به گزارش سرمایه فردا، مثنوی، قرنهاست که از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و در دل و زبان ملتهای گوناگون خانه کرده است. از قونیه تا کابل، از تهران تا دهلی، اندیشههای مولوی چون نوری در تاریکی، راه را برای عرفان و انسانگرایی روشن کردهاند. اما حالا، در عصر دیپلماسی فرهنگی و رقابت میراثی، این اثر سترگ درگیر مناقشهای تازه شده است. ثبت مشترک مثنوی در یونسکو، اگرچه نشانهای از همدلی منطقهای است، اما همزمان هویتی را به چالش کشیده که ریشه در زبان فارسی و تمدن ایرانی دارد. سخنان سیدرضا صالحیامیری درباره «تعلق جهانی» مولوی، گرچه از منظر فرهنگی قابل احترام است، اما در حوزه میراثی، مرزهای مالکیت را مبهمتر کرده است. آیا جهانی بودن یک اثر، به معنای بیخاستگاه شدن آن است؟ یا باید میان نفوذ معنوی و منشأ تاریخی، تمایزی روشن قائل شد؟ این پرسش، در دل رقابتهای نرم فرهنگی، بیش از آنکه نماد همزیستی باشد، آزمونی برای حفظ هویت است.
سیدرضا صالحیامیری، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی، در مراسمی با اشاره به اعتراضات مکرر به ثبت مشترک «مثنوی مولوی» میان ایران، ترکیه و افغانستان در فهرست میراث ناملموس یونسکو، ادعایی عجیب را مطرح کرد و گفت: «شمس و مولانا متعلق به ایرانیان و جهانیان است و متعلق به یک نقطه نیست.» این سخن، اگرچه بر وجه جهانی آثار مولوی و فراگیر بودن اندیشههای او در میان ملتهای گوناگون تأکید دارد، اما همزمان پرسشهایی را نیز درباره مرز میان «تعلق فرهنگی» و «مالکیت میراثی» مطرح میکند.
مولوی بیتردید یکی از بزرگترین چهرههای فرهنگ و ادب فارسی است؛ شاعری که آثارش از محدوده جغرافیایی ایران فراتر رفته و در ذهن و زبان ملتهای مختلف جاودانه شده است. اما در بحث ثبت جهانی آثار، تمایز مهمی میان «جهانی بودن یک اثر» و «ثبت میراثی آن» وجود دارد؛ چرا که ثبت در یونسکو ناظر به خاستگاه تاریخی، فرهنگی و زبانی اثر است، نه گستره نفوذ معنوی یا محبوبیت جهانی آن.
از این منظر، اگرچه سخن صالحیامیری درباره جهانی بودن مولوی از جنبه فرهنگی و معنوی کاملاً درست است، اما از جنبه ثبت میراث، این استدلال میتواند محل تأمل باشد. مثنوی، نه تنها از نظر زبان، بلکه از منظر ساختار اندیشه و مکتب عرفانی، محصول مستقیم تمدن ایرانی و بستر فکری فارسیزبانان قرن هفتم هجری است. زبان فارسی، شالوده و هویت اصلی مثنوی است و همین زبان، مولوی را به یکی از ستونهای فرهنگ ایرانی بدل کرده است. بنابراین، نمیتوان در بحث ثبت میراث، میان سرچشمه و تأثیر جهانی تمایز قائل نشد؛ چرا که تعلق جهانی یک اثر، از منشأ تاریخی آن نمیکاهد.
رقابت میراثی کشورها و دیپلماسی فرهنگی؛ دو روی یک سکه
در دهههای اخیر، ثبت آثار فرهنگی در یونسکو به صحنهای از رقابت نرم میان کشورها تبدیل شده است؛ رقابتی که فراتر از غرور ملی، به نوعی ابزار دیپلماسی فرهنگی بدل شده است. کشورها از یک سو میکوشند مفاخر و آثار خود را به عنوان میراث ملی به ثبت برسانند تا هویت فرهنگیشان را تثبیت کنند، و از سوی دیگر، در پی گسترش و ترویج همان آثار به دیگر نقاط جهاناند تا وزن فرهنگی و نفوذ معنوی خود را افزایش دهند.
در این چارچوب، ثبت مشترک آثار میان چند کشور، میتواند نشانهای از تعامل فرهنگی و حسن همجواری تلقی شود، اما در عین حال، مرزهای هویت فرهنگی را نیز گاه دچار ابهام میکند. ایران، ترکیه و افغانستان هر سه در حوزه تمدن فارسیزبان و عرفان اسلامی سهمی دارند، اما زبان مثنوی، یعنی فارسی، کلید اصلی در تعیین خاستگاه این اثر است. چنانکه ترکیه با ثبت مولوی به عنوان “رومی” (یعنی مقیم قونیه) در فهرست ملی خود، بر جنبه جغرافیایی زیست او تأکید دارد، در حالی که ایران بر ریشههای زبانی و فکری این شاعر در فرهنگ فارسی تکیه میکند.
این دوگانگی، بخشی از واقعیت دیپلماسی فرهنگی در جهان امروز است که کشورها از یک طرف در پی تأکید بر مالکیت نمادهای فرهنگی خویشاند و در طرف دیگر، تلاش دارند از طریق اشتراک در میراث جهانی، تصویری صلحجو و همپیوند از خود ارائه دهند. اما اگر این اشتراکها بر مبنای ملاحظات سیاسی شکل گیرد و نه بر پایه شواهد تاریخی و فرهنگی، ممکن است در بلندمدت باعث تضعیف هویت اصلی اثر شود.
پیامدهای ثبت مشترک مثنوی؛ همکاری فرهنگی یا آغاز مناقشات آینده؟
همان طور که عنوان شد از منظر تحلیل روابط فرهنگی، ثبت مشترک مثنوی مولوی میتواند در کوتاهمدت نشانهای از همگرایی منطقهای و همدلی فرهنگی میان کشورهای فارسیزبان تلقی شود. اما تجربه دیگر پروندههای میراث مشترک نشان میدهد که چنین اقداماتی گاه در آینده به بروز مناقشات تازه منجر شده است. وقتی مرزهای مالکیت فرهنگی به صورت دقیق مشخص نشود، هر کشوری میتواند در آینده ادعای سهم بیشتر در آن داشته باشد؛ وضعیتی که ممکن است به چالشهای سیاسی یا تبلیغاتی در سطح بینالمللی بینجامد.
در واقع، ثبت مشترک یک اثر فرهنگی در یونسکو، تنها جنبه نمادین ندارد؛ بلکه در حوزه سیاست فرهنگی، به معنای شراکت در روایت تاریخی و حق بازنمایی آن اثر نیز هست. اگر کشوری در آینده روایت خاصی از مولوی را مثلاً با تأکید بر جنبههای غیرایرانی یا محلی او در عرصه بینالمللی برجسته کند، این میتواند سبب تضعیف جایگاه ایران به عنوان خاستگاه اصلی مثنوی شود.
از این رو، منتقدان ثبت مشترک مثنوی معتقدند که ایران باید در این قبیل پروندهها با دقت بیشتری اقدام کند؛ چرا که آثار کلاسیکی چون مثنوی، نه تنها بخشی از میراث ادبی، بلکه جزئی از هویت تاریخی و فرهنگی ملت ایراناند. با وجود آنکه جهانی بودن اندیشه مولوی غیرقابل انکار است، اما ثبت و حفاظت از آثار او باید با تأکید بر ریشههای ایرانی و زبان فارسی صورت گیرد تا در آینده، جایگاه واقعی این میراث گرانسنگ در حافظه فرهنگی جهان حفظ شود. سخن آخر اینکه سخنان سیدرضا صالحیامیری درباره جهانی بودن مولوی، از منظر فرهنگی درست و ارزشمند است، اما از دیدگاه میراثی و ثبت جهانی، نیازمند مرزبندی دقیقتری میان «تعلق جهانی» و «خاستگاه تاریخی» است. مثنوی، در جوهره خود، اثری ایرانی است که جهان را مخاطب قرار داده؛ نه اثری جهانی که خاستگاهش را از دست داده باشد.
اظهار اخیر سیدرضا صالحی امیری درباره ثبت مشترک مثنوی با ترکیه و افغانستان بار دیگر مرز میان سیاست و میراث را در وزارتخانه فرهنگ آشکار کرد. سخنی که بهجای تقویت هویت فرهنگی، نشانهای از ضعف ساختاری و ناآگاهی کارشناسی در مدیریت میراث ایران است
محمد عبدالعلیپور گفت: جملات وزیر ارشاد در ظاهر میتواند نوعی دیپلماسی فرهنگی و تأکید بر اشتراکات تمدنی منطقهای تلقی شود؛ اما از منظر کارشناسان میراث فرهنگی، آنچه وزیر بیان کرد نه فقط یک برداشت سادهانگارانه، بلکه نشانهای از آشفتگی سیاستگذاری فرهنگی در سطح ملی است. سخنی که میتوانست در چارچوب گفتوگوی تمدنها معنا یابد، اینبار به ابزاری برای نقد فقدان دقت و دانش تخصصی در وزارت میراث فرهنگی بدل شد.
وی افزود: در بیانیههای پیشین، صالحی امیری استدلال کرده بود که ثبت مشترک مثنوی بر اساس نسخههای کهنتر و پیشنهاد یونسکو انجام گرفته است. خبرگزاری آنا به نقل از وزیر گزارش داد که “نسخه مثنوی در ترکیه ۴۰ سال قدیمیتر از نسخه ایرانی است و یونسکو ثبت مشترک را پیشنهاد داده است.”
او ادامه داد: این توضیح، اگرچه در ظاهر استناد به منطق تاریخی دارد، اما در حوزه میراث فرهنگی، قدمت نسخه معیار اصلی نیست. ثبت آثار جهانی براساس معیارهایی چون زبان اثر، زمینه فرهنگی، پیوند تاریخی و اصالت زبانی انجام میشود. مثنوی، اثری فارسیزبان است که در سنت عرفانی و ادبی ایران پرورش یافته و بخش عمده میراث فکری آن در بستر تمدن ایرانی – اسلامی شکل گرفته است. بنابراین، استناد به قدمت نسخه ترکیه بدون در نظر گرفتن ریشه زبانی و بستر فرهنگی، مغایر با اصول شناختهشده ثبت جهانی آثار است.
وی تاکید کرد: در واقع، چنین استدلالی اگر از زبان یک کارشناس بیرون آید، مستلزم تحلیل دقیق و مستند است؛ اما از زبان عالیترین مقام وزارت میراث فرهنگی، نشاندهندهی رویکردی رسانهمحور و نه میراثمحور است. بهعبارتدیگر، صالحی امیری بیش از آنکه در جایگاه مدیر میراثی سخن بگوید، در موضع سیاستمداری ظاهر شده که میخواهد با کلماتِ دیپلماسی فرهنگی، دستاوردی خبری بیافریند.
این کارشناس گفت: چنین سخنانی صرفاً لغزش زبانی نیست؛ بلکه بازتاب سیاستگذاری نادرست در سطح کلان است. کاهش اعتبار تخصصی وزارتخانه، فاصله از مأموریت اصلی و ابهام در مرز هویت ملی و جهانی پیامدهای مهم این نوع اظهارات است. وزارت میراث فرهنگی باید مأموریت خود را در حفاظت، مرمت و مستندسازی آثار جستوجو کند، نه در تولید خبرهای پرطمطراق و یا اقدامات رسانهای نمایشی. وقتی وزیر به لطف معاونان ارشدش که از رسانهملی به وزارت میراث مهاجرت کردند، بر خروجیهای رسانهای تأکید دارد، جز حاشیه برای این وزارتخانه و در سطحی کلانتر، آسیب به میراث ملی دستاوردی ندارد.
عبدالعلی زاده گفت: بیان اینکه شمس و مولانا متعلق به جهانیان است، هرچند در ظاهر شعاری وحدتگرایانه دارد، اما در عمل اگر بدون تمایز میان جهانشمولی اثر و ریشه فرهنگی آن مطرح شود، میتواند موجب تضعیف روایت ایرانی از این آثار گردد. ثبت مشترک اگر بدون موازنهی حقوقی انجام گیرد، به جای تعامل فرهنگی، به واگذاری نماد هویتی میانجامد.
او ادامه داد:بررسی عملکرد وزارتخانه در سال اخیر نشان میدهد که مشکل، تنها حضور وزیری با سابقه امنیتی و بدون تخصص در حوزه میراث و تاریخ کشور در راس وزارتخانه نیست بلکه ساختار تصمیمگیری در وزارت میراث فرهنگی از ضعفهای مزمن رنج میبرد. در بسیاری از موارد، شوراهای تخصصی و کمیتههای مشورتی در بدنه وزارتخانه نقش صوری یافتهاند و تصمیمهای کلان در سطح سیاسی اتخاذ میشوند.
این کارشناس تاکید کرد: اظهار نظر اخیر سیدرضا صالحی امیری درباره ثبت مشترک مثنوی، نماد نوعی گسست میان گفتار فرهنگی و واقعیت اجرایی در دستگاه میراث فرهنگی ایران است. نتیجه نهایی این سخنان چیزی جز تضعیف روایت ملی از میراث فارسی نیست. در شرایطی که کشورهای منطقه با جدیت در پی مصادره نمادهای فرهنگی مشترکاند، کوچکترین لغزش گفتاری از سوی مقام رسمی میتواند به مستند بینالمللی تبدیل شود و منافع فرهنگی کشور را تحت تأثیر قرار دهد. میراث فرهنگی ایران برای بقا، نیازمند مدیرانی است که سخنشان بهاندازه سندشان دقیق باشد؛ مدیرانی که پیش از بیان جملهای در تریبون عمومی، پشت آن پروندهای مستند و مصوب داشته باشند. در غیر این صورت، میراث ملی نه در خاک، بلکه در زبان سیاست ذرهذره فرسوده خواهد شد.
علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی، در سخنرانی اخیر خود در مجلس مدعی شد که «نگذاشتیم…
در شرایطی که اقتصاد ایران با تحریم، کمبود سرمایهگذاری و محدودیتهای زیرساختی مواجه است، رسمیت…
در حالی که اقتصاد ایران با بحران ارزی و اختلالهای ساختاری مواجه است، تب آیفون…
مدل جدید بیمه خودرو با تمرکز بر رفتار راننده، نوید تحول در ارزیابی ریسک و…
در غیاب یک نظام حملونقل ایمن و هوشمند برای دانشآموزان، خانوادههای ایرانی ناگزیر میان دو…
پارک جنگلی چیتگر، یکی از مهمترین منابع اکولوژیک غرب تهران، این روزها با خشکسالی، آفتزدگی…