در شهری که فاصله میان ایستگاههای مترو، گاه به اندازه یک سبک زندگی است، چای از نوشیدنی روزمره به نماد تفاوتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بدل شده. از لیوان کاغذی کنار خیابان تا سرویس چای ویژه در نیاوران، تهران را میتوان در طعمها، قیمتها و آیینهای چاینوشیاش خواند.
به گزارش سرمایه فردا، تهران را میتوان از روی چایهایش شناخت. از قلقل سماور خانههای جنوب شهر تا بخار آرام قوریهای شیشهای در کافههای شمال، چای دیگر فقط نوشیدنی نیست؛ روایتی است از طبقه، سلیقه، خاطره و سبک زندگی. در خانه، چای ساده و بیتکلف است؛ تیبگی با دو هزار و پانصد تومان، بخاری که از پنجره میگذرد و روزی که با قلقل کتری آغاز میشود. اما همین چای، وقتی از خانه بیرون میزند، لباس تازهای میپوشد و قیمتی تازه پیدا میکند.
در ایستگاههای مترو، چای در لیوانهای کاغذی با بیست هزار تومان فروخته میشود؛ در قهوهخانههای قدیمی، استکانهای کمر باریک با طعم خاطره، سی هزار تومان قیمت دارند؛ در کافههای مرکز شهر، فنجانهای شیک با گل محمدی و دارچین، تا صد هزار تومان میرسند؛ و در نیاوران، چای به مراسمی لوکس بدل میشود که برای دو نفر، بیش از ششصد هزار تومان هزینه دارد.
اما در همه این ایستگاهها، چای چیزی فراتر از قیمت است. گاهی بهانهای برای مکث، گاهی فرصتی برای گپ، و گاهی نشانهای از پرستیژ. تهران در فنجان چایش بازتاب مییابد؛ شهری که در آن حتی بخار چای، تفاوتها را به تصویر میکشد. روایت چای از جنوب تا شمال زیر را بخوانید؛
صبح زود است. بوی چای تازه از پنجره باز خانه میپیچد. بخار آرام بالا میرود و صدای قلقل کتری، سکوت آشپزخانه را میشکند. این نخستین چای روز است؛ ساده و بیتکلف، از همان تیبگهایی که بستهشان گوشه کابینت افتاده. اگر حساب کنیم، هر تیبگ حدود دو هزار و پانصد تومان قیمت دارد؛ با کمی آب جوش و برق سماور، میشود یک لیوان چای دو هزار و ششصد تومانی.
اما همین نوشیدنی ارزان، وقتی از خانه بیرون میزند و وارد دنیای کافهها و چایخانهها میشود، لباسی تازه میپوشد و قیمتش هم ناگهان چندین برابر بالا میرود.
در نزدیک ایستگاه مترو، مردی کنار کیوسک روزنامه فروشی بساط چای چیده؛ یک سماور برقی استوانه ای بزرگ، چند بسته تیبگ و ساشه های نسکافه و ردیف لیوانهای کاغذی. روی تابلوی مقوایی نوشته: «چای داغ ۲۰ هزار تومان». مردم میایستند، کارت می کشند و با بخار چای از میان سرمای صبح عبور میکنند.
همین لیوان ساده که در خانه کمتر از سه هزار تومان درمیآید، حالا در شلوغی پیادهرو پنج برابر فروخته میشود. لیوان کاغذی، لبخند فروشنده و سرمای خیابان، به آن قیمتی تازه دادهاند.
در بعضی خیابان های شهر بوی چای زغالی به مشام میرسد؛ در لیوانها مناسب تر و نبات های کوچک مخصوص. آنجا قیمت تا سی هزار تومان هم میرسد. کسی اعتراض نمیکند؛ گرمای یک جرعه چای در هوای پاییز، خودش حکم معاملهای منصفانه دارد.
چند ایستگاه آنطرفتر، در کوچهای باریک حوالی میدان فردوسی، تابلوی زردرنگی بالای در نوشته: «چایخانه …». داخل، صدای ورق بازی، بخار سماور و بوی تنباکو فضا را پر کرده.
پیرمردی با دستمالی روی شانه، استکانهای کمر باریک را روی سینی فلزی میچیند. چای دمکشیده، پررنگ و معطر است. روی نعلبکی، گاهی یک تکه نبات زعفرانی هم میگذارند. قیمت؟ بیست و پنج هزار تومان برای هر استکان.
در همین قهوهخانهها اگر چای زغالی یا همراه با دارچین بخواهی، باید تا سی و پنج هزار تومان بپردازی. اما طعمش، چیزی از خاطره کم ندارد. چای قهوهخانهای فقط نوشیدنی نیست؛ بخشی از هویت تهران قدیم است. سماورهای جوشان، لیوانهای لبپریده و میزهایی که هزار قصه رویشان حک شده.
مردانی که بعد از کار سنگین روزانه به اینجا پناه میآورند، در استکان چای خود آرامش میجویند. شاید همین سادگی، راز بقای چایخانههای قدیمی است.
ظهر که آفتاب از دل دود و مه بیرون میآید، تهران رنگ دیگری میگیرد. در خیابان کریمخان، کافیشاپهای کوچک با بوی قهوه و چای پر میشوند. اینجا دیگر خبری از استکانهای لبپریده نیست. چای در فنجانهای شیک سرو میشود، کنار آن قاشقی براق، یک بیسکویت کوچک و گاهی برگی از نعناع تازه یا غنچه خشک شده گل محمدی به همراه اندکی چوب دارچین. قیمت هر فنجان چای ایرانی در این کافهها بین پنجاه تا هشتاد هزار تومان است.
در بعضی کافهها اگر چای سفارش دهید، عدد روی فاکتور تا صد هزار تومان بالا میرود. در نگاه اول چنین پولی برای یک لیوان چای سیاه ایرانی عجیب به نظر میرسد، اما وقتی اجاره مغازه، هزینه برق و پرسنل را حساب کنید، این رقم چندان دور از ذهن نیست.
با اینحال، چای در این بخش از شهر معنای تازهای پیدا کرده؛ نوشیدنی آرامشبخش جلسات کاری و گفتوگوهای طولانی. فنجانی که بیشتر از طعمش، حسِ «در امان بودن از شتاب شهر» را میفروشد.
عصر به نیاوران که میرسی، همهچیز رنگ لوکس میگیرد. خیابانها تمیزتر، تابلوها براقتر و منوها پر از واژههای فریبنده. در یکی از کافههای تازهتأسیس، چای دیگر چای نیست؛ یک مراسم کوچک است.
قوری شیشهای روی پایه چوبی قرار گرفته و بخار آرام از دهانهاش بالا میرود. درون فنجان، چند پر گل محمدی شناور است. کنار سینی، یک شکلات تلخ کوچک، یک چوب دارچین و نبات زعفرانی گذاشتهاند. این ترکیب چشمنواز، همان «سرویس چای ویژه» است که قیمتش در منو ۱۸۰ هزار تومان درج شده است.
متوسط قیمت چای سیاه ایرانی در کافهها بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومان است که اینجا به دو برابر افزایش می یابد. یعنی برای یک چای و کوکی خوردن دو نفره، باید بالای ۶۰۰ هزار تومان پرداخت شود. عددی که بهسادگی از درآمد روزانه بسیاری از کارگران بیشتر است.
اما مشتریان این کافهها کمتر به عددها نگاه میکنند. برایشان مهمتر از چای، لحظه عکاسی است: بخار روی فنجان، پسزمینه پنجره، نور نرم بعدازظهر و تگ کردن موقعیت کافه در شبکههای اجتماعی.
در فاصله چند کیلومتر، چای از کالایی ساده به تجربهای لوکس بدل میشود. از فلاکس کنار خیابان تا فنجان بلور در شمال شهر، فقط چند ایستگاه مترو فاصله است؛ اما میانشان فاصلهای از طبقه، سلیقه و سبک زندگی جاری است.
چای در تهران دیگر فقط نوشیدنی نیست؛ معیاری از زندگی روزمره و نشانهای از جایگاه اقتصادی. در خانههای ساده جنوب شهر، هنوز همان چای باروتی ایرانی با قند خردشده نوشیده میشود و در برجهای شمالی، فنجانی از چای سریلانکا با چوب دارچین و برچسب قهوهخانه فرانسوی روی میزها میدرخشد.
در این میان، هیچکدام بر دیگری برتری ندارد؛ هرکدام تصویری از یک جهان کوچکاند که در شهر بزرگ تهران همزیست شدهاند.
اگر چایخانه را به مثابه آیینهای از جامعه ببینیم، آنچه در استکان چای جنوب و فنجان شمال میگذرد، بازتابی از چهره اقتصادی تهران است؛ شهری که در آن حتی قیمت چای، از تورم و طبقهبندی بینصیب نمانده است.
در جنوب، چای هنوز بهانهای برای گپ است، در مرکز فرصتی برای مکث و در شمال، جزئی از پرستیژ.
اما در نهایت، هرجا که باشد، چای همان چای است؛ بخاری که از عمق فنجان برمیخیزد و برای چند لحظه آدم را از هیاهوی شهر جدا میکند. شاید همین راز ماندگاریاش باشد. نوشیدنیای که از خانه تا برج، از تیبگ تا گلمحمدی، هنوز گرم است و صمیمی.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا