به گزارش سرمایه فردا،گاهی یک برنامه طنز، بیش از آنکه برای خنداندن ساخته شده باشد، به آینهای تبدیل میشود که در آن میتوان مناسبات پنهان قدرت، فاصله نسلها و وزن واقعی ستارهها را دید. قسمت پایانی «پامپ» دقیقاً چنین لحظهای بود؛ لحظهای که نشان داد طنز، اگرچه سبکترین قالب روایت است، اما میتواند سنگینترین معناها را حمل کند. حضور مهران مدیری در این قاب، نه صرفاً یک گفتوگوی تلویزیونی، بلکه برخورد دو جهان بود: جهان ستارهای که سالها بر قله ایستاده و جهان مجری جوانی که تریبون تازهای در اختیار دارد. این مواجهه، بیش از آنکه به شوخی و بداههپردازی ختم شود، به بازخوانی رابطه میان شهرت، نقد و مسئولیت تبدیل شد؛ رابطهای که در این قسمت، بیش از همیشه زیر نور قرار گرفت.
قسمت پایانی پامپ بیش از آنکه یک پایان معمولی باشد، به صحنهای برای بازخوانی نسبت قدرت، طنز و ستارهبودن تبدیل شد؛ جایی که حضور مهران مدیری با همه حاشیههای ماههای اخیر، معنای برنامه را از یک گفتوگوی شوخطبعانه به یک جدال نمادین تغییر داد. این مواجهه، همزمان تصویر دو نسل از کمدی ایران را روبهروی هم نشاند: نسلی که سرمایه نمادین عظیم دارد و نسلی که تریبون تازه و پرتماشاگر در اختیار گرفته است.
مدیری در ماههای گذشته با موجی از نقدها روبهرو شد؛ از اجرای بدون مجوز یک ترانه شناختهشده در کنسرت دبی تا اظهارنظرهایی درباره موسیقی کلاسیک که واکنشهای تند برانگیخت. حضور او در «پامپ» بهوضوح تلاشی برای بازچینی تصویر عمومی بود؛ حضوری حسابشده در برنامهای پرمخاطب که این روزها میدان دیدهشدن را بهتر از بسیاری از قابهای رسمی فراهم میکند. با این حال، نتیجه گفتوگو از جنس ترمیم نرم تصویر پیش نرفت. فضای مصاحبه، سرد و کشدار ماند و فاصلهای آشکار میان مهمان و میزبان شکل گرفت؛ فاصلهای که از برج عاجِ تجربه و شهرت تغذیه میکرد.
پس از گفتوگوی موفق پیشین برنامه با حسن معجونی، انتظار میرفت این گفتگو هم ریتم و خلاقیت طنز حفظ شود؛ اما اینبار انرژی به دشواری حرکت میکرد. کنایهها و طعنهها، بیشتر از جنس بالا به پایین بودند و شوخیها اغلب به سوی میزبان برمیگشتند. در چنین وضعی، برنامهای که به بازی کلامی و بداهه متکی است، ضربآهنگ خود را از دست میدهد و طنز به حاشیه میرود.
آنچه «پامپ» را در قسمت آخر به موضوع بحث بدل کرد، شیوه کنش متقابل بود. مدیری با سکوتهای طولانی، وعدههای تعلیقی و طعنهها ، زمین بازی را تغییر داد. این الگو در رفتارشناسی ارتباطات شناخته شده است: تعلیق توجه، تحقیر نرم و وعده تمجید در آینده، ابزارهایی هستند که طرف مقابل را از ریتم همیشگی خارج میکنند. نشانهاش هم روشن بود؛ امیرحسین قیاسی که معمولاً موتور طنز برنامه است، در این قاب، از شمایل همیشگی فاصله گرفت. شوخیها شکل نگرفتند و خندهها بیشتر از دل تحقیر برآمدند تا مشارکت.
این توانایی مدیری در تولید خنده، ریشه در مهارت دیرینهاش دارد؛ اما خندهای که از کوچکسازی میزبان زاده شود، به گفتوگوی برابر راه نمیبرد. طنز زمانی جان میگیرد که طرفین میدان را مشترک بدانند، وگرنه صحنه به نمایش قدرت تبدیل میشود.
بخش دیگری از گفتوگو به مواجهه مدیری با واکنشهای شبکههای اجتماعی اختصاص یافت. او فرصت خواندن کامنتهای تند را یافت، اما نسبت به نامهها و بیانیههای رسمی خانواده سازندگان یک ترانه خاطرهانگیز، پاسخی شفاف ارائه نشد. در جایی دیگر، با تقلیل منتقدان به فحاشان و پاپاراتزیها، پرسشی فروتنانهنما طرح شد: «مگر من چقدر مهم هستم؟» این ژست، در عمل، راهی برای بیاعتبارسازی نقد است. مدیری بهخوبی میداند چه اندازه اثرگذار است؛ ستارهای با نفوذ رسانهای گسترده که هر جملهاش پژواک مییابد. کوچکنمایی جایگاه، بار مسئولیت را سبک نمیکند.
اطلاق صفتهای تند به کاربران خشمگین نیز تصویر دقیقی نمیسازد. بسیاری از این صداها محصول فشارهای انباشتهاند؛ خشمهایی که زبان پالوده ندارند. اگر قرار باشد معیارهای اخلاقی به کار گرفته شود، مصادیق شایستهتری برای نقد وجود دارد. مهران مدیری باید بدان ستارهبودن، امتیاز دارد و همزمان مسئولیت؛ مسئولیت پاسخگویی، توضیح و پذیرش خطا.
قیاسی امروز میدرخشد و تریبونی پرتماشاگر در اختیار دارد. احترام به پیشکسوت، بخشی از فرهنگ حرفهای است؛ حفظ شأن نسل تازه نیز ضرورت دارد. میدان طنز، میدان گفتوگوی برابر است. مدیری برای احیای برند شخصیاش، بیش از گذشته به چنین میدانهایی نیاز دارد؛ برنامههایی با مخاطب گسترده و امکان گفتوگوی زنده. با این حال، این فرصت از دست رفت. او از برج عاج خود پایین نیامد؛ برجی که دیگر برای مخاطب نسل تازه جذابیتی ندارد. فاصلهای که طی سالهای اخیر با تماشاگر شکل گرفته، با آخرین ساختهها پر نشده و نشانههای دلزدگی مخاطب آشکار است. نسل تازه با اعتمادبهنفس و مرزبندی حرفهای میتواند این میدان را به نفع خلاقیت جمعی حفظ کند.
قسمت آخر «پامپ» یادآور شد طنز آینهای حساس است؛ هر حرکت قدرتمحور تصویر را کج میکند. این پایان، آغاز گفتوگویی مهمتر بود: نسبت ستاره با نقد و نسبت نسلها با هم. اگر این نسبتها بازتعریف شوند، خنده دوباره به جایگاه طبیعیاش بازمیگردد؛ خندهای از جنس مشارکت، شفافیت و احترام متقابل.
در پایان باید بیپردهتر نوشت: مدیری در این قاب، پاسخ را دور زد و با ژست طلبکاری از مسئولیت فاصله گرفت؛ ستارهای که نقد را مزاحم میبیند و با طعنه و تحقیر، گفتوگو را خفه میکند. هنر پناهگاه فرار از توضیح نیست. وقتی سرمایه نمادین به سکوتِ آمرانه و کنایه تبدیل میشود، اعتماد میریزد و رابطه با مخاطب ترک برمیدارد. تماشاگر امروز تقدیس کور را کنار گذاشته و توضیح دقیق میخواهد؛ توضیحی صریح و قابل اتکا. هر ستارهای که خود را بالاتر از پرسش تصور کند، از زمانه عقب میافتد. بازگشت واقعی با پذیرش خطا، احترام به منتقد و کنار گذاشتن بازی قدرت معنا پیدا میکند؛ مسیری که فعلاً مسدود مانده است.
دیدار اخیر رئیسجمهور با فعالان سیاسی، بار دیگر این پرسش را زنده کرد که آیا…
پس از سالها تکرار کشندهای قرمز و مرگومیر گسترده آبزیان، پروژه جمعآوری فاضلاب بندرعباس روزنهای…
زن سالمند ۷۵ سالهای که تنها برای انجام کاری ساده از خانه خارج شده بود،…
بازپسگیری رجا پس از سالها بلاتکلیفی، نه نشانه اصلاح ساختاری است و نه پایان یک…
در آستانه شب یلدای ۱۴۰۴، بازار کالاهای اساسی و خوراکی با جهشهای قیمتی تازه روبهرو…