خیانتی از دل اعتماد ؛سرقت بی‌صدا در غرب تهران

خیانتی از دل اعتماد ؛سرقت بی‌صدا در غرب تهران

پرونده سرقتی که هیچ قفل شکسته و پنجره تخریبی نداشت، نشان داد گاهی کلید ورود به خانه نه در دست سارقان حرفه‌ای، بلکه در دل اعتماد ساده یک جوان است؛ اعتمادی که بهانه‌ای شد برای دوستان سابقه‌دار تا در سکوت، طلا و ارز خانواده‌ای را به یغما ببرند.

به گزارش سرمایه فردا، این ماجرا تنها یک سرقت معمولی نبود؛ روایتی است از شکاف‌های اجتماعی و بی‌اعتمادی که در محله‌های آرام شهر رخنه کرده است. خانه‌ای که شب پیش با خیال آسوده درهایش بسته شده بود، صبح فردا بدون هیچ نشانه‌ای از ورود اجباری خالی شد. نه قفلی شکسته بود و نه پنجره‌ای باز؛ تنها حلقه گمشده، اعتماد جوانی بود که فریب وعده‌های دوستانش را خورد. این پرونده نشان می‌دهد که امنیت شهری فقط به دیوار و قفل وابسته نیست، بلکه به پیوندهای انسانی و اعتمادهای ساده‌ای گره خورده که اگر شکسته شوند، هیچ حفاظی توان جلوگیری از جنایت را ندارد. درسی که از این سرقت بی‌صدا باقی می‌ماند، هشدار به جامعه است: خطر همیشه از بیرون نمی‌آید، گاهی در نزدیک‌ترین روابط پنهان است.

صبحی آرام در یکی از محله‌های غرب تهران، خانه‌ای که شب پیش در سکوت و امنیت به خواب رفته بود، حالا صحنه‌ای غیرعادی را پیش چشم اعضای خانواده آشکار می‌کرد. قفسه‌ها به‌هم ریخته، کشوها خالی و جعبه‌های طلا و ارز ناپدید شده بودند؛ اما هیچ نشانی از تخریب یا ورود اجباری دیده نمی‌شد. درِ ورودی سالم بود، قفل دست‌نخورده و پنجره‌ها همان‌طور بسته مانده بودند. تنها چیزی که نبود، دارایی‌های ارزشمند خانواده بود.

گزارش سرقت به سرعت به پایگاه پنجم پلیس آگاهی رسید. مأموران با دقت وارد خانه شدند و همان نبودن آثار ورود، نخستین نشانه‌ای بود که پرونده را پیچیده‌تر می‌کرد. پرس‌وجوها آغاز شد و نگاه‌ها به سمت پسر جوان خانواده چرخید؛ جوانی که اضطرابش رنگی متفاوت داشت. چند ساعت بعد، در اتاق بازجویی، او اعتراف کرد دوستانش مدت‌ها درباره وضعیت مالی پدرش کنجکاوی کرده و از وجود طلا و ارز خبر داشته‌اند. همان دوستان با وعده سرمایه‌گذاری کوتاه‌مدت، او را وسوسه کرده بودند تا بخشی از اموال را از خانه خارج کند. اما به محض تحویل، تماس‌ها قطع شد و تلفن‌ها خاموش.

ردزنی پلیس آغاز شد. نام‌هایی که پسر خانواده داده بود، مأموران را به دو جوان سابقه‌دار رساند؛ صالح و قدرت. رد رفت‌وآمدشان در حوالی بزرگراه آیت‌الله سعیدی شناسایی شد و پس از مراقبت‌های نامحسوس، مخفیگاهشان لو رفت. مأموران با حکم قضایی وارد شدند و در خانه کوچک اما شلوغ، علاوه بر اموال مسروقه، دو قبضه سلاح گرم و چندین سلاح سرد کشف کردند؛ نشانه‌ای از آمادگی برای مقابله در صورت لو رفتن.

صالح و قدرت در همان لحظات نخست بازداشت، به طراحی و اجرای سرقت اعتراف کردند. آنها گفتند مدت‌هاست درباره دارایی‌های خانواده صحبت کرده و می‌دانستند پسر جوان ساده‌تر از دیگران اعتماد می‌کند. نقشه را طوری چیده بودند که هیچ نشانی از ورود اجباری باقی نماند و همه‌چیز در سکوت انجام شود. با پول حاصل از فروش طلا و ارز نیز در یکی از استان‌های شمالی باغ و زمینی خریده بودند، به امید آنکه از نگاه پلیس دور بمانند.

اما همان اعتماد شکسته‌شده پسر خانواده، سرنخی شد که مسیر را برای پلیس روشن کرد. با تکمیل تحقیقات، پرونده به جریان قضایی افتاد؛ پرونده‌ای که نه قفل شکسته داشت و نه پنجره‌ای باز، بلکه کلیدش در اعتماد ساده‌ای بود که به دست کسانی سپرده شد که نزدیک‌ترین چهره‌ها به نظر می‌رسیدند، اما در سکوت، راه را برای یک سرقت بی‌صدا باز کردند.

دیدگاهتان را بنویسید