مرز اعتراض و جنایت

مرز اعتراض و جنایت

دو جنایت در دو نقطه متفاوت تهران یکی در برج‌های زعفرانیه، دیگری در اتاق آی‌تی فرودگاه امام—در فاصله‌ای کوتاه از هم رخ دادند. هر دو پرونده، در ظاهر قتل‌هایی خانوادگی یا شغلی‌اند، اما در لایه‌های زیرین، نشانه‌هایی از فروپاشی روانی، بی‌پناهی ساختاری و خشمی انباشته را آشکار می‌کنند. این گزارش، روایتی است از دو مرگ، دو دادگاه، و یک پرسش مشترک: آیا جامعه می‌تواند پیش از رسیدن به مرز جنایت، صدای بحران را بشنود؟

به گزارش سرمایه فردا، در خرداد ۱۴۰۳، جسد یک تاجر ثروتمند در زعفرانیه، با ضربات چاقو و آثار خفگی کشف شد. قاتل، پسرش بود؛ مردی ۳۵ ساله که ادعا کرد برای انتقام از آزار خواهرش دست به قتل زده، اما شواهد نشان دادند که اعتیاد، طمع مالی و روابط خانوادگی گسسته، نقش پررنگ‌تری در این جنایت داشته‌اند.

چند ماه بعد، در مهر همان سال، در ساختمان آی‌تی فرودگاه امام، گلوله‌ای شلیک شد که جان یک مهندس شبکه را گرفت. قاتل، کارمندی بود با سابقه ۱۶ سال کار، که برای «ترساندن» مدیرش به اتاق او رفت، اما شلیک «تصادفی» او به مرگ انجامید. دادگاه اما این شلیک را عمدی دانست و حکم قصاص صادر کرد.

هر دو پرونده، در ظاهر متفاوت‌اند یکی خانوادگی، دیگری شغلی. اما در عمق، هر دو از یک جنس‌اند: خشم‌هایی که شنیده نشدند، ساختارهایی که پناه ندادند، و انسان‌هایی که در لحظه‌ای بحرانی، مرز میان اعتراض و جنایت را پشت سر گذاشتند. این گزارش، نه فقط روایت دو قتل، بلکه دعوتی است به بازنگری در سازوکارهای شنیدن، حمایت و پیشگیری. چون گاهی، یک گلوله یا یک چاقو، فقط ابزار قتل نیست نشانه‌ای است از آنچه پیش‌تر فرو ریخته است.

پرونده‌ای میان خشم، اعتیاد و ادعای عدالت

در نخستین روزهای خرداد ۱۴۰۳، ساکنان برج مرتفعی در زعفرانیه تهران با بوی تعفن از یکی از واحدها روبه‌رو شدند. مأموران پلیس پس از ورود به واحد، با صحنه‌ای هولناک مواجه شدند: جسد مردی ۶۵ ساله به نام حبیب، از تاجران شناخته‌شده پایتخت، در ملحفه‌ای پیچیده، با آثار متعدد ضربات چاقو و رد کمربند دور گردن.

نگهبان ساختمان به مأموران گفت که چند روز قبل، سیاوش، پسر ۳۵ ساله مقتول، وارد واحد شده و پس از آن هیچ‌کس رفت‌وآمدی نداشته است. همین سرنخ کافی بود تا سیاوش به‌عنوان مظنون اصلی بازداشت شود. در بازجویی‌های اولیه، او اعتراف کرد که همراه دوستش ایمان، پدرش را به قتل رسانده است.

سیاوش در اعترافاتش گفت که با ایمان در دوران تحصیل در هند آشنا شده و پس از بازگشت به ایران، دوستی‌شان ادامه یافته است. به گفته او، مادرش که همراه خواهرش به پرتغال مهاجرت کرده بود، از طریق تماس واتساپی به او اطلاع داده که پدرش خواهرش را مورد آزار قرار داده است. همین موضوع، به گفته سیاوش، انگیزه‌ای شد برای طراحی قتل طی شش ماه و اجرای آن در شب حادثه.

او گفت: «کلید خانه را داشتم. ایمان پدرم را از پشت گرفت و من با چاقو چند ضربه به او زدم. جسد را در ملحفه پیچیدیم و از گاوصندوق سه قطعه طلا برداشتم. البته این طلاها متعلق به خودم بود. دو هزار دلار هم به ایمان بابت همکاری پرداخت کردم.»

اما در دادگاه، روایت‌ها پیچیده‌تر شدند. ایمان، متهم ردیف دوم، مشارکت در قتل را رد کرد و گفت: «سیاوش شب حادثه به خانه‌ام آمد، غمگین بود و گفت خواهرش به دلیل آزار پدرش دست به خودکشی زده. گفت باید پدرش را بکشد، اما من مخالفت کردم. بعد از مدتی، به بهانه بردن خودروی لکسوس، از من خواست همراهش بروم. وقتی وارد ساختمان شدیم، من پشت در بودم که صدای درگیری شنیدم. وارد خانه شدم و دیدم سیاوش روی پدرش افتاده و او را با چاقو زده است.»

ایمان افزود: «کمربند را فقط برای بستن دستان مقتول استفاده کردم، نه برای خفه کردن. بعد از خروج، سیاوش دو هزار دلار از گاوصندوق برداشت و برای خرید مواد مخدر پرداخت کرد. من هیچ سهمی از آن پول نداشتم.»

در جلسه رسیدگی، وکیل اولیای دم به نمایندگی از مادر و خواهر سیاوش، که در پرتغال زندگی می‌کنند، تصویر دیگری از ماجرا ارائه داد. او گفت: «سیاوش برخلاف ادعای بی‌نیازی مالی، مدتی قبل از حادثه تجهیزات کارخانه پدرش را به بهای ناچیز فروخته بود. او گرفتار اعتیاد بود، بارها بازداشت شده و پدرش برای آزادی‌اش ضمانت کرده بود.»

به گفته وکیل، مبلغ دلارهای سرقت‌شده از گاوصندوق ۱۵ هزار دلار بوده و سرویس‌های گران‌قیمت طلا و جواهر مادر خانواده نیز ناپدید شده‌اند. خواهر مقتول در اظهارات صوتی گفته که هرچند پدرشان گاهی رفتارهای نامناسب داشته، اما هیچ تجاوزی در میان نبوده و از طرح این اتهام ناراحت است. او تأکید کرده که سیاوش از کودکی نسبت به او بی‌تفاوت بوده و تنها زمانی با پدرش رابطه داشته که پولی در میان بوده است.

وکیل اولیای دم افزود: «سیاوش با استناد به مفهوم مهدورالدم، تلاش کرده قتل را موجه جلوه دهد، اما شواهد نشان می‌دهد انگیزه اصلی او مالی بوده است.»

در ادامه جلسات، سیاوش ضمن تأیید قتل گفت: «پدرم به خواهرم ظلم کرده بود و وجدانم آرام نمی‌گرفت. می‌دانستم قصاص می‌شوم، اما وجدانم راحت است.» ایمان نیز گفت: «در قتل نقشی نداشتم و فقط قربانی اعتماد به دوستم شدم.»

قضات شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پس از چند جلسه رسیدگی، مشورت و بررسی اظهارات طرفین، رأی نهایی را صادر کردند: سیاوش به جرم قتل عمد به قصاص نفس محکوم شد و ایمان به‌عنوان همدست در جرم و سرقت، به ۲۵ سال حبس تعزیری. پرونده‌ای که با بوی تعفن آغاز شد، با بوی تردید و تناقض به پایان رسید.

 

گلوله‌ای در اتاق آی‌تی

۳۰ مهرماه، گزارشی از تیراندازی مرگبار در ساختمان آی‌تی فرودگاه امام خمینی روی میز بازپرس جنایی تهران قرار گرفت. بررسی‌های اولیه نشان داد که یکی از مدیران شرکت پیمانکار، در جریان مشاجره‌ای کاری، هدف گلوله قرار گرفته و جان باخته است. یک کارمند دیگر نیز مجروح شد و چند نفر از همکاران، صحنه را از نزدیک دیده بودند.

یکی از شاهدان ماجرا گفت که قاتل، مجید، مدتی بود با کارفرمایش بر سر افزایش حقوق اختلاف داشت. صبح حادثه، مجید وارد اتاق شد، مشاجره بالا گرفت و ناگهان با کلت‌کمری و تبر، فضا را به خشونت کشاند. گلوله‌ای شلیک شد و به‌جای کارفرما، به سینه حسین، مهندس شبکه‌ای که پشت میزش نشسته بود، اصابت کرد. مجید بلافاصله از محل گریخت.

ساعاتی بعد، او با مراجعه به کلانتری پرند، خود را تسلیم کرد و در بازجویی‌ها گفت که قصد کشتن کسی را نداشته و فقط برای ترساندن کارفرما اسلحه آورده بود. اما تحقیقات بعدی، روایت او را زیر سؤال برد.

در دادگاه، مجید گفت: «قصد قتل نداشتم. فقط می‌خواستم کارفرما را بترسانم. اسلحه را از یک پیج در فضای مجازی خریده بودم. وقتی وارد اتاق شدم، یکی از همکاران به من چسبید و در آن درگیری، گلوله‌ای شلیک شد که به حسین خورد. من شوکه شدم و فرار کردم، اما بعد پشیمان شدم و خودم را معرفی کردم.»

اما شاهدان روایت دیگری داشتند. یکی از همکاران گفت: «مجید با لبخند وارد شد، اسلحه را بیرون کشید و گفت: سلام خدمت شما! ابتدا فکر کردیم شوخی است، اما بوی باروت و صدای گلوله، ما را به واقعیت برگرداند. من سعی کردم او را مهار کنم، اما موفق نشدم. گلوله دوم در همان لحظه شلیک شد.»

تحقیقات فنی نیز ادعای «تصادفی بودن» شلیک را رد کرد. متهم شب قبل، اسلحه را در خانه مسلح کرده بود. کارشناسان اسلحه و پزشکی قانونی تأیید کردند که گلوله از بالا به پایین شلیک شده و با وضعیت ایستاده متهم و نشسته بودن مقتول همخوانی دارد—نشانه‌ای از شلیک مستقیم و هدفمند.

در نهایت، دادگاه با استناد به اعترافات اولیه، شواهد فنی و شهادت‌ها، مجید را به قصاص نفس محکوم کرد. همچنین بابت حمل سلاح غیرمجاز و ایجاد رعب در محیط کار، به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد. رأی صادره در دیوان عالی کشور تأیید شد و شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شده است.

 

جنایت در فرودگاه یا فروپاشی در سکوت؟

آنچه در اتاق آی‌تی فرودگاه امام رخ داد، صرفاً یک قتل نبود؛ نشانه‌ای بود از شکاف‌های عمیق در ساختارهای کاری، روانی و نهادی. مردی ۴۱ ساله، با سابقه ۱۶ سال کار، با دو دختر خردسال و بدون سابقه کیفری، ناگهان با اسلحه‌ای که از فضای مجازی تهیه کرده، وارد محل کار می‌شود و گلوله‌ای شلیک می‌کند که جان یک همکار بی‌گناه را می‌گیرد. این اتفاق، فراتر از یک پرونده جنایی، پرسشی است درباره آنچه در زیر پوست محیط‌های کاری می‌گذرد.

در دفاعیات متهم، ردپای خشم انباشته، احساس بی‌عدالتی، و فروپاشی روانی دیده می‌شود. او نه برای انتقام شخصی، بلکه برای «ترساندن» آمده بود—اما ترس، در غیاب گفت‌وگو، به خشونت بدل شد. اینکه یک کارمند، به‌جای مراجعه به نهادهای صنفی یا حقوقی، تصمیم می‌گیرد با سلاح وارد اتاق مدیر شود، نشانه‌ای است از بی‌پناهی ساختاری. در چنین فضایی، اختلاف بر سر حقوق، به مرز جنایت می‌رسد.

از سوی دیگر، روایت شاهدان و کارشناسان نشان می‌دهد که شلیک، نه تصادفی، بلکه هدفمند بوده است. متهم شب قبل، اسلحه را مسلح کرده بود. مسیر گلوله، زاویه شلیک، و وضعیت مقتول، همگی حکایت از تصمیمی آگاهانه دارند. اما آیا این تصمیم، در لحظه گرفته شده یا حاصل ماه‌ها انباشت خشم و ناامیدی بوده است؟

در این پرونده، یک مهندس شبکه جان باخته، یک کارمند به قصاص محکوم شده، و خانواده‌هایی دچار فروپاشی شده‌اند. اما پرسش بزرگ‌تر این است: آیا ساختارهای اداری، نظارتی و روان‌شناختی ما، توانایی پیشگیری از چنین فروپاشی‌هایی را دارند؟ آیا در محیط‌های کاری، جایی برای شنیده شدن اعتراض‌ها، قبل از آنکه به خشونت برسند، وجود دارد؟

شلیک در اتاق آی‌تی، نه فقط پایان یک زندگی، بلکه آغاز یک هشدار است. هشداری درباره اینکه در عصر فشارهای اقتصادی، روانی و شغلی، اگر ساختارها نتوانند پناه باشند، افراد ممکن است خود را به مرزهای خطر برسانند. و آن‌گاه، یک گلوله کافی است تا همه‌چیز فرو بریزد.

دیدگاهتان را بنویسید