به گزارش سرمایه فردا،سریال شکارگاه، اثری است در ژانر تاریخی و معمایی به کارگردانی و نویسندگی نیما جاویدی که در حال حاضر از پلتفرم فیلیمو منتشر میشود. از بازیگران این مجموعه میتوان به پرویز پرستویی، الهام پاوه نژاد، مهدی حسینینیا، سوگل خلیق، امیر نوروزی، نازنین احمدی، عرفان ابراهیمی، الهام نامی، ستایش دهقان، فریبا متخصص، نیک آفرید سماواتی، محسن غفاری، مهدی وثوقیراد و رضا فیاضی اشاره کرد. ماجراهای این سریال در زمان قاجار میگذرد و روایتگر خانوادهای از قرهسورانها به رهبری میرعطا خان (با بازی پرویز پرستویی) است که وظیفه مواظبت از جادهها و راهها را در مقابل راهزنان دارند و در بستر داستان این سریال به حفاظت از جواهرات سلطنتی مکلف میشوند. واکنشهای عمومی به این سریال خوب بوده و از سوی منتقدان هم با تعریف و تمجیدهایی رو به رو شده است. عده زیادی با توجه به ضعیف بودن حال و اوضاع کنونی صنعت نمایش خانگی، این سریال را لااقل در چنین شرایطی قابل توجه و باارزش میدانند.
نیما جاویدی با سرخپوست توقعات زیادی برای کارهای بعدیاش به وجود آورده بود. این فیلم با یک کارگردانی دقیق و کلاسیک و روایتی سرگرمکننده و هیجانانگیز مخاطب را تا انتها با خود همراه میکرد. سپس سریال آکتور تا حدودی این توقعات و تصورات را بهم ریخت و حتی عدهای عنوان میکردند که سناریوی این سریال خالی از موقعیتها و روابط دراماتیک است و داستان درگیرکنندهای هم برای گفتن ندارد و اوج کار سریال در چند تعلیق خلاصه میشود. ناامیدکنندهتر از داستانگویی و فیلمنامه، کارگردانی آکتور هم از سرخپوست عقبتر بود و مخاطب را با نماهایی جاهطلبانه و پرادعا اما عمدتا غیرضروری، مواجه میکرد.
حالا با «کشتارگاه» جاویدی توانسته با داستانگویی و کارگردانی بهتر کمی یاد همان کارگردان سرخپوست را زنده کند. اما همچنان مسائلی مثل پرداخت غیردقیق به مسئله زنان و دوری از هویت تاریخی و جغرافیایی مرتبط با روایت سریال، باعث چند پاره شدن اثر میشود. از سوی دیگر تناقضات شخصیتی و عدم ارتباطهای علی و معلولی صحیح و ایجاد چند مثلث عشقی سطحی به جای دراماتیک کردن روابط و اتفاقات، میتواند روی کیفیت داستان و رضایت مخاطب اثر بگذارد. در ادامه به بررسی سریال کشتارگاه در نسبت با کارنامه کلی نیما جاویدی پرداخته شده و جزئیات روایت و کارگردانی و همچنین بازی بازیگران، با توجه به آن دوره تاریخی که سریال در آن روایت میشود، مورد اشاره قرار گرفتهاند.
سال ۱۳۹۲ بود که نیما جاویدی با ساخت فیلم سینمایی ملبورن توانست نگاه بسیاری از منتقدان خارجی و ایرانی را به خود جلب کند. بعدتر او در جشنوارهی سی هفتم فیلم فجر با فیلم سینمایی سرخپوست بیشتر مورد توجه قرار گرفت و موفق شد جایگاه خود را به عنوان فیلمسازی که داستانگویی و استفاده درست از دوربین را میداند تثبیت کند. او پس از فیلم سرخپوست، به عنوان نویسنده در کنار مجید مجیدی قرار گرفت تا فیلم «خورشید» ساخته شود و این بخش از کارنامه جاویدی هم قابل توجه و برای چنین فیلمساز جوانی اعتباربخش بود. سپس هنگام داغ بودن بازار نمایش خانگی، او با سریال آکتور دوباره پا بر صحنه گذاشت، لکن این بار نتوانست آن طور که بایسته به نظر میرسید مورد تحسین مردم و صاحب نظران قرار بگیرد. نیما جاویدی اکنون سریال شکارگاه را در اختیار مخاطبان قرار داده؛ سریالی که سعی در روایت یک ماجرای معمایی و تریلر در دل تاریخ دوره قاجار دارد. به طور کلی میتوان گفت در کشتارگاه به لحاظ کارگردانی با اثری ما بین سرخپوست و آکتور روبرو هستیم.
در بحث قاببندیها و دکوپاژ نیما جاویدی سبقت چشمگیری از کار قبلیاش یعنی سریال آکتور گرفته. در آکتور ما شاهد نماهایی هستیم که به ظاهر حساب شده اما اشتباه و معمولا تهی از معنی هستند. برای مثال در خیلی از پلانها زاویه دوبین از پایین low angel یا از بالا high angel shot است که این نماها بیاستفاده و غیر ضروری به نظر میرسیدند. اما این جا اکثر نماها بجا و مناسب هستند و مخاطب هر آنچه را که باید درک میکند. از بهترین بخشهای کارگردانیهای طول سریال میتوان به سکانس افتتاحیه (opening) اشاره کرد.
سکانس افتتاحیه هر اثر نمایشی مثل دیباچهی آثار ادبی مهم است. کارگردان میبایست اوج هنرش را در مجاب کردن مخاطب برای ادامه دادن به دنبال کردن اثرش به رخ بکشد.
سکانس افتتاحیه سریال با یک قاببندی دقیق و فکر شده و صحنههای اکشن طبیعی، نوید اثری خوب را به مخاطب میدهد. دوربین لرزشهای عبث و سرسامآور ندارد و نبود کاتهای سریع و پلانهای کوتاه باعث گیجی مخاطب نمیشود. برعکس، سکانس اکشنی که در میانه همین قسمت وجود دارد، تقریبا دارای هیچکدام از این ویژگیها نیست و مخاطب به دلیل لرزشهای دوربین و پلانهایی که کنارهم قرار دارند ولی فاقد رابطه علی و معلولی صحیح هستند گیج میشود. مسئله بازیها اما به نظر میرسد که بیشتر از کارگردانی، به فیلمنامه ربط داشته باشد. پرویز پرستویی به وسیله صدا و بدن توانسته تا حدودی شمایل یک نظامی مستبد را در بیاورد، اما شخصیتپردازی الکن او بیشتر از این به مخاطب اجازه نمیدهد که تا عمق کاراکتر نفوذ کند. مابقی شخصیتهای سریال عمدتا تیپ هستند و بازیگران صرفا تا جایی که فیلمنامه اجازه میداده توانستهاند نقشها را به منصه ظهور برسانند. به عنوان مثال خمیدگی و غوز یحیی، توانسته کاراکتر را محسوستر کند؛ اما بیدقتیهایی در بازیگری مثل عدم حفظ راکورد لهجه توسط خانم پاوهنژاد، باعث لطمه خوردن به بافت سریال شده است.
در نگاه نخست به نطر میرسد که مسئله ابتدایی و اصلی روایت به قدر کافی درگیرکننده ظاهر نمیشود؛ اما با تهدیدات و قوانینی که شخصیت پیشگاه (با بازی رضا فیاضی) برای میرعطاخان وصف میکند، این مسئله برای مخاطب جدیتر میشود. بعد از گم شدن جواهرات در قسمتهای آغازین، این گونه به نظر میرسد که ما با گره اصلی داستان رو به رو میشویم. با پیدا شدن جواهرات و حضور شخصیت پری (دختر شمسی) ما متوجه میشویم گره اصلی ماجرا در جایی دیگر قرار دارد.
مخاطب علت سرقت جواهرات را توسط شخصیت شمسی به نحو احسن متوجه نمیشود. طبق گفتهی پری، او و مادرش اوضاع مالی خوبی ندارند. در حالی که ما شاهد این هستیم که وی برای درس خواندن در زمانهی قاجار که زنان در خفقان به سر میبردند به رشت رفته و هنگام بازگشت او به شکارگاه نیز وی با لباسهای پر زرق و برق و مدرن دیده میشود. در دورهی قاجار درس خواندن زنان و این نوع شمایل تنها از اشخاصی با طبقهی اجتماعی نسبتا مرفه بر میآمد. طراح لباس و فیلمساز هر دو در این حفره روایی مقصر هستند.
توجیه وجود شخصیت پری صرفا برای این است که سریال یک آنتاگونیست داشته باشد. از آنجایی که قتل مادر او به دستور میرعطاخان سبب انگیزهی انتقام توسط وی میشود، این کاراکتر در روند قصه حضور پیدا میکند.
در ادامه ما دلیل مجذوب شدن یحیی به پری را متوجه نمیشویم و رابطه این دو به سرعت پیش میرود. پری با معتاد کردن یحیی به مورفین که بیشتر شبیه حربههای آثاری با زمان حال است او را مسحور خود میکند و به کل رابطه این دو از رویه دراماتیزه شدن باز میماند. یحیی با این که میداند پری به وی علاقهمند نیست و صرفا برای او نقش وسیله را بازی میکند اما همچنان، او را در پیشبرد اهدافش کمک میکند. در حالی که او میداند گم شدن و سرقت جواهرات برای همهشان گران تمام میشود و تا مرز قتل میرعطاخان هم جلو میرود، ولی در کل این میزان از کینه و انگیزه برای مخاطب تبیین نمیشود.
به طور کل باید توجه کرد که مخاطب امروزی، از آنجایی که ماشای سریالها جایگاه ویژهتری در سبد مصرف محصولات فرهنگیاش دارد، تبدیل به مخاطب تیزبین و مچگیر شده است که در مورد چنین جزئیاتی معمولاً حساسیت بالایی دارد. شاید در گذشته میشد با از کنار پرداخت دقیق یا قرار دادن زمینههای منطقی برای وقوع بعضی از اتفاقات داستان به راحتی عبور کرد. حالا اما با مخاطبی مواجه هستیم که به تک تک این موارد توجه دارد و اگر رعایت نشده باشند، حتی در صورت دنبال کردن یک سریال تا انتها، از آن دلسرد و مأیوس میشود.
میتوان گفت از سریال شهرزاد بود که هندسه پا در فیلم و سریالهای ایرانی گذاشت، یعنی ما با یکسری مثلثها و حتی مربعهای عشقی رو به رو شدیم که عمده مسائل دراماتیک را حول و حوش خودشان تعریف میکردند. لازم به ذکر است که این نوع روابط و کشمکشها آسیبهایی قابل توجهی به به بافت فرهنگی و سلامت روان جامعه وارد میکنند. در این سریال هم هر چه جلوتر میرویم، پیرنگهایی به روند اصلی فیلمنامه اضافی میشود که نه جذابیتهای دراماتیک دارند و نه به شاهپیرنگ داستان کمک میکنند. مثلثهای عشقی که وامدار سریالهای ترکی است و در ابتذال گاهی به آن پهلو هم میزند.
به طور کلی سریال در خیلی از بخشها دچار بیگانگی فرهنگی میشود و نسبت درستی با این محیط جغرافیایی و تاریخی که داستان در بستر آن روایت میشود ندارد. علاوه بر این، حضور پررنگ زنان و ادبیات محاورهای شخصیتها که قرابت بیشتری با شرایط کنونی دارد تا دوره قاجار، بیشتر به این مسیله دامن میزند. از آنجایی که بستر کلی سریال در یک باغ پیش میرود اگر توضیح ابتدایی سریال وجود نداشت، مخاطب متوجه نمیشد که این سریال در چه دورهی تاریخی و در کجا روایت میشود.
نکته قابل توجهای که در کلیت سریال و حتی در سکانسهای اکشن جلب توجه میکند، تفکرات فمنیستی است که از پررنگ بودن نقش زنان و پایاپای جنگیدنشان کنار مردان دریافت میشود. در مواقعی نیز حضور و فعالیت زنان از مردان پیشی میگیرد. حتی پری به عنوان یک زن، نقش آنتاگونیست را ایفا میکند که این موضوع در آثار نمایشی ایرانی کمتر به چشم میخورد. از سویی ظاهرا سعی شده این حضور در بافت نسبتا خشن سریال به ظرافت و طبیعت زنان خدشهای وارد نکند، اما چیزی که در آخر پدید آمده پا در سمت و سوی مفاهیم زنستیزانه میگذارد که این با نیت اصلی سازنده اثر در تناقض است. برای مثال مهر مادرانه ملوک خاتون، به بیمسئولیتی در قبال جواهرات تبدیل میشود.
سیمین که در ابتدا از مردان تنفر دارد، به تدریج دوباره عاشق میشود اما دیری نمیپاید که این عشق پا در ورطهی ابتذال و هوسرانی میگذارد و مواردی از این دست… طبیعتاً وقتی پرداختن به زنان در یک داستان غیرطبیعی و نامعمول باشد و میل به اینکه حضور آنها از آنچه در واقعیت وجود داشته پررنگتر و موثرتر به نظر برسد، نه تنها جهان منطقی قصه به هم میریزد بلکه ساخت و پرداخت شخصیتهای مرد هم با اختلال مواجه خواهد شد. به طور مطلق میتوان این حکم را پذیرفت که تکتک داستانها فیلمها یا سریالهایی که اصطلاحا فمینیستی بودهاند، به هر میزانی که به سمت فمینیسم رفتهاند، از توانایی پرداختن به شخصیتهای واقعی مردان باز ماندهاند و حتی رذائل مردانه را هم نتوانستهاند درست نشان بدهند.
از طرف دیگر مردان سریالهم وضعیت جالبی ندارند. میرعطاخان طوری است که رویای ترفیع مقام او را به فردی مستبد تبدیل کرده، اصلان هم شخصیتی خودخواه دارد و از همه غیر سمپاتیکتر ما با کاراکتر یحیی رو به رو هستیم که بالهوسی و اعتیادش او را از مخاطب دور میکند.
نویسنده: علیرضا ابوترابی
اراده، برخلاف تصور رایج، یک ویژگی غریزی صرف نیست؛ بلکه قابلیتی اکتسابی است که با…
حملات موشکی ایران به سرزمینهای اشغالی در جریان جنگ ۱۲ روزه، نهتنها زیرساختهای حیاتی اسرائیل…
در بحبوحه فشارهای داخلی و خارجی برای خلع سلاح حزبالله، سفر علی لاریجانی، دبیر شورای…
در جریان جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، نبردی دیگر در سکوت و…
اظهارات اخیر بنیامین نتانیاهو درباره حمایت از پروژه توسعهطلبانه «اسرائیل بزرگ»، نهتنها بازتابی از تفکر…
در جهانی که قدرتطلبی جای قانون را گرفته و سازوکارهای بینالمللی به ابزار فشار بدل…