ساز در اهواز ناکوک می‌زند!

ساز در اهواز ناکوک می‌زند!

در حالی که علیرضا قربانی شش شب پیاپی در ورزشگاه غدیر اهواز روی صحنه می‌رود، عرفان طهماسبی با لغو کنسرتش از همان شهر و همان صحنه کنار گذاشته می‌شود. این تضاد، بار دیگر پرسش‌هایی جدی درباره عدالت فرهنگی، شفافیت در صدور مجوزها و تبعیض ساختاری در سیاست‌گذاری هنری ایران را پیش کشیده است.

به گزارش سرمایه فردا، اهواز، شهری با مردمی مشتاق هنر و فرهنگی زنده، این روزها شاهد دو روایت متضاد از موسیقی است؛ یکی با صدای بلند ارکستر علیرضا قربانی در ورزشگاه غدیر، و دیگری با سکوت تلخ عرفان طهماسبی که حتی فرصت نواختن نیافت. این تضاد، فراتر از دو اجرا، نمادی از شکاف‌های عمیق در سیاست‌گذاری فرهنگی کشور است—جایی که مجوزها نه بر اساس قانون، بلکه بر پایه تفسیرهای سلیقه‌ای صادر یا متوقف می‌شوند.

در چنین فضایی، هنرمند جوانی که از دل همین خاک برخاسته، با دیوارهای نامرئی روبه‌رو می‌شود؛ دیوارهایی که با واژه‌هایی چون «مصلحت» و «امنیت» ساخته شده‌اند. و در مقابل، هنرمندی دیگر با سابقه‌ای رسمی، بی‌دغدغه روی همان صحنه می‌خواند. این نابرابری، نه تقصیر فردی است، بلکه نتیجه ساختاری است که هنوز ساز عدالت را کوک نکرده است.

درحالی‌که تبلیغات رسمی کنسرت علیرضا قربانی در ورزشگاه غدیر اهواز از مدت‌ها پیش آغاز شده و بلیت‌فروشی آن رونق گرفته، عرفان طهماسبی، خواننده جوان و اهل همین خاک، با اطلاعیه لغو کنسرتش روبه‌رو شد. او در صفحه شخصی خود نوشت:

«این حجم از تبعیض و رفتار سلیقه‌ای دیگر قابل تحمل نیست. بیش از یک سال از آغاز اجراهای ما گذشته و در این مدت، بارها و بارها پیشنهادها و درخواست‌های مختلفی – چه برای اجراهای رایگان و چه غیررایگان – از سوی ما به مسئولین مربوطه ارائه شده، اما مسئولین خوزستانی و شاید فرااستانی، همواره مسیر را با سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی بسته‌اند.»

و در بخش دیگری تأکید کرد:

«وقتی صحبت از اجرای ما در سالن‌ها یا مکان‌های بزرگ‌تر شد، گفتند: امنیت برقرار نمی‌شود یا فضای در شأن مردم نیست.»

با وجود این اظهار نظر، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان در واکنش به ادعای طهماسبی اعلام کرد:

«محدودیتی برای برگزاری قانونی اجرای کنسرت عرفان طهماسبی وجود ندارد و مجوزی برای اجرای این خواننده صادر نشده است که بخواهد لغو شود.

این توضیح اما از ابهام ماجرا کم نکرد و پرسش‌های تازه‌ای را نیز به همراه آورد: اگر محدودیتی وجود ندارد، چرا مجوز صادر نشده است؟ و اگر مجوزی صادر نشده، چگونه هنرمند باید از مسیر رسمی اقدام کند وقتی مسیر صدور مجوز روشن نیست؟

 

وضعیت موسیقی در استان‌های جنوبی

این چند جمله بیش از هر تحلیل دیگری، وضعیت موسیقی در استان‌های جنوبی را روشن می‌کند؛ جایی که گاهی صدا پیش از پخش شدن، سانسور می‌شود. عرفان طهماسبی با لحنی تلخ و صادقانه از «سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی» حرف می‌زند و درست در همان روزها، علیرضا قربانی با ارکسترش آماده است تا شش شب پیاپی در همان شهر روی صحنه برود.

سؤال ساده است: چرا در یک شهر، برای دو هنرمند با شرایط مشابه، دو تصمیم متفاوت گرفته می‌شود؟ مگر نه اینکه هر دو در چارچوب رسمی فعالیت می‌کنند؟ پس چه چیزی یکی را شایسته صحنه می‌داند و دیگری را نه؟

واقعیت این است که ماجرای طهماسبی، فقط لغو یک کنسرت نیست؛ تکرار یک الگوی فرسوده در سیاست فرهنگی است. الگویی که بر اساس شفافیت و قانون عمل نمی‌کند، تابع تفسیرها، برداشت‌ها و گاهی روابط شخصی است. در این فضا، هنرمند نمی‌داند باید به چه نهادی اعتماد کند. مجوزی که امروز معتبر است، فردا با یک تماس یا «توصیه» بی‌اعتبار می‌شود.

 

موسیقی در ایران آزمون صبر

موسیقی در ایران بیش از آنکه هنر باشد، آزمونی برای صبر است. مجوز گرفتن برای اجرا گاهی از مجوز ساخت پالایشگاه پیچیده‌تر است. هنرمند باید در صف‌های بی‌پایان اداری بایستد، نامه بنویسد، پیگیری کند، امید داشته باشد و در آخر با جمله‌ای کوتاه همه چیز را از دست بدهد: «به صلاح نیست».

در چنین شرایطی، اجرای قربانی در اهواز، هرچند خبری خوش برای دوستداران موسیقی است، ناخواسته نمادی از تبعیض ساختاری می‌شود. نه به این خاطر که قربانی گناهی کرده، به این دلیل که سیستم فرهنگی ما میان هنرمندانش مرزهایی می‌کشد که قابل دفاع نیست. قربانی قرار است شش شب پیاپی در ورزشگاه غدیر بخواند، با همان مردم و همان فضاهایی که برای طهماسبی «ناامن» و «نامناسب» تلقی شد.

این تضاد، تصویری گویا از وضعیت سیاست‌گذاری فرهنگی در ایران است؛ جایی که قانون وجود دارد اما اجرا ندارد، و عدالت فرهنگی در حد شعار باقی مانده است. اهواز در این میان، تنها نمونه‌ای از پازلی بزرگ‌تر است. کافی است کمی به عقب برگردیم تا فهرستی از کنسرت‌های لغوشده را مرور کنیم؛ از بوشهر و بندرعباس گرفته تا سنندج و مشهد. همیشه در پایان ماجرا، «مصلحت» در برابر موسیقی پیروز می‌شود.

نکته تأسف‌بار اینجاست که هر بار چنین اتفاقی می‌افتد، هیچ مقام مسئولی حاضر نیست توضیح روشنی بدهد. سکوت، پاسخ دائمی به پرسش هنرمندان و مردم است. در حالی که جامعه هنری بارها خواسته شفاف بداند چرا یک کنسرت لغو می‌شود، پاسخی جز جمله‌های کلیشه‌ای نشنیده است. و همین بی‌پاسخی، ریشه بی‌اعتمادی عمومی است.

 

اهواز ظرفیت بزرگی برای میزبانی موسیقی دارد

اهواز ظرفیت بزرگی برای میزبانی موسیقی دارد. مردمی که با وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی، همچنان برای هنر بلیت می‌خرند، ثابت کرده‌اند که فرهنگ برایشان زنده است. آنها سزاوار این نیستند که قربانی تصمیم‌های سلیقه‌ای شوند. همان مردم که امشب با شور برای علیرضا قربانی دست می‌زنند، چند روز پیش آماده بودند برای عرفان طهماسبی هم همین کار را بکنند.

وقتی در یک شهر، صدای سازها گزینشی شنیده می‌شود، عدالت فرهنگی بی‌صدا از صحنه بیرون می‌رود. این نابرابری، خطرناک‌تر از هر لغو و توقیفی است، چون به تدریج حس «بی‌فایده بودن تلاش» را در دل نسل جوان می‌کارد. و جامعه‌ای که هنرمندانش امید خود را از دست بدهند، صدایش خاموش خواهد شد.

شاید وقت آن رسیده باشد که مدیران فرهنگی با شفافیت پاسخ دهند: چرا در شهری که شش شب کنسرت برگزار می‌شود، اجرای دیگر به «صلاح» نیست؟ چرا برای یک خواننده، ورزشگاه غدیر امن و مناسب است، اما برای دیگری نه؟ مردم خوزستان که سال‌هاست سختی دیده‌اند، دست‌کم حق دارند عدالت را در صدای موسیقی بشنوند.

در پایان، سؤال همچنان پابرجاست: در سرزمینی که همه از عدالت فرهنگی حرف می‌زنند، چرا سازِ عدالت هنوز کوک نشده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید