بازآرایی تروریسم در خدمت ژئوپلیتیک غرب

بازآرایی تروریسم در خدمت ژئوپلیتیک غرب

سفر احمد الشراء (ابومحمد جولانی) به واشنگتن و دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا، نه یک رویداد دیپلماتیک معمول، بلکه نشانه‌ای از بازتعریف تروریسم در چارچوب منافع ژئوپلیتیک غرب است؛ جایی که مرز میان دشمن و شریک، با منطق قدرت جابه‌جا می‌شود.

به گزارش سرمایه فردا،در جهانی که تروریسم سال‌ها به عنوان تهدیدی جهانی معرفی شده، حضور یکی از چهره‌های شاخص آن در کاخ سفید، پرسش‌های بنیادینی را درباره منطق سیاست خارجی غرب برمی‌انگیزد. احمد الشراء، معروف به ابومحمد جولانی، فرمانده پیشین جبهه النصره و رهبر فعلی هیئت تحریر شام، حالا در قامت رئیس‌جمهور موقت سوریه، در واشنگتن پذیرفته می‌شود؛ آن‌هم پس از سال‌ها قرار داشتن در لیست سیاه تروریسم و جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای دستگیری‌اش. این تحول، بیش از آنکه نشانه‌ای از تغییر ایدئولوژیک باشد، بازتابی از تغییر موقعیت استراتژیک او در معادله قدرت منطقه‌ای است.

 

تروریسم در چارچوب منافع ژئوپلیتیک غرب

این دیدار، نه یک حادثه خبری معمول، بلکه نشانه‌ای از بازتعریف تروریسم در چارچوب منافع ژئوپلیتیک غرب است. مردی که تا همین دیروز با جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای سرش تحت تعقیب بود، امروز در اتاق بیضی کاخ سفید پذیرفته می‌شود—نه به‌خاطر تغییر ایدئولوژی، بلکه به‌دلیل تغییر موقعیت استراتژیکش در معادله قدرت منطقه‌ای.

این تحول، بخشی از پروژه‌ای بلندمدت برای مهندسی بحران سوریه است. تغییر نام جبهه النصره به هیئت تحریر شام، نه نشانه توبه، بلکه تاکتیکی برای تطهیر چهره و ورود به تعاملات سیاسی بود. این بازآرایی، با هدایت اتاق‌های فکر غربی، به‌ویژه پنتاگون و سنتکام، طراحی شد تا جولانی از یک فرمانده میدانی به مهره‌ای قابل مذاکره بدل شود. عملیات‌های هماهنگ تحریر شام در مناطق حساس سوریه، از درعا تا حلب، نشان دادند که او فراتر از یک بازیگر محلی عمل می‌کند. دسترسی به اطلاعات دقیق و سامانه‌های پیشرفته، گواهی بر پشتیبانی ساختاری از سوی غرب است. جایزه ۱۰ میلیون دلاری، صرفاً پوششی برای حفظ ظاهر تقابل با تروریسم بود.

اما شاید مهم‌ترین چرخش، در مواضع جولانی نسبت به رژیم صهیونیستی رخ داده باشد. او که روزی شعار آزادی فلسطین سر می‌داد، اکنون در مسیر انعقاد پیمان امنیتی با اسرائیل قرار گرفته است. این چرخش، بخشی از پروژه تجزیه سوریه و ایجاد کریدورهای امن برای منافع تل‌آویو در منطقه شامات است. هدف، نه دفاع از مردم سوریه یا فلسطین، بلکه تثبیت ساختار چندپاره و کنترل‌شده‌ای است که هرگونه بازسازی قدرت مرکزی را ناممکن می‌سازد.

غرب، با اعتماد روزافزون به تحریر شام، این گروه را ضامن حفظ وضع موجود در سوریه می‌داند. شعارهای مقاومت، صرفاً ابزار جذب نیروهای ناراضی و توجیه حضور میدانی‌اند؛ در حالی که مأموریت واقعی، جلوگیری از بازسازی حاکمیت ملی است. سفر جولانی به واشنگتن، پرده از ریاکاری سیاست خارجی غرب برداشت. تروریسم، در منطق قدرت، نه بر اساس ماهیت ایدئولوژیک، بلکه بر اساس کارآمدی تاکتیکی سنجیده می‌شود. دشمن دیروز، اگر در خدمت اهداف ژئوپلیتیک قرار گیرد، به شریک امروز بدل می‌شود.

جولانی اکنون در حال گذار از نقش تروریست میدانی به بازیگر سیاسی تحت مدیریت غرب است. این گذار، بخشی از استراتژی مصرف‌گرایانه‌ای است که در آن، ابزارها پس از استفاده یا تطهیر می‌شوند یا کنار گذاشته. آنچه قربانی این بازی می‌شود، امنیت و ثبات واقعی در سوریه و منطقه است: تجزیه ادامه‌دار، تداوم بی‌ثباتی کنترل‌شده و استمرار نفوذ قدرت‌های خارجی.

تزیین چهره جولانی در اتاق بیضی، تلاشی است برای پنهان کردن حقیقتی عریان: غرب نه با تروریسم، بلکه با دولت‌های مستقل می‌جنگد. و برای رسیدن به این هدف، حاضر است هر ابزار ایدئولوژیک و نظامی را مصرف کرده، سپس بازآفرینی کند. جولانی، امروز، محصول همین استراتژی است—مهره‌ای در شطرنج خونین ژئوپلیتیک که با لباسی تازه، همان بازی قدیمی را ادامه می‌دهد.

 

جابه‌جایی مهره‌ها در صفحه شطرنج ژئوپلیتیک

اما آنچه در پس این تحولات بیش از همه نگران‌کننده است، نه صرفاً جابه‌جایی مهره‌ها در صفحه شطرنج ژئوپلیتیک، بلکه فرسایش تدریجی مفاهیم بنیادینی چون «مشروعیت»، «مقاومت» و «امنیت» است. وقتی تروریسم نه بر اساس ماهیت خشونت‌بارش، بلکه بر اساس میزان تطابقش با منافع قدرت‌های جهانی تعریف می‌شود، دیگر نمی‌توان از معیارهای اخلاقی در سیاست خارجی سخن گفت. جولانی، در این روایت جدید، نه یک تهدید، بلکه یک ابزار است—ابزاری برای حفظ بی‌ثباتی مدیریت‌شده، برای جلوگیری از بازسازی دولت‌های مستقل، و برای تضمین نفوذ پایدار غرب در منطقه‌ای که سال‌هاست از جنگ و تجزیه رنج می‌برد.

این بازتعریف، تنها به سوریه محدود نمی‌شود. بلکه الگویی است که می‌تواند در سایر نقاط جهان نیز تکرار شود؛ جایی که گروه‌های افراطی، اگر در خدمت منافع ژئوپلیتیک قرار گیرند، به‌راحتی تطهیر می‌شوند و حتی به ساختارهای رسمی قدرت راه می‌یابند. در چنین جهانی، مبارزه با تروریسم، بیش از آنکه یک اصل باشد، به یک ابزار چانه‌زنی بدل می‌شود—ابزاری که بسته به موقعیت، می‌تواند فعال یا غیرفعال شود.

در نهایت، سفر جولانی به واشنگتن، نه فقط یک رویداد سیاسی، بلکه نمادی از بحران عمیق در نظم جهانی است. نظمی که دیگر بر پایه اصول مشترک انسانی بنا نشده، بلکه بر اساس مصلحت‌سنجی‌های لحظه‌ای و منطق قدرت شکل گرفته است. این بحران، اگر مهار نشود، می‌تواند مشروعیت نهادهای بین‌المللی را از درون تهی کند و جهان را به سوی نوعی آنارشی نرم سوق دهد—آنارشی‌ای که در آن، نه قانون، بلکه قدرت تعیین‌کننده حقیقت است.

و در این میان، آنچه بیش از همه قربانی می‌شود، امید مردمانی است که سال‌هاست در انتظار صلح، عدالت و بازسازی‌اند. مردمانی که حالا باید بپذیرند که حتی جلادان دیروز، اگر در مسیر منافع قدرت‌های بزرگ قرار گیرند، می‌توانند با لبخند وارد اتاق بیضی شوند و آینده‌شان را دوباره رقم بزنند

دیدگاهتان را بنویسید