به گزارش سرمایه فردا، آکادمی اطلاعات ملی ترکیه، نهاد پژوهشی وابسته به سرویس اطلاعاتی ترکیه (MIT) اخیرا درباره ابعاد جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران و همچنین پیامدهای این جنگ، یک پژوهش مفصل انجام داده است.
در این پژوهش ۵۸ صفحهای، ابعاد مختلف این جنگ، از حوزه دیپلماتیک گرفته تا کیفیت سلاحهای بکار گرفته در این جنگ و نقش تکنولوژی در موازنه جنگی میان طرفین، مورد پردازش قرار گرفته است.
اما نکته مهم و خبرساز درباره این پژوهش سرویس اطلاعاتی ترکیه، گنجانده شدن یک بخش در این پژوهش درباره حمله احتمالی رژیم صهیونیستی به ترکیه است. در این بخش به درسهای جنگ ۱۲ روزه برای ترکیه پرداخته و توصیههایی به مقامات ترکیه مطرح شده است.
فصل دوم این پژوهش مربوط است به درسهایی که بایستی از جنگ ۱۲ روزه گرفت؛ بهطوری که به تصمیمگیران در ترکیه گوشزد میکند که بایستی به این مسائل توجه داشته باشند:
اول: اهمیت دیپلماسی که در کنار جنگ، دو عنصرتکیمل کننده در روابط بینالملل را شکل میدهد. در این پژوهش به از دست رفتن فرصت دیپلماسی برای ایران پیش از جنگ اشاره شده که به دلیل موضع مخالفتی اروپا و آمریکا در خصوص برنامه هستهای ایران شکل گرفته و همین امر نیز به هماهنگ شدن موضع واشینگتن و تلآویو در ضرورت انجام ضربهای به ایران برای ممانعت و یا پایان دادن به فعالیتهای هستهایاش منجر شد.
دوم: اهمیت همپیمانیهای مستحکم و تسلیحاتی و تلاشهای اطلاعاتی و پشتیبانی لجستیک که ائتلاف غربی به اسرائیل ارائه داد؛ به خلاف همپیمانیهایی که تهران با روسیه و چین داشت و پشتیبانی کامل از سوی این کشورها برای تهران صورت نگرفت. همچنانکه مشخص شد کشورهای بریکس سازوکار امنیتی و دفاعی که بتوانند هرکشور عضوی که مورد حمله خارجی قرار میگیرد را پشتیبانی کنند، ندارند. همچنین در این گزارش به موارد دیگری نظیر ضرورت تلاش برای صلح داخلی، ضرورت توجه ترکیه به حمایت از نخبگان نظامی و غیرنظامی برای مدیریت هرگونه درگیری احتمالی با نیروهای خارجی، بازبینی ابزارها و برنامههای فناوری در داخل ترکیه اشاره شده است. در این بخش از پژوهش، همچنین گفته شده است جنگ میان اسرائیل و ایران درسهای مهمی را در زمینه دفاع مدنی داراست. این گزارش سپس با اشاره به سیستم آژیرهای هشدار و پناهگاههای گسترده در اسرائیل گفته ترکیه نیز بایستی سامانههای هشدار اولیه را گسترش داده و پناهگاههایی جمعی که دسترسی به آنها آسان است، به خصوص در شهرهای بزرگ بسازد.
سرویس اطلاعاتی ترکیه هفته گذشته در اقدامی قابل تامل، این پژوهش ۵۸ صفحهای را منتشر کرد. اقدامی که نشان میدهد مقامات امنیتی این کشور به این نتیجه رسیدهاند توجه افکار عمومی ترکیه را به موضوع احتمال حمله نظامی رژیم صهیونیستی به کشورشان معطوف کنند. در عمل نیز همینگونه شد. بلافاصله پس از انتشار این پژوهش، دهها رسانه و کارشناس ترکیه، بخشهای مختلف این پژوهش، بخصوص بخشی که مربوط به درسهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه ایران است؛ را مورد پردازش قرار دادند. به همین خاطر، در روزهای پایانی هفته گذشته، مهمترین خبر داخلی در رسانهها و فضای افکار عمومی ترکیه، پژوهش MIT و احتمال حمله نظامی رژیم صهیونیستی به ترکیه بوده است. به عبارتی آنچه سرویس اطلاعاتی ترکیه بدنبال آن بود؛ محقق شد و حالا موضوع احتمال حمله نظامی رژیم صهیونیستی که پیشتر، صرفا در محافل سیاسی و امنیتی ترکیه مطرح بود؛ حالا به افکار عمومی کشانده شده است. این موضوع نشان میدهد در محافل امنیتی ترکیه، احتمال حمله رژیم صهیونیستی چقدر جدی انگاشته شده است.
یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده سرویس اطلاعاتی ترکیه حمله رژیم صهیونیستی را جدی بگیرد؛ تغییر استراتژی رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا است. رژیم صهیونیستی پیش از این با تمرکز بر ابزارهای دیپلماسی، به دنبال این بود تا سرانجام در منطقه غرب آسیا به عنوان یک واحد نرمال برسمیت شناخته شود. به همین خاطر، پروژه عادیسازی روابط کشورهای عربی منطقه غرب آسیا با رژیم صهیونیستی در دستور کار قرار گرفت. در واقع مقامات تلآویو از طریق ظرفیتهای دیپلماسی آمریکا، به دنبال متقاعد کردن حکام کشورهای عربی برای برسمیت شناخته شدن اسراییل بودند.
با این وجود اما طی ماههای اخیر و پس از حمله رژیم صهیونیستی به ایران، و بخصوص سوریه، و رفتار آمریکا در قبال این حملات، تقریبا همه مقامات در کشورهای منطقه روی این موضوع اتفاقنظر پیدا کردند که نتانیاهو به دنبال تسلط و سیطره بر منطقه غرب آسیا، از طریق جنگ و اقدام نظامی است.
اگرچه مقامات کشورهای منطقه، پس از حمله نظامی رژیم صهیونیستی به ایران و مشارکت مستقیم آمریکا در این حمله، ابتدا تصور میکردند این جنگ در راستای جنگ رژیم صهیونیستی با جبهه مقاومت و همچنین برای رفع نگرانی تلآویو و واشنگتن درباره برنامه هستهای ایران است؛ اما همان زمان برخی تحلیلگران عرب و صاحبنظران در ترکیه که به لایههای زیرین تحولات منطقه و جنگطلبیهای نتانیاهو پی برده بودند؛ به سران کشورهای اسلامی منطقه هشدار دادند که جنگطلبیهای رژیم صهیونیستی به غزه و لبنان و یمن و ایران محدود نخواهد شد و نتانیاهو به دنبال سیطره بر کل منطقه است. با این وجود؛ اما رفتار مقامات این کشورها در قبال حمله به ایران و حتی در روزهای نخستین پس از توقف جنگ، نشان میداد آنها این هشدارها را چندان جدی تلقی نکردند. آنچه به ناگهان سران کشورهای اسلامی منطقه را بیدار کرد؛ حمله رژیم صهیونیستی به دمشق بود. موشکباران و بمباران کاخ ریاستجمهوری و ساختمان وزارت دفاع جولانی، به مثابه یک زنگخطر برای مقامات همه کشورهای منطقه، بویژه مقامات ترکیه بود.
اردوغان تا پیش از این حمله بر این باور بود دستی که جولانی به توصیه او به سمت رژیم صهیونیستی دراز کرد؛ تضمینهایی که در ریاض با ترامپ داد و همینطور سیاستهای ضد جبهه مقاومت او باعث شده در تلآویو یک نوع اعتماد نسبت به گروههای تروریستی حاکم بر سوریه ایجاد شود و آنها نسبت به سیاستهای جولانی در فردای تثبیت حکومتاش بر سوریه، اطمینان خاطر پیدا کنند. شاید اردوغان تصور میکرد روابط نزدیک او با ترامپ یک نوع تضمین برای بقای حکومت جولانی بر سوریه است. غافل از اینکه بیثباتی در سوریه، باعث شده نتانیاهو برای پیشگیری استراتژی تسلط بر منطقه از طریق گسترش جنگ، طمع کند. نتانیاهو به بهانه حمایت از دروزیها، به دمشق حمله کرد تا جولانی و اردوغان به شکل ملموسی بفهمند؛ سوریه برای مقابله با رژیم صهیونیستی، صرفا چند سلاح سبک و تعدادی تویوتا و لندکروز در اختیار دارد. حملات رژیم صهیونیستی به دمشق و سایر نقاط سوریه و همچنین حملات هوایی به ستونکشی گروههای وابسته به جولانی که عازم جنگ با دروزی ها بودند؛ نهایتا منجر یه عقبنشینی خفتبار جولانی شد. پس از قنیطره و درعا، حالا سویدا تبدیل به سومین استانی شد که به صورت رسمی و عملی، از حیطه و محدوده نفوذ و اعمال حاکمیت جولانی خارج شد. رژیم صهیونیستی با این اقدام، عملا جنوب سوریه را از حکومت دمشق خارج کرد. نتانیاهو با این اقدام، یک مرحله از آرزوی دیرینه پایهگذاران رژیم صهیونیستی برای تجزیه و کوچکسازی کشورهای پیرامونی را محقق کرد. واکنش آمریکا به این ماجرا نیز درس آموز بود. ترامپ با وجود اعلام لغو تحریمهای سوریه و ادعای برسمیت شناختن حکومت جولانی بر سوریه، اما اقدام چندانی در مقابل رژیم صهیونیستی انجام نداد.
اگرچه در ظاهر و با پادرمیانی ترامپ، رژیم صهیونیستی پس از چندی حملات به دمشق را متوقف کرد؛ اما واقعیت این است که در عمل، نتانیاهو به اهداف خود در سوریه رسیده بود و تعاریف ترامپ از جولانی، عملا به کار جولانی نیامد. در این شرایط، تقریبا برای همه مسجل شد که استراتژی نتانیاهو، توسعه جنگ، تضعیف همه کشورهای منطقه و در صورت امکان کوچکسازی آنها، برای سیطره و تسلط بر غرب آسیا است. کما اینکه همزمان با حملات رژیم صهیونیستی به دمشق و سایر نقاط سوریه، اخباری درباره احتمال حمله نظامی رژیم صهیونیستی به عراق، چه به صورت مستقیم و چه از طریق نیروهای نیابتی در سوریه و غرب عراق، منتشر شد. نیز در همین شرایط، برخی رسانهها و تحلیلگران تحولات منطقه، از برنامه ریزی نتانیاهو برای رسیدن به مرزهای ترکیه پرده برداشتند. آنها نقشهای را منتشر کردند که بر اساس آن، رژیم صهیونیستی در حال ایجاد یک کریدور زمینی، از جولان به جنوب سوریه، و از آنجا تا مرزهای شرقی سوریه، یعنی مرزهای مشترک با عراق، و پس از آن از شرق سوریه تا شمال شرقی و شمال سوریه، یعنی مرزهای مشترک سوریه با ترکیه است. انتشار این نقشهها نشان داد رژیم صهیونیستی در عمل، کار چندانی برای تحقق این کریدور زمینی ندارد و در صورت اتخاذ تصمیم نهایی، میتواند در فاصله زمانی نهچندان زیادی، به مرزهای عراق و ترکیه برسد. کما اینکه بسیاری از صاحب نظران پیشبینی کردند اقدام بعدی نتانیاهو، جداسازی رسمی ۳ استان قنیطره، درعا و سویدا در جنوب سوریه، و اتصال آن از طریق مرزهای شرقی به استان حسکه در شمال شرقی عراق، یعنی استان در اختیار کردهای مخالف ترکیه است.
همین موضوع باعث شد هاکان فیدان، وزیرخارجه ترکیه و رییس سابق دستگاه اطلاعاتی ترکیه که به عنوان دست راست اردغان شناخته میشود؛ صراحتا از برنامه رژیم صهیونیستی برای تجزیه سوریه ابراز نگرانی کند. اگرچه نگرانی فیدان به بهانه تجربه سوریه بود اما در لایههای زیرین آن، نگرانی از نقشه نتانیاهو علیه ترکیه، کاملا واضح بود.
پژوهش اخیر آکادمی اطلاعات ملی ترکیه و طرح موضوع احتمال حمله رژیم صهیونیستی به ترکیه، اگرچه در قالب درسهای حمله ۱۲ روزه به ایران صورت گرفت و مطرح شد؛ اما واقعیت این است که مهمترین یا یکی از مهمترین گزارهها در شکلگیری نگرانی برای ترکیه، تحولات سوریه است. به عبارتی پس از حمله رژیم صهیونیستی به دمشق، احتمال حمله رژیم صهیونیستی به ترکیه محتملتر شده است. در پژوهش صورت گرفته درباره جنگ ۱۲ روزه علیه ایران، به نقش و تاثیر تحولات سوریه بر وقوع حمله رژیم صهیونیستی به ایران اشاره نشده است. چراکه اشاره به این واقعیت، در وهله اول باعث زیرسوال رفتن سیاستهای ترکیه در قبال سوریه و اصرار و لجاجت آنها برای اسقاط حکومت بشار اسد میشد. این واقعیت غیر قابل انکار است. جدای از تضعیف جبهه مقاومت و به طمع افتادن نتانیاهو برای توسعه برنامههای بلندپروازانه خود در منطقه، سقوط اسد و بیثباتی در سوریه، نقش کلیدی در اتخاذ تصمیم حمله به ایران و از آن مهمتر، شکل و نحوه حمله به ایران داشته است. از یک سو آسمان سوریه به محل لجستیک هوایی جنگندههای رژیم صهیونیستی و مکان سوختگیری آنها تبدیل شد و از سوی دیگر رژیم دیگر نگران واکنش ایران به این تجاوز از خاک سوریه نبود. بدون تردید در صورت بقای حکومت اسد؛ رژیم صهیونیستی تحت هیچ شرایطی نه جسارت چنین حملهای را به ایران پیدا میکرد و نه اساسا امکان انجام چنین حملهای را پیدا میکرد. بنابراین نقش و اثرگذاری تحولات سوریه و سقوط حکومت اسد، بر وقوع جنگ علیه ایران و مهمتر از آن، و نحوه حملات رژیم رژیم صهیونیستی به ایران کاملا آشکار است. بدون تردید کارشناسان سازمان اطلاعات ترکیه از این موضوع مطلع هستند و قاعدتا اگر قرار بود یک پژوهش بیطرفانه درباره همه ابعاد جنگ ۱۲ روزه علیه ایران انجام دهند؛ قطعا یک بخش از این پژوهش را به تاثیر بیثباتی سوریه بر روی حمله به ایران اختصاص میدادند.
جدای از موضوع ایران، اساسا حضور رژیم صهیونیستی در سوریه و پیگیری سیاست تجزیه این کشور که حالا به تهدیدی علیه خود ترکیه تبدیل شده؛ یکی از پیامدهای سقوط حکومت بشار اسد و بیثباتی در این کشور است. بلافاصله پس از سقوط اسد؛ رژیم صهیونیستی همه زیرساختهای دفاعی سوریه را منهدم کرد. از جنگندهها و کشتیها گرفته تا تاسیسات راداری و پدافند موشکی و همچنین استعداد زرهی سوریه را از بین برد. با سقوط اسد، سوریه بی دفاع شد. شاید در ابتدا، یک تصور سادهانگارانه بی دفاع شدن سوریه را به سود ترکیه ارزیابی میکرد اما به مرور مشخص شد تضعیف سوریه در وهله اول به سود رژیم صهیونیستی تمام میشود و تقویت رژیم صهیونیستی یعنی افزایش خطر برای همه کشورهای منطقه. از سوی دیگر پس از سقوط اسد و حاکم شدن گروههای تروریستی وابسته به ترکیه بر سوریه، برخی بر این گمان بودند که حالا ترکیه به مرزهای فلسطین اشغالی رسیده است. ولی در کمتر از یک سال پس از سقوط اسد؛ نه تنها ترکیه به مرزهای فلسطین اشغالی نرسید؛ بلکه با جداشدن عملی استانهای جنوبی از دمشق، این رژیم صهیونیستی است که یک مسیر هموار برای رسیدن به مرزهای ترکیه پیشرو دارد. یعنی در حوزه عمق استراتژیک نیز اوضاع دقیقا خلاف آن چیزی که در ترکیه فکر میشد؛ پیش رفته است.
جبهه مقاومت از ابتدای شکلگیری، یک منطق روشن داشت و آن را به دفعات در قبال همه تحولات منطقه هم ابراز کرد و هم اعمال. منطق مقاومت این است که باید همواره رژیم صهیونیستی را به عنوان خطر اول منطقه در نظر داشت و هر تصمیم و اقدامی در منطقه با درنظر گرفتن این اولویت، تنظیم شود. به عنوان نمونه در جریان ناآرامیهای ۲۰۱۱ در سوریه، ایران و جبهه مقاومت بارها اعلام کرد بیثباتی در سوریه، باعث تقویت رژیم صهیونیستی و درنتیجه فراهم شدن مسیر برای جنگطلبی و زیادهخواهیهای این رژیم خواهد شد. سوریه یکی از خطوط مقدم تقابل با رژیم صهیونیستی بود. از ابتدای پیدایش رژیم صهیونیستی، سوریه چه در دوره حافظ اسد و چه در دوره بشار اسد، علیه اشغالگری و ظلم این رژیم ایستادگی کردند. در واقع در دوره حکومت اسدها، سوریه دژ مستحکم غرب آسیا در مقابل زیادهخواهی های رژیم صهیونیستی بود.
با این حال با وجود شعارها و ادعاهای گروههای مسلح مخالف اسد درباره ضرورت بازگشت به مبانی و اصول اسلام و همینطور ضدیت با آمریکا و رژیم صهیونیستی، اما پس از به قدرت رسیدن این گروهها، نه تنها این شعارها و ادعاها در سیاستها و اقدامات جولانی نمود پیدا نکرد؛ بلکه به بهانه تثبیت قدرت، آنها همه مبانی اعتقادی ادعایی خود را زیر پا گذاشتند و دست دوستی به سوی ترامپ و نتانیاهو دراز کردند. در واقع جولانی نشان داد او و حامیانش، نه تنها معتقد به خطر رژیم صهیونیستی برای کل منطقه نیستند؛ بلکه باید این رژیم را به عنوان یک واحد در معادلات منطقه برسمیت بشناسند. نتیجه این رویکرد غلط هم همانی شد که طی هفتههای اخیر همه شاهد بودند. سوریه چندپاره شد و حالا در آستانه تجربه قرار گرفته است. اکنون برای همه بازیگران منطقهای ثابت شده است که منطق مقاومت درباره اینکه رژیم صهیونیستی مهمترین و اولین خطر برای همه کشورهای منطقه است؛ کاملا دقیق و معتبر بوده است. حمله رژیم صهیونیستی به سوریه نشان داد همه سیاستها و اقدامات جبهه مقاومت، در راستای کنترل رژیم صهیونیستی و تضعیف آن، و برای تامین امنیت برای همه کشورهای منطقه انجام میشد. تا زمانی که اسد بر سوریه حاکم بود؛ ترکیه هیچگاه خطر حمله نظامی رژیم صهیونیستی را احساس نکرد و در واقع این احتمال، موضوعیت نداشت. اما ترکیه با سیاستهای غلط خود در سوریه و لجاجت غیر منطقی برای به زیر کشیدن اسد، درب قفس را باز کرد تا حیوان درنده صهیونیست به جان همه بیفتد. بنابراین اکنون منطق مقاومت درباره خطر رژیم صهیونیستی برای کل منطقه، کاملا اثبات شده است.
یکی دیگر از مواردی که اعتبار و عقلانیت جبهه مقاومت را به وضوح اثبات کرد؛ راهبردهای مقاومت درباره ضرورت تولید قدرت درونزا و اتکای کشورها به توانمندیهای درونی و استفاده از ظرفیتهای بومی، و همچنین هم افزایی مسلمانان برای تامین امنیت فردی و جمعی همه بازیگران مسلمان منطقه بود. آنچه رژیم صهیونیستی در سوریه انجام داد را با آنچه آنها تلاش کردند در لبنان انجام دهند؛ مقایسه کنید. در سوریه آنها تنها طی چند روز رژیم حاکم بر سوریه را ناگزیر کردند به آنچه تلآویو دیکته کرده بود؛ عمل کنند. نیروهای جولانی از سویدا عقبنشینی کردند و عملا آنی استان نیز در کنار استانهای درعا و قنیطره از محدوده اعمال نفوذ دشمق خارج شد. در واقع رژیم صهیونیستی تنها طی چند ساعت و با موشکباران و بمباران برخی اماکن دولتی، باعث عقبنشینی جولانی شد و خواسته خود را بر آنها تحمیل کرد.
در لبنان اما آنها در جنوب زمینگیر شدند. اگرچه به واسطه ضعف و خودباختگی دولت لبنان، آنها همچنان به تجاوزات خود ادامه میدهند اما در عمل، آنها نتوانستند به اهداف خود در لبنان برسند. از همین رو اکنون از طریق آمریکا و با فشار به دولت جوزف عون، دنبال خلعسلاح مقاومت هستند. شیخ نعیم قاسم هفته گذشته رژیم صهیونیستی را تهدید به موشکباران مناطق شمالی سرزمینهای اشغالی کرد. حزبالله برگهای زیادی دارد تا مانع سوریهای کردن لبنان شود. در واقع تفاوت معادلات لبنان و سوریه، همین موضوع سلاح و مقاومت است. سلاح و مقاومت است که باعث شده با وجود ماهها حملات رژیم صهیونیستی و ترور رهبران و فرماندهان مقاومت، اما رژیم نتواند خواستههای خود را به لبنان دیکته کند. سوریه دوران اسد نیز از همین مولفههای بازدارندگی برخوردار بود. و به همین دلیل با وجود تجاوزات رژیم صهیونیستی، یکپارچگی سوریه حفظ شده بود. اما حالا تنها با چند حمله محدود، نه تنها یکپارچگی سرزمین سوریه مخدوش میشود؛ بلکه این کشور در آستانه تجربه نیز قرار گرفته است. این سوال، یک پرسش کلیدی و معنادار است که جولانی برای جلوگیری از تجزیه سوریه، اکنون چه ابزارهای درونیای در اختیار دارد؟ هیچ! حتی کشورهایی مانند ترکیه نیز توان مقابله با تجزیه سوریه را ندارند. در لبنان اما اوضاع کاملا فرق میکند. موضوع ایران نیز از همین قاعده پیروی میکند.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه خسارات زیادی به ایران وارد کرد. دلیل اصلی این خسارات نیز غافلگیری ایران درباره شکل این حمله بود. دلیل اصلی این غافلگیری نیز تقلب و فریب دولت آمریکا بود. ایران خسارات زیادی را در این جنگ متحمل شد؛ اما به اذعان همه صاحبنظران و افراد مطلع در سراسر دنیا، ایران پس از ۱۸ ساعت بر اوضاع مسلط شد و حملات موشکی و پهپادی خود به رژیم صهیونیستی را آغاز کرد. اینکه نتانیاهو و ترامپ ناچار شدند جنگ را متوقف کنند؛ نتیجه تغییر موازنه میدان جنگ به سود ایران بود. ایران با اتکای قدرت درونزای خود، باعث تحمیل خسارات بزرگ به رژیم صهیونیستی و نهایتا توقف جنگ شد. بنابراین در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نیز منطق مقاومت اثبات شد. استقلال ملی قطعا برای هر کشوری هزینه خواهد داشت اما مقایسه حملات رژیم صهیونی به ایران با حملات این رژیم به سوریه به وضوح نشان داد؛ هزینه مقاومت به مراتب کمتر از هزینه سازش است.
بنابراین این روزها اگر سازمان اطلاعات ترکیه نسبت به حمله احتمالی رژیم رژیم صهیونیستی به کشوراش نگران شده است؛ حتما باید این گزاره ها و مولفههای مهم را درنظر بگیرد. در پژوهش ۵۸ صفحهای آکادمی اطلاعات ملی ترکیه، به این گزارهها و مولفهها مستقیما اشاره نشده است. اما واقعیت آن است اگر ترکیه قرار است از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه ایران درس بگیرد؛ حتما باید به این گزارهها به صورت ویژه توجه کند.
نامه سرگشاده یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین رژیم صهیونیستی به رهبر انقلاب اسلامی، در ظاهر…
مستند «تهران تلآویو» به کارگردانی میکائیل دیانی و تهیهکنندگی علی صدرینیا، روایتی است از جنگی…
رانیا مادی، وکیل برجسته حقوق بشر و عضو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، تحریمهای غرب…
سه سال پس از خداحافظی «خندوانه»، رامبد جوان با «کارناوال» به پلتفرم فیلمنت آمده تا…
فیلم تازهاکران «زندگی چاک» برخلاف انتظاراتی که از نام استیون کینگ و شباهتهای ظاهریاش با…
دیدار امشب استقلال و تراکتور در سوپرجام، فراتر از یک بازی پیشفصل است؛ تقابل دو…