به گزارش سرمایه فردا، در سینمای تجاری ایران، گاهی آنچه میفروشد، نه خود فیلم، بلکه خبر فروش آن است. مخاطبان، حتی آنان که کمتر پایشان به سالن سینما باز میشود، این بازی را خوب یاد گرفتهاند: فیلمی که در رسانهها پرفروش جلوه داده شود، کنجکاوی عمومی را تحریک میکند و همین کنجکاوی، گاهی به فروش واقعی منجر میشود. در این میان، تهیهکنندهای که فیلمش شکست خورده، اگر بتواند آن را در قالب یک «موفقیت خبری» عرضه کند، همچنان در بازار سینما اعتبار خود را حفظ میکند و سرمایهگذار بعدی را جذب خواهد کرد.
این فرمول، سالهاست که در سینمای ایران تکرار میشود؛ فیلمهایی که بیشتر از آنکه برای دیده شدن ساخته شوند، برای دیده شدن در پوستر، تیزر و تیترهای خبری طراحی میشوند. نمونهاش «لسآنجلس-تهران» بود که با عکسهایی از پرویز پرستویی در نقشهای مختلف، تلاش کرد تصویری جهانی از خود بسازد؛ اما مخاطب خیلی زود فهمید آنچه در عکسها دیده میشود، در فیلم فقط چند دقیقه است و فروش هم به همان اندازه محدود ماند.
اما این بازی هنوز تمام نشده. حالا نوبت «کجپیله» است؛ فیلمی که هاتف علیمردانی پس از پنج سال سکوت با آن به سینما برگشته. علیمردانی که کارش را با فیلمهای کودک آغاز کرد و بعدها به سینمای اجتماعی روی آورد، در سالهای اخیر در ژانرهای مختلفی آزمون و خطا کرده—از «کلمبوس» در فضای کمدی گرفته تا «ستارهبازی» درام اجتماعی—اما هیچکدام نتوانستند موفقیتی چشمگیر رقم بزنند.
«کجپیله» اما از همان ابتدا نشانههایی داشت که بیشتر از آنکه به روایت و منطق داستانی تکیه کند، به خبرسازی وابسته بود. داستان یک بازیگر زن ثروتمند که از مردان نفرت دارد و با دسیسهای رانندهاش را اخراج میکند، تا اینکه حادثهای مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. بازی الناز شاکردوست در نقش زنپوش، با توجیهات روایی ضعیف، بیشتر از آنکه در سینما دیده شود، در اکسپلورر اینستاگرام دستبهدست شد. این یعنی فیلم، بهجای آنکه در سالنها بدرخشد، در فضای مجازی خبرساز شد—و این خبرسازی، جای خالی موفقیت تجاری را پر نکرد.
با وجود فروش اولیه ۳۲ میلیارد تومانی و صدرنشینی در هفته اول اکران، «کجپیله» خیلی زود از رقابت با فیلمهای عامهپسند عقب افتاد. حضور بازیگرانی چون سروش صحت، نیما شعباننژاد، نعیمه نظامدوست و رامین ناصرنصیر، اگرچه به فیلم اعتبار بخشیده، اما انتخابشان در چنین پروژهای قابل نقد است. برای هاتف علیمردانی، «کجپیله» شاید ادامه همان مسیر پرچالش باشد که پیشتر هم با شکستهایی همراه بوده؛ اما برای برخی از عوامل، این انتخاب میتوانست متفاوت باشد.
«کجپیله» نه یک سقوط ناگهانی است و نه یک صعود چشمگیر؛ بلکه بازتابی از سینمایی است که گاهی بیشتر از آنکه به مخاطب فکر کند، به تیترهای خبری دل میبندد. سینمایی که اگر به جای خبرسازی، به ساختن فکر کند، شاید دوباره بتواند مخاطب را نه با کنجکاوی، بلکه با رضایت به سالنها بازگرداند.
ترفندهای تبلیغاتی سینما دیگر برای مخاطب تازگی ندارد، «کجپیله» تلاش کرده با یک چرخش ظاهری، دوباره توجهها را جلب کند. ایده مردنما شدن یک بازیگر زن، در نگاه اول میتوانست جسورانه و تازه باشد؛ اما خیلی زود، این جسارت به یک حرکت سطحی و بیریشه بدل شد. فیلم، بدون آنکه منطق روایی یا بستر ژانری مشخصی برای این تغییر ارائه دهد، صرفاً بهدنبال شوکآفرینی بود. شخصیت زن، که از مردان نفرت دارد، ناگهان در قالب یک مرد فرودست ظاهر میشود تا بهاصطلاح «مصائب مرد بودن» را تجربه کند—اما این تجربه، نه از دل روایت میآید و نه از دل شخصیتپردازی.
گریم مردانه الناز شاکردوست، که شباهت عجیبی به بازیگران مرد شناختهشده دارد، بیشتر از آنکه به باورپذیری کمک کند، به یک تقلید بیهدف شبیه است. کارگردان میتوانست با حفظ گریم و استفاده از بازیگران مرد، اجرای دقیقتری رقم بزند؛ اما ترجیح داده همه چیز را در خدمت تبلیغات قرار دهد. حتی گفته شده این انتخاب، راهی برای عبور از ممیزی در صحنههای ابراز محبت بوده—اما اگر چنین صحنههایی حذف میشدند، چیزی از فیلم کم نمیشد؛ چون آنچه هست، همین است: فیلمی ظریف و شکستنی که در مسیر نادرست قدم گذاشته است.
پسترها و تیزرهای فیلم نیز یادآور آثار کمدی شانهتخممرغیاند؛ آثاری که حتی از فیلمفارسیها هم سطح پایینتری داشتند. این ناهمگونی میان ژست اجتماعی و طنز سطحی، در همه جای «کجپیله» دیده میشود. فیلم، از همان ابتدا چندپاره است؛ نه کمدیاش میخنداند، نه نقد اجتماعیاش تأثیرگذار است. موقعیتهای طنز، دستدوم و بیرمقاند و نقد اجتماعی، بیشتر به یک خطابه بیمخاطب شبیه است.
سه محور اصلی برای گرفتن خنده از مخاطب در نظر گرفته شده: اول، مرد شدن یک زن؛ دوم، شوخیهای جنسی ناشی از همین تغییر؛ و سوم، شوخی با اضافه وزن یکی از بازیگران زن. این سهگانه، نهتنها سطحی و کلیشهای است، بلکه در سکانسهایی که روی مرز ممیزی حرکت میکند، بیشتر به یک بازی کودکانه شبیه است تا یک اثر سینمایی.
در بخش دیگری، فیلم تلاش میکند نظریهپردازی کند؛ اما این نظریات، آنقدر سطحیاند که محصول نهایی به سریالهای «کلید اسرار» یا «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» شباهت پیدا میکند. این الگوی آشنا در سینمای ایران، بارها تکرار شده: فیلمی که از ابتدا پوشالی است، ناگهان میخواهد از درد مردم بگوید. استاد این سبک، سعید سهیلی است؛ کسی که در آثارش، شخصیتها ناگهان به سخنگوی ملت تبدیل میشوند. اما آیا این دادخواهی را باید باور کرد، یا همان ساخت آثار بیکیفیتی که وقت و فکر مخاطب را میبلعند؟
در «کجپیله» نیز همین وضعیت حاکم است. شخصیت شرور فیلم، نهتنها بهدرستی معرفی نمیشود، بلکه انگیزههایش هم مبهماند. چرا آن زن قصد دزدی دارد؟ چرا با شخصیت شعباننژاد همدست شده؟ هیچکدام از این پرسشها پاسخ نمیگیرند و مخاطب در کلافی از ابهام رها میشود. روایت، آنقدر سست و بیفکر چیده شده که در پایان، فیلمنامهنویس مجبور میشود با یک نریشن و پایانبندی کودکانه، قصه را جمع کند؛ همان پایانهایی که با «قصه ما به سر رسید…» تمام میشوند.
و در نهایت، فیلم تلاش میکند با سوار شدن بر نام شکسپیر، خود را فرهنگی و ادبی جلوه دهد. استفاده از «رومئو و ژولیت» برای پوستاندازی شخصیت اصلی، نهتنها عمیق نیست، بلکه در تضاد کامل با فضای تبلیغاتی و سطحی فیلم قرار دارد. وقتی شخصیت زن به مرد تبدیل میشود، با یک تبلیغ مضحک مواجهیم؛ و وقتی دوباره به زن بازمیگردد، این بازگشت هیچ نسبتی با آن ادعای ادبی ندارد. «کجپیله» نه در فرم موفق است، نه در محتوا؛ و نه در ادعاهایی که میخواهد به مخاطب تحمیل کند. این فیلم، بیشتر از آنکه دیده شود، مصرف میشود در فضای مجازی، در خبرها، و در حافظهای که خیلی زود آن را فراموش خواهد کرد.
در ادامه این مسابقهی بیسرانجام به عقب، «کجپیله» نهتنها از نظر ساختار و روایت، بلکه در انتخاب بازیگران نیز نشانههایی از سردرگمی و بیجهتی دارد. سروش صحت، که زمانی با آثار تلویزیونیاش مانند «لیسانسهها» و «شمعدونی» توانست تصویری ماندگار از یک طنزپرداز فرهنگی و دغدغهمند در ذهن مخاطب بسازد، حالا در انتخابهای سینماییاش گاه چنان بیدقت عمل میکند که انگار خودش هم نمیداند چرا در آن پروژه حضور دارد. در «کجپیله»، نه نقشی برای او طراحی شده، نه گریم و لباس خاصی برای شخصیتش در نظر گرفتهاند. گویی صحت را مستقیماً از استودیوی «اکنون» به صحنه فیلمبرداری آوردهاند، بیآنکه حتی دیالوگهایش را بازنویسی کنند.
این انتخاب، بیش از آنکه به کاراکتر فیلم کمک کند، به نوعی سوءاستفاده از تصویر رسانهای اوست؛ انگار فیلمساز تصور کرده چون صحت چهرهای فرهنگی دارد و فیلم هم ادعای نمایشنامهمحور بودن دارد، این دو بهطور خودکار با هم جور درمیآیند. اما نتیجه، چیزی جز یک حضور بیاثر و بیربط نیست.
الناز شاکردوست نیز که پس از سالها بازی در فیلمهای کمدی و عاشقانه سطح پایین، با «شبی که ماه کامل شد» توانست برند بازیگریاش را بازسازی کند و بهعنوان یک بازیگر جدی مطرح شود، حالا دوباره به همان مسیر پرزرقوبرق اما بیمحتوا بازگشته است. حضورش در «کجپیله» و پیشتر در «گوزنهای اتوبان» نشان میدهد که آن دقت و وسواس در انتخاب نقشها، جای خود را به نوعی بیتفاوتی داده است. گویی او نیز پذیرفته که در سینمای امروز، مهمتر از کیفیت نقش، میزان دیده شدن آن در فضای مجازی است.
این بازگشت به تنظیمات کارخانه، نهتنها برای شاکردوست، بلکه برای مخاطبی که به او اعتماد کرده بود، ناامیدکننده است. بازیگری که میتوانست مسیر متفاوتی را ادامه دهد، حالا درگیر پروژههایی شده که بیشتر از آنکه به تواناییهایش تکیه کنند، از چهرهاش برای تبلیغ استفاده میکنند. و این، شاید تلخترین بخش ماجرای «کجپیله» باشد: فیلمی که نهتنها خودش چیزی برای گفتن ندارد، بلکه بازیگرانش را هم به عقب میبرد.
در شب انفجار شادی در بروکلین، زهران ممدانی، فرزند مهاجران اوگاندایی و هندی، با بیش…
در حالیکه رهبر انقلاب در سالگرد دولت چهاردهم بر ضرورت افزایش تولید و تنوع صادرات…
فرزاد وجیهی می گوید بازارهای جهانی در آستانه یک چرخش راهبردی قرار دارند؛ دورهای که…
اختلاف اصلی میان زنجانی و بانک مرکزی، به نوع داراییهایی بازمیگردد که او برای تسویه…
در میان ترندهای مختلف، طرحهای سهبعدی بیشترین توجه و کاربرد را دارند. سپس ترکیب بتن…
رئیسکل بانک مرکزی از هدفگذاری تورم در کانال ۳۰ درصدی برای سال جاری خبر داده…