبی و زمینهای کشاورزی بیحاصل روبهرو هستند.
یکی از محورهای اصلی مستند، تاثیر سدسازی و بهرهبرداری بیرویه از منابع آبی است؛ سدها و تغییر مسیر آبها موجب خشک شدن رودخانهها و قناتها شده و بسیاری از مردم را مجبور به مهاجرت کرده است. فیلم با تمرکز بر این بحران، ارتباط مستقیم کمآبی با تخریب محیط زیست و نابودی جنگلهای بلوط را به تصویر میکشد و نشان میدهد که بیتوجهی به مدیریت منابع آبی، علاوه بر زمینهای کشاورزی، معیشت و زندگی انسانها را نیز تهدید میکند. «مادرم بلوط» هشدار میدهد که اگر مصرف و مدیریت آب و منابع طبیعی اصلاح نشود، زاگرس و انسانهایش هر روز آسیب بیشتری خواهند دید.
خروج – اعتراض به کمآبی و ناکارآمدی مدیریت آب
فیلم «خروج»، محصول ۱۳۹۸ ایران، به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا و تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد، یکی از آثار برجسته سینمای ایران است که با تمرکز بر بحران آب و تاثیر آن بر زندگی کشاورزان، روایت قدرتمندی از ناکارآمدی مدیریت منابع آبی ارائه میدهد. این فیلم به دلیل شرایط همهگیری کرونا، اولین بار در تاریخ سینمای ایران به صورت آنلاین اکران شد.
داستان، زندگی گروهی از کشاورزان روستایی را به تصویر میکشد که هنگام تخلیه سد آب شور، به دلیل اشتباه شرکت سهامی آب، آب شور روانه زمینهای کشاورزی آنها میشود و تمامی محصولاتشان را نابود میکند. این حادثه، نشانگر پیوند مستقیم سوءمدیریت منابع آبی با بحران معیشتی مردم است. پس از تلاش بینتیجه برای حل مشکل از طریق مسئولان محلی دهیار، بخشدار و امام جمعه کشاورزان تصمیم میگیرند تا به رئیسجمهور مراجعه کنند و اعتراض خود را مستقیم به بالاترین مقام کشور برسانند. مسیر آنها با تراکتور از روستا به سمت تهران، به سرعت رسانهای شده و تبدیل به نماد مبارزه با ناکارآمدی و مدیریت نادرست منابع آب میشود، در حالی که هم محبوبیت و هم مشکلات اجتماعی برای آنها ایجاد میکند.
محمود رحمانی کارگردان مستند مادرم بلوط میگوید: «جرقه اولیه آن از سال ۱۳۸۴ زده شد، وقتی که آبگیری سد کارون ۳ در شمال شرقی خوزستان آغاز شد.» آن زمان، تیترهایی در روزنامهها میخواند که خبر از نابودی حدود ۵ هزار هکتار از جنگلهای سرسبز زاگرس میداد. رحمانی، که همواره در آثارش به واکنشهای انسانی و اجتماعی توجه داشته، کنجکاو شد بداند چگونه میتوان چنین مصیبتی را به تصویر کشید. در نتیجه تصاویری اولیه از منطقه ثبت کرد و شاهد مهاجرت حدود ۱۵هزار نفر از ساکنان روستاهای اطراف شهرستان ایذه بود؛ مردمی که نسلها به دامداری و کشاورزی مشغول بودند.
یک سال بعد، پس از آبگیری کامل و مدفون شدن درختها، او رسما فیلمبرداری «مادرم بلوط» را آغاز کرد. در این مستند، دو نگاه اصلی قابل مشاهده است، نگاه مردم و نگاه مهندسان پروژه. رحمانی درباره این تضاد توضیح میدهد: «من به عنوان هنرمند، طبیعتا به سمت نگاه مهندسان متمایل نبودم. جالب این بود که خانواده من نیز دو نگاه متضاد داشتند من نقد پروژه را در پیش گرفتم و برادرم، که در رشته مرتبط تحصیل کرده و در همان پروژه مدیر فنی بود، طرف دیگر ماجرا ایستاده بود.»
او ادامه میدهد: «برادرم معتقد بود این پروژه یک سد برقآبی است و میتواند علاوه بر تولید برق، آبیاری کشاورزی پاییندست و عمران و آبادانی را ایجاد کند، اما در عمل، هیچیک از وعدهها محقق نشد.» زمینهای پاییندست خشک شد، کشاورزان مجبور به ترک زمینهایشان شدند و رودخانه در پاییندست تقریبا خشک شد؛ اکوسیستم منطقه جان باخت و جمعیت آواره به بیش از ۱۵ هزار نفر رسید.
ایذه، شهری که زمانی با آب و هوای خنک شناخته میشد و حتی در مرداد ماه نیازی به کولر آبی نبود، حالا به سرزمینی سوخته و داغ نزدیک به ۵۰ درجه تبدیل شده است: «۵ هزار هکتار جنگل بلوط از بین رفت؛ درختانی که میوهها و محصولاتشان زندگی مردم و حیوانات منطقه را تامین میکردند. برخی از این درختان تا ۸۰۰ سال عمر داشتند و ارزش واقعی هرکدام حدود ۲۰۰ هزار دلار بود.»
رحمانی ادامه میدهد که خسارت سد به نابودی طبیعت محدود نشد و میراث فرهنگی و تاریخی ایذه که مرکز باستانشناسی و موزههای ایران باستان بود، زیر آب رفت و مردم تولیدکننده و خودکفا، به مصرفکنندهای وابسته در حاشیه شهر تبدیل شدند. این تغییرات باعث بروز مشکلات اجتماعی شد و چهره شهر دگرگون شد.
این مستندساز روایت میکند: «در ابتدای پروژه مردم خوشحال بودند، زیرا چند هزار نفر مشغول به کار شدند، اما با اتمام پروژه و رفتن شرکتها، رکود و رخوت دوباره شهر را فرا گرفت. حالا ایذه شهری با دمای حدود ۵۰ درجه و شرجی شدید است، در حالی که پیشتر شهری خنک در دل زاگرس بود و کوههای برفگیر آن، هوای مطبوع منطقه را تضمین میکردند. باران و برف سالهاست که تقریبا در این منطقه دیده نمیشود.»
محمود رحمانی درباره موفقیت بینالمللی فیلمش میگوید: «فیلم «مادرم بلوط» هنگام تولید، در فستیوال مونیخ مورد توجه قرار گرفت و به دلیل رویکرد نوآورانهاش در سینمای مستند، اهمیت ویژهای یافت. یادم هست آن سال، رئیس هنری فستیوال مونیخ گفت: فیلمهای محمود رحمانی فیلمهایی نیستند که برای جایزه ساخته شوند، بلکه فیلمهایی هستند که به جشنواره اعتبار میدهند. این جمله برای من مهمترین جایزه محسوب میشود.»
او پروژه سد کارون ۳ را نمونهای از سدسازی گسترده در ایران میداند و آمار جالبی ارائه میدهد: «برای درک مقیاس سدسازی در کشور کافی است بدانید که در سال ۱۳۵۷، ایران ۲۷ سد داشت؛ در سالهای ۱۳۸۶–۱۳۸۷ که تحقیقات خود را انجام میدادم، این تعداد به ۵۷۶ سد رسیده بود و امروزه نزدیک به هزار سد داریم. کشور ما پس از ترکیه و چین، سومین کشور بزرگ سدساز دنیاست.»
این مستندساز ادامه میدهد که در کشورهای توسعهیافته، سازمانهای محیط زیستی قادرند سدهای غیراصولی را محدود یا تخریب کنند و پروژههای جدید با مطالعات محیط زیستی ساخته میشوند تا رودخانهها و اکوسیستم پاییندست آسیب نبیند. اما در ایران، سدهایی مانند کارون ۳ و صدها سد دیگر بدون مطالعات محیط زیستی ساخته شدهاند.
او درباره رویکرد فیلمهایش میگوید: «فیلمهای من صرفا گزارشی نیستند. «مادرم بلوط» با ساختار دراماتیک و مبتنی بر حقیقت، عمق فاجعه را نشان میدهد. همین رویکرد باعث شد چند سال پس از ساخت فیلم، اجازه نمایش عمومی آن سلب شود، زیرا نقد اثرگذار آن علیه مافیای سدسازی، که بودجههای عظیم و فاینانسهای کلان جذب میکردند، برای برخی خوشایند نبود. جالب است بدانید که کمتر از ۱۰درصد از سدهای کشور در تولید برق نقش دارند.»
رحمانی وقتی از موج جدید مستندهای محیطزیستی حرف میزند، لحنش شبیه کسی است که سالها میان فرمهای تحمیلی و دغدغههای شخصی جنگیده است:«در دنیا، مخصوصا این دهه، مستندسازها دنبال روایتهاییاند که از قاب تلویزیون بیرون بزند. ما مستقلها هیچوقت برای سیاست یا خوشامد کسی فیلم نساختیم؛ فیلمهایمان جواب سوالهای درونی خودمان است.»
این مستندساز یادآوری میکند که تا چند سال پیش، سینمای مستند زیر سایه رسانههای بزرگ بود، اما حالا ورق برگشته و اکتیویستها و مستندسازان مستقل دوباره میدان را گرفتهاند: «آنها دارند فرمول خودشان را پیدا میکنند؛ میخواهند هم زندگی در جهان توسعهیافته را نشان بدهند و هم دردهای واقعی مردم را.»
در میانه روایت، گلایهای هم دارد: «خیلیها را به سمت جشنوارهها سوق دادهاند. انگار اولویت جایزه است نه دغدغه انسانی.» با این حال، برای نسل تازهای که به محیطزیست انسانی و جانوری حساساند احترام ویژهای قائل است؛ نسلی که بهقول او فرمهای تحمیلی جشنواره و تلویزیون را قبول نمیکند و کارش شخصیتر، خلاقانهتر و هنریتر است.
رحمانی در وضعیت امروز مستند را هم بدون پرده توصیف میکند: «در خیلی کشورها مستند شده کالا؛ چیزی که باید مطابق خواست تلویزیونها تولید شود. حتی فستیوالهای مهم جهان هم بخش هنریشان کمجان شده و فیلمهای مستقل را به حاشیه راندهاند. اما این جریان هنوز زنده است؛ چون ما هنوز هستیم بیحمایت و بودجه خاصی، ولی با امید اینکه فیلمهایمان دستکم کسی را تکان بدهد و فردیت انسان گم نشود.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا