به گزارش سرمایه فردا، بحران آب در ایران دیگر یک هشدار زیستمحیطی نیست؛ به واقعیتی تلخ و ملموس بدل شده که هر روز آثارش در ترک خانهها، نشست جادهها و خشکشدن قنوات دیده میشود. در این میان، صنعت فولاد بهجای آنکه خود را با شرایط اقلیمی سازگار کند، همچنان بر مدار مصرف بیمحابا حرکت میکند. کارخانههایی که در قلب مناطق خشک بنا شدهاند، با حفر چاههای عمیق و اتکا به آب شرب شهری، عملاً حق مردم را پای منافع کوتاهمدت خود قربانی کردهاند. این بیعدالتی آشکار، محصول فقدان سیاستگذاری شفاف و نظارت مؤثر است؛ وضعیتی که نشان میدهد توسعه صنعتی در ایران بیش از آنکه بر پایه عدالت و پایداری باشد، بر پایه فشار سیاسی و سود سهامداران بنا شده است. اگر امروز تصمیمی جدی برای محدودسازی صنایع آببر و الزام به استفاده از پساب گرفته نشود، فردا دیگر فرصتی برای اصلاح باقی نخواهد ماند و کشور در مسیر بیابانزایی و مهاجرت گسترده گرفتار خواهد شد.
بیآبی در سال ۱۴۰۴ به مهمترین بحران کشور بدل شده و صنعت فولاد، بهعنوان یکی از آببرترین صنایع، در مرکز این بحران قرار دارد. هر مترمکعب آب صنعتی امروز معنای سیاسی و اجتماعی دارد و مصرف بیمحابای آن توسط شرکتهای فولادی، نهتنها منابع محدود کشور را تهدید میکند، بلکه به فرونشست زمین و نابودی سفرههای زیرزمینی دامن میزند. فولاد در تمام زنجیره تولید خود، از کانهآرایی و گندلهسازی تا احیا و فولادسازی و خنککاری، نیازمند آب است؛ اما تفاوت در جغرافیا، فناوری و مدیریت باعث شده ردپای آبی شرکتها به شدت متفاوت باشد. پرسشهای جدی این است که کدام فولادیها بیشترین آب را میبلعند؟ چه شرکتهایی هنوز به آب شرب و شبکه شهری متکیاند؟ و کجاها با حفر چاه، بار سفرههای زیرزمینی را سنگینتر کردهاند؟
در پاسخ به این سوالات باید ابتدا توجه داشت که میانگین مصرف آب به ازای هر تن فولاد خام بسته به فناوری و میزان بازچرخانی، بین ۵ تا ۱۵ مترمکعب است. شرکتهایی که مدار بسته خنککاری و بازچرخانی پساب را جدی گرفتهاند، به کف این دامنه نزدیک میشوند، اما بسیاری دیگر همچنان در سقف مصرف قرار دارند. استقرار فولاد در استانهای خشک مانند اصفهان، یزد، کرمان و مرکزی فشار مضاعفی بر منابع محلی وارد کرده و هر اتکا به آب سطحی یا زیرزمینی در این مناطق، احتمال افت تراز آب و فرونشست زمین را افزایش میدهد. منابع تأمین آب نیز متنوعاند: آب شرب و شبکه شهری، آب سطحی و انتقالی، آب زیرزمینی از طریق چاهها، و پساب تصفیهشده شهری یا صنعتی. وزن هر منبع در هر شرکت، کلید فهم اثرات زیستمحیطی آن است و متأسفانه در بسیاری از موارد، سهم آب شرب و چاههای زیرزمینی همچنان بالاست.
فولاد مبارکه اصفهان با مقیاس عظیم تولید، مصرف آب بالایی دارد، هرچند پروژههای بازچرخانی توانستهاند شدت مصرف را کاهش دهند. این شرکت ترکیبی از پساب شهری و آبهای غیرشرب را استفاده میکند و تلاش کرده با انتقال آب خلیجفارس وابستگی به آب شرب را کم کند، اما فشار منطقهای اصفهان بر منابع آب و فرونشست زمین همچنان جدی است و نیازمند سهمیهبندی سختگیرانه است.
شرکتهای فولادی با اتکا به آب شرب شهری و حفر چاههای عمیق در دشتهای ممنوعه، نهتنها منابع محدود کشور را میبلعند، بلکه فرونشست زمین، نابودی کشاورزی و مهاجرت روستاییان را رقم زدهاند. این مصرف بیمحابا نشان میدهد که صنعت بهجای پذیرش مسئولیت اجتماعی، همچنان منافع کوتاهمدت خود را بر آینده پایدار کشور ترجیح میدهد؛ روندی که اگر اصلاح نشود، تبعات آن تا نسلها باقی خواهد ماند
فولاد خوزستان نیز با دسترسی به منابع سطحی، مصرف متوسط تا بالایی دارد و اتکای کمتری به آب زیرزمینی نشان میدهد، اما آلودگی حرارتی و ضعف شرکت در مدیریت پساب همچنان چالشبرانگیز است.
اما واقعیت این است که فولاد یزد و زنجیرههای مرتبط در اقلیم خشک، بیشترین ریسک را برای منابع آب زیرزمینی ایران دارند؛ اتکای تاریخی به آب زیرزمینی و حفر چاه در دشتهای ممنوعه فشار سنگینی بر سفرهها وارد کرده و افت تراز آب و فرونشست را تشدید کرده است. مشابه همین اتفاق فولاد مرکزی ساوه و واحدهای استان مرکزی رقم زده که با اتکای تاریخی به چاهها، کسری مخزن مزمن و شورشدگی آبخوانها را رقم زدهاند و نیازمند ممیزی فوری و جایگزینی با پساب هستند.
فولاد هرمزگان و دیگر واحدهای ساحلی جنوب، هرچند مصرف بالایی دارند، اما با رویکرد نمکزدایی و استفاده از آب شور، فشار کمتری بر منابع شیرین داخلی وارد میکنند؛ هرچند هزینه انرژی و مدیریت شورابه نمکزدایی خود معضلی تازه است.
واقعیت این است که شرکتهای مستقر در فلات مرکزی، بیشترین ریسک زیستمحیطی را دارند و فشار آنها بر منابع زیرزمینی غیرقابل انکار است. در حالی که سیاست جایگزینی آب شرب با پساب در شرکتهای بزرگتر شدت گرفته، واحدهای کوچکتر یا قدیمی در شهرهای خشک همچنان بخشی از نیاز خود را از شبکه شهری تأمین میکنند و این وابستگی، بحران آب آشامیدنی مردم را تشدید میکند. شواهد میدانی از افت سالانه تراز آب، گزارشهای فرونشست، شورشدگی آبخوانها و خشکشدن قنوات نشان میدهد که برداشت زیرزمینی صنعتی در دشتهای ممنوعه یزد، مرکزی، کرمان و اصفهان به نقطه خطر رسیده است.
راهکارها روشناند اما ارادهای جدی میطلبند: انتشار عمومی صورتهای پایداری آب برای هر شرکت، ممیزی جامع چاهها و انسداد چاههای غیرمجاز فولادها، الزام صنایع آببر به استفاده حداقل ۶۰ تا ۸۰ درصدی از پساب، تعرفههای پلکانی برای مصرف منابع شیرین، نصب سنسورهای پایش فرونشست و تراز آب، و سرمایهگذاری در فناوریهای خنککاری هوایی و بازچرخانی پیشرفته ضروری است. اگر این اقدامات بهسرعت اجرا نشود، بحران بیآبی در سالهای آینده نهتنها صنعت فولاد، بلکه حیات اجتماعی و اقتصادی کشور را تهدید خواهد کرد. بیتوجهی به این هشدارها، به معنای فروپاشی تدریجی سفرههای زیرزمینی و از دست رفتن کرامت زیستمحیطی ایران است.
این روایت از بحران آب و صنعت فولاد نشان میدهد که مسئله تنها به مصرف بالای آب محدود نمیشود، بلکه به ساختار معیوب مدیریت منابع و نبود شفافیت نیز گره خورده است. سالهاست که شرکتهای فولادی با شعار توسعه و اشتغال، مجوزهای برداشت آب را دریافت کردهاند، بیآنکه کسی به پیامدهای زیستمحیطی آن توجه جدی کند. نتیجه این بیتوجهی، خشکشدن قنوات، نابودی کشاورزی محلی و مهاجرت روستاییان بوده است؛ مردمی که قربانی توسعهای شدهاند که تنها به سود کارخانهها و سهامدارانشان ختم شده است.
در بسیاری از مناطق، بهویژه فلات مرکزی، برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی به فرونشست زمین و تخریب زیرساختها منجر شده است.در اصفهان خانهها ترک برداشته، جادهها نشست کرده و حتی خطوط انتقال آب و گاز آسیب دیدهاند. اینها هزینههای پنهانی هستند که هیچگاه در ترازنامه شرکتهای فولادی ثبت نمیشوند، اما بار آن بر دوش جامعه و نسلهای آینده خواهد بود. در چنین شرایطی، اتکای برخی واحدها به آب شرب شهری، آن هم در مناطقی که مردم با جیرهبندی آب مواجهاند، چیزی جز بیعدالتی آشکار نیست. چگونه میتوان پذیرفت که در شهری مثل یزد، مردم با تانکر آب میخرند، اما کارخانه فولاد همچنان چاههای عمیق حفر میکند و آب را برای خنککاری مصرف میکند؟
این بحران، بیش از هر چیز، محصول فقدان سیاستگذاری شفاف و نظارت مؤثر است. وزارت نیرو و سازمان محیطزیست بارها وعده دادهاند که برداشتهای غیرمجاز را متوقف میکنند، اما در عمل، فشار سیاسی و اقتصادی صنایع بزرگ مانع اجرای قانون شده است. حتی پروژههای پساب که قرار بود جایگزین آب شیرین شوند، در بسیاری موارد به کندی پیش میروند یا صرفاً روی کاغذ باقی ماندهاند. در نتیجه، صنعت فولاد همچنان یکی از بزرگترین بلعندگان آب کشور است، بیآنکه مسئولیت اجتماعی خود را بپذیرد.
اگر این روند ادامه یابد، بحران آب نهتنها صنعت فولاد، بلکه کل اقتصاد و جامعه ایران را فلج خواهد کرد. کشاورزی نابود میشود، شهرها با فرونشست غیرقابل جبران مواجه میشوند و منابع آب آشامیدنی به نقطه بحرانی میرسند. راهحل روشن است: باید صنایع آببر در مناطق خشک محدود شوند، استفاده از پساب به یک الزام قانونی تبدیل شود، و شرکتها موظف شوند گزارشهای دقیق و عمومی از مصرف آب خود منتشر کنند. بدون این اقدامات، آیندهای جز بیابانزایی و مهاجرت گسترده در انتظار کشور نخواهد بود.
اما آیا میتوان منافع کوتاهمدت صنعتی را قربانی نکرد و در عوض، آینده پایدار نسلهای بعدی را تضمین کرد؟ اگر امروز تصمیمی جدی گرفته نشود، فردا دیگر فرصتی برای اصلاح باقی نخواهد ماند.
بررسی عملکرد شرکتهای فولادی در مصرف آب نشان میدهد که هر کدام به شکلی متفاوت، اما اغلب با بیتوجهی به بحران ملی بیآبی، منابع حیاتی کشور را مصرف میکنند. عملکرد شرکتهای فولادی در مصرف آب نشان میدهد که صنعت بهجای پذیرش مسئولیت اجتماعی، همچنان منافع کوتاهمدت خود را بر آینده پایدار کشور ترجیح میدهد و اگر این روند اصلاح نشود، تبعات آن تا نسل ها پایدار خواهد بود.
فیلمهای جنگی چین در سالهای اخیر نهتنها بازتابی از حافظه تاریخی این کشور بودهاند، بلکه…
رسانههای ایران این روزها زیر سلطه موجی از برنامههای گفتوگو محور قرار گرفتهاند؛ تاکشوهایی که…
پرونده سرقتی که هیچ قفل شکسته و پنجره تخریبی نداشت، نشان داد گاهی کلید ورود…
بادامزمینی در ایران تنها یک خوراکی ساده نیست؛ پشت هر دانه، داستانی از خاک، کشاورز،…
گزارش رسمی نهاد بینالمللی امنیت غذایی (IPC) قحطی کامل در غزه را تأیید کرده است؛…