کریستین پتزولد در تازهترین فیلم خود، «آینههای شماره ۳»، بار دیگر جهان آشنای سینماییاش را احضار میکند؛ جهانی که در آن گذشته همچون نیرویی زنده و تسخیرکننده، اکنون را میبلعد و شخصیتها را در چرخهای از سوگ، جابهجایی هویت و تلاش برای احیای لحظات ازدسترفته گرفتار میسازد. این فیلم، که سومین بخش از سهگانه عناصر پتزولد است، با نگاهی شاعرانه و روانکاوانه به مفهوم فقدان، جایگزینی و زخمهای ناتمام، یکی از انسانیترین و درخشانترین روایتهای او را رقم میزند.
به گزارش سرمایه فردا، «آینههای شماره ۳» تازهترین فیلم بلند کریستین پتزولد، فیلمساز برجسته آلمانی، روایتی است درباره پیانیستی جوان که پس از مرگ ناگهانی شریک زندگیاش در یک تصادف رانندگی، به خانه خانوادهای پناه میبرد که هیچ شناختی از آنها ندارد. این خانواده، که سالها پیش دختر خود را بر اثر خودکشی از دست دادهاند، بهتدریج تلاش میکنند لورا را جایگزین فرزند فقیدشان کنند؛ تلاشی که لورا را درگیر پرسشهایی عمیق درباره انگیزههای پنهان این مهربانی و رازهای مدفون این خانه میکند. فیلم با بازی پائولا بیر، باربارا آئور، ماتیاس برانت و انو تربس ساخته شده و عنوان آن به قطعهای از موریس راول اشاره دارد. «آینههای شماره ۳» نخستینبار در جشنواره کن ۲۰۲۵ نمایش داده شد و اکنون در فهرست نهایی جوایز فیلم اروپا ۲۰۲۶ قرار دارد. این اثر، در کنار «Undine» و «Red Sky»، سومین بخش از سهگانه عناصر پتزولد است؛ دو فیلم نخست بر آب و آتش متمرکز بودند و این فیلم عنصر هوا را میکاود.
در جهان سینمایی پتزولد، انسانها همچون سایههایی در آینههای شکسته زمان، با تمنایی عمیق برای احیای گذشتهای ازدسترفته زندگی میکنند. گذشته در آثار او نه یک خاطره دور، بلکه زخمی زنده است که در تار و پود اکنون تنیده شده و هویت شخصیتها را شکل میدهد. شخصیتهای او اغلب در نخستین مواجهه سرد، منزوی و خاموشاند؛ گویی رنجی بیانناپذیر در وجودشان رسوب کرده است. این رنج، که ریشه در گذشته دارد، آنها را به تکرار لحظات ازدسترفته وامیدارد و درامی میسازد که بر محور فقدان و تلاش برای بازسازی آن میچرخد. از همین روست که رنگها، نورها، صداها و نشانهها در سینمای پتزولد معناهایی فراتر از ظاهر خود مییابند و به کلیدهای ورود به جهان درونی شخصیتها تبدیل میشوند.
پتزولد، که از موج نوی سینمای آلمان و فیلمسازانی چون فاسبیندر و هارون فاروکی تأثیر پذیرفته، گذشته را نیرویی فعال و تعیینکننده میداند. شخصیتهای او در تلاش برای فرار از گذشته، ناخواسته به آن بازمیگردند؛ گویی زمان نه خطی مستقیم، بلکه دایرهای بیپایان است. در «اوندین»، گذشته اساطیری است و عشق خیانتدیده به قتل ختم میشود. در «ترانزیت»، گذشته تاریخی است و شخصیتها در هویتهایی دزدیدهشده سرگرداناند. در «ققنوس»، گذشته زخمی جمعی است که حتی پس از تغییر چهره نیز رها نمیکند. در «باربارا»، گذشته سیاسی و اجتماعی است و تبعید و فرار را در بستری تاریخی میکاود. در همه این آثار، گذشته نیرویی است که روابط و کنشها را شکل میدهد.
پتزولد در «آینههای شماره ۳» نیز همین الگو را دنبال میکند، اما اینبار با لحنی نرمتر و انسانیتر. فیلم با تصادفی دلخراش آغاز میشود؛ لورا از مرگ میگریزد و بتی، زنی میانسال، او را از میان ویرانهها بیرون میکشد و به خانهاش میبرد. بهتدریج روشن میشود که بتی سالها پیش دخترش یلما را از دست داده و اکنون میکوشد لورا را جایگزین او کند. در سکانسی تکاندهنده، بتی لورا را «یلما» خطاب میکند؛ گویی مرز میان گذشته و اکنون در ذهن او فرو ریخته است. او از لورا میخواهد پیانو بنوازد، لباسهای یلما را بپوشد و جای خالی او را پر کند. این جایگزینی، که در ظاهر مهربانانه است، در عمق خود تلاشی برای انکار سوگ و بازسازی گذشتهای ازدسترفته است.
فیلم با سینماتوگرافی شاعرانه هانس فروم، با نورهای طبیعی و رنگهای گرم روستایی، فضایی میسازد که آرامش ظاهریاش در تضاد با تنش درونی شخصیتهاست. جادههای پیچدرپیچ، که لورا و مکس در آنها حرکت میکنند، استعارهای از مسیرهای سوگاند؛ مسیرهایی که پایان مشخصی ندارند. موسیقی فیلم، که تنها از پیانوی لورا تشکیل شده، پلی میان گذشته و حال است؛ ملودیهایی که زمانی یلما مینواخت، اکنون از انگشتان لورا جاری میشود و خانه را با پژواک گذشته پر میکند.
پتزولد با ظرافتی مثالزدنی، مفهوم «پیدا شدن» را به بازی میگیرد. مکس میگوید: «ما سیگنال ماشینها رو از کار میندازیم تا پیدا نشن.» اما در فیلم، آنچه باید پیدا شود نه ماشین، بلکه حقیقتی درباره هویت، سوگ و جایگزینی است. لورا، با بازی درخشان پائولا بیر، میان گذشته خود و نقش تحمیلی جدید معلق میماند. بتی، با اجرای قدرتمند باربارا آئور، نمادی از سوگ ناتمام است؛ زنی که در تلاش برای پر کردن خلأ، مرزهای واقعیت را محو میکند.
فیلم در مقایسه با آثار پیشین پتزولد، سویهای انسانیتر دارد. اگر در «اوندین» گذشته اساطیری بود، در اینجا گذشته در بستری روزمره و روستایی حضور دارد. منتقدان نیز بر همین ویژگی تأکید کردهاند؛ ورایتی فیلم را «درامی روانشناختی و مرطوب از جابهجایی و جایگزینی» توصیف کرده و هالیوود ریپورتر آن را اثری «ساده و ظریف» دانسته است.
در لایهای روانکاوانه، فیلم به نظریه سوگ فروید نزدیک میشود؛ جایی که جایگزینی ابژه ازدسترفته نه تنها سوگ را پایان نمیدهد، بلکه آن را تعمیق میکند. بتی با انتخاب لورا بهعنوان جایگزین، نه به التیام، بلکه به تداوم سوگ دامن میزند. لورا نیز، که خود زخمی از تصادف دارد، در این فرآیند به ابزاری برای سوگواری دیگری تبدیل میشود. پایان فیلم، که در آن لورا خانه را ترک میکند اما بتی همچنان از دور او را دنبال میکند، نشان میدهد که سوگ نه پایان مییابد و نه جایگزین میپذیرد؛ تنها شکل عوض میکند و ادامه مییابد.
«آینههای شماره ۳» در نهایت اثری است درباره شکستگیهای هویت، سوگهای ناتمام و تلاش انسان برای بازسازی گذشتهای که هرگز بازنمیگردد. پتزولد با زبانی شاعرانه و ساختاری دقیق، جهانی میسازد که در آن گذشته نه دشمن، بلکه همراهی ابدی است؛ همراهی که هرچند آزاردهنده، اما بخشی جداییناپذیر از وجود انسان است.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا