فیلم «استیو» به کارگردانی تیم میلنتس، با بازی کیلیان مورفی، نه فقط روایتی از یک مدرسه شبانهروزی در دهه ۹۰ میلادی، بلکه بازتابی از ساختارهای قدرت، نظارت و فروپاشی اخلاقی در دل نهادهای مدرن است. اقتباسی از رمان «خجالتی» که زاویه دید را از نوجوان بزهکار به مدیر آشفته تغییر میدهد و در این جابهجایی، خشونت را نه به عنوان یک رفتار فردی، بلکه به مثابه یک سازوکار نهادی به تصویر میکشد.
به گزارش سرمایه فردا، در سال ۱۹۹۶، استیو، مردی میانسال با روحی فرسوده اما تعهدی بیچونوچرا به کارش، مسئولیت اداره یک مدرسه شبانهروزی برای نوجوانان بزهکار را برعهده دارد. او در کنار معاون، درمانگر و معلمی تازهوارد، باید میان آشوب و خشونت، نظمی شکننده را حفظ کند. اما در یک پنجشنبه پرحادثه، ورود دوربینهای تلویزیونی و نماینده مجلس، مدرسه را به صحنهای از تنشهای سیاسی، رسانهای و روانی بدل میکند. پسران مدرسه با ترکیبی از پرخاشگری، شوخطبعی بیرحمانه و انرژی کنترلناپذیر، آینهای از خشونت نهادینهشدهاند—و استیو، که قرار است مهارشان کند، کمکم به شبیهترین فرد به آنها تبدیل میشود.
فیلم «استیو» محصول ۲۰۲۵، اقتباسی است از رمان کوتاه «خجالتی» نوشته مکس پورتر. برخلاف رمان که از زاویه دید یکی از شاگردان روایت میشد، فیلم میلنتس با تغییر پرسپکتیو، ماجرا را از نگاه مدیر مدرسه بازگو میکند. این جابهجایی، فیلم را از روایت قربانی به روایت مسئول میبرد؛ از روان نوجوان به ساختار قدرت، از شرم به مسئولیت، و از درونگرایی به کنش بیرونی.
استیو، با بازی درخشان کیلیان مورفی، نماد مردی است که در دل ساختارهای نظارتی و تنبیهی، به تدریج دچار فروپاشی اخلاقی میشود. او باید هم رضایت رسانه را جلب کند، هم نماینده مجلس را راضی نگه دارد، و هم نظم مدرسه را حفظ کند—اما در لحظهای بحرانی، همان خشونتی را بروز میدهد که قرار بوده مهار کند. این واژگونی، نه فقط شخصی، بلکه ساختاری است.
فیلم با بهرهگیری از نگاه فوکویی به نهادهای مدرن، مدرسه را همچون زندان و بیمارستان، فضایی برای بازتولید قدرت و انضباط نشان میدهد. دوربینهای نظارتی، سلسلهمراتب مدیریتی، تنبیههای روانی و فشارهای نهادی، همگی در خدمت ساختن نظمی هستند که در نهایت، خود به خشونت بدل میشود. استیو، قربانی همان ساختاری است که باید آن را اجرا کند.
در ادامه، فیلم «استیو» با آثار دیگری که مدرسه را به عنوان استعارهای از قدرت و کنترل به کار گرفتهاند، مقایسه خواهد شد. همچنین به نشانهشناسی بصری، تماتیک و فلسفی فیلم پرداخته میشود تا روشن شود چگونه یک روایت ساده از یک مدرسه شبانهروزی، میتواند به بازتابی از بحرانهای اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بدل شود.
در تحلیل فیلم «استیو»، یکی از نکات کلیدی، نحوه مواجهه آن با مفهوم قدرت و زمان است. فیلمی که نقد خود را نه در لحظهای گذرا، بلکه در بستری تاریخی و ساختاری مطرح میکند. انتخاب سال ۱۹۹۶ بهعنوان زمان روایت، یعنی پیش از سلطه کامل دیجیتال، نه یک عقبگرد نوستالژیک، بلکه تلاشی برای ریشهیابی خشونت نهادی در دورانی است که هنوز ابزارهای کنترل مدرن به شکل امروزین در دسترس نبودند. این انتخاب، نقد را از سطح به عمق میبرد و آن را از واکنش به یک بحران روزمره، به تأملی فلسفی درباره ساختارهای قدرت بدل میکند.
برای فهم بهتر این رویکرد، مقایسه «استیو» با فیلم «اگر…» ساخته لیندسی اندرسن در سال ۱۹۶۸، بسیار روشنگر است. «اگر…» با زبان سوررئال و لحنی انقلابی، دانشآموزانی را نشان میدهد که علیه ساختار مدرسه شورش میکنند. خشونت در آن فیلم، نماد مقاومت است؛ انفجاری از خشم نوجوانانه علیه نظم تحمیلی. اما در «استیو»، خشونت نه از پایین، بلکه از بالا میآید. مدیر مدرسه، که قرار است نماد نظم باشد، به تدریج در همان خشونتی حل میشود که باید مهارش کند. اینجا دیگر خبری از شورش نیست؛ بلکه فروپاشی تدریجی اخلاق و اقتدار است.
در «استیو»، خشونت نه نماد انقلاب، بلکه نشانه فرسایش است. نه از بیرون، بلکه از درون. نه بهعنوان اعتراض، بلکه بهعنوان نتیجه فشار ساختاری. این تفاوت، فیلم را از یک بیانیه سیاسی به یک درام روانشناختی تبدیل میکند که در آن، مرز میان ناظر و قربانی، مدیر و دانشآموز، بهتدریج محو میشود.
مقایسه سوم، با فیلم «کلاس» ساخته لوران کانته، ابعاد دیگری از موقعیت «استیو» را روشن میکند. «کلاس» با سبک نیمهمستند و بازیگران غیرحرفهای، تلاش میکند فضای واقعی یک کلاس درس فرانسوی را بازسازی کند. تمرکز آن بر تعاملات فرهنگی، تنشهای آموزشی و چالشهای تربیتی در یک جامعه چندفرهنگی است. معلم در «کلاس» میخواهد با گفتوگو و احترام، نظم را برقرار کند؛ اما با مقاومتهای اجتماعی و شخصی روبهرو میشود. در مقابل، «استیو» نه بر گفتوگو، بلکه بر فشار و فروپاشی تمرکز دارد. شخصیت اصلی، نه در تلاش برای دموکراسی آموزشی، بلکه درگیر حفظ اقتداری است که خودش را میبلعد.
اگر «کلاس» را بتوان ستایشی از ظرفیت فرهنگی فرانسه برای ادغام و گفتوگو دانست، «استیو» نقدی است بر ساختارهای بریتانیایی که خشونت را در لایههای مدیریتی نهادینه کردهاند. «استیو» نه در پی مقایسه فرهنگی، بلکه در پی افشای سازوکارهایی است که اقتدار را به ابزار سرکوب بدل میکنند. این فیلم، نه درباره مدرسه، بلکه درباره جامعهای است که مدرسه را به میدان تمرین قدرت تبدیل کرده است.
در ادامه، بررسی نشانهشناسی بصری فیلم، تحلیل ساختار روایی و مقایسه با دیگر آثار مدرسهمحور، نشان خواهد داد که چگونه «استیو» با پرهیز از کلیشههای ژانر، به یکی از مهمترین آثار انتقادی سالهای اخیر بدل شده است.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا