ناصر غریب نژاد: وقتی جنگ تعرفهای میان واشنگتن و پکن شدت گرفت، موضوعی کمتر دیدهشده اما حیاتی به صدر اخبار رسید: عناصر نادر خاکی. این فلزات کمیاب که در قلب فناوریهای نوین از موتورهای جت و تجهیزات نظامی گرفته تا خودروهای برقی و صنایع پزشکی نقش دارند، به ابزاری ژئوپلیتیکی در دست چین تبدیل شدند. محدودیت صادرات این عناصر به آمریکا، تنها یک اقدام تجاری نبود؛ بلکه نشانهای از آن بود که چین با تسلط بر زنجیره استخراج و فرآوری، توانسته یکی از مهمترین ابزارهای قدرت صنعتی قرن بیستویکم را در اختیار بگیرد. توافق تجاری اخیر میان دو کشور، بیش از آنکه صرفاً یک معامله اقتصادی باشد، بازتابی از نبردی بزرگتر بر سر کنترل آینده فناوری و انرژی جهان است.
به تازگی قتی ترامپ رئیس جمهوری آمریکا موضوع افزایش تعرفه ها علیه چین را مطرح کرد به سرعت چین برایث وارد کردن فشار بر دولت آمریکا واردات عناصر نادر خاکی به آمریکا را محدود کرد. این فلزات خاص که در صنایع هوایی، تجهیزات نظامی و حتی تجهیزات پزشکی، خودروهای برقی و کامپیوتر و … کاربرد فراوانی دارد، به همین دلیل چین به عنوان بزرگترین تولیدکننده این عناصر عملا می تواند صنعت آمریکا با چالش مواجه کند.
واقعیت این است که در سالهای اخیر، وقتی جهان حرکتی جدی به سمت گذار انرژی، دیجیتالسازی صنعتی و فناوریهای پیشرفته از خود نشان داده است، یکی از دستههای کمتر دیدهشده اما بسیار حیاتی، «مواد معدنی حیاتی» یا «critical minerals» به شمار میآید: آن عناصری که استخراجشان ممکن است گسترده باشد، اما فرآوری، زنجیره تأمین و تولید قطعات مبتنی بر آنها بهشدت متمرکز و پیچیده است. در این روند، چین با استفاده از سیاستهای صنعتی، سرمایهگذاریهای راهبردی، کنترل معدن و بهویژه فرآوری، به جایگاهی مسلط در این بازار رسیده است. در ادامه یادداشتی جامع ارائه میشود که ضمن بیان آمار، روندها و ویژگیهای این وضعیت، به ریشهها و پیامدهای آن از منظر ژئوپلیتیکی، اقتصادی و صنعتی میپردازد.
چین بهواسطه ترکیب چندین عامل، سهم چشمگیری در تولید، فرآوری و صادرات مواد معدنی حیاتی دارد. یکی از معتبرترین تحلیلها نشان میدهد که این کشور در تولید درصد و در عناصر نادر خاکی (rare earth elements) حدود ۶۹٫۲ درصد تولید جهانی را در اختیار دارد. اما نکته مهمتر آن است که تسلط چین صرفاً در استخراج نیست، بلکه در فرآوری و ساخت قطعات میان و نهایی این مواد نیز تمرکز یافته است؛ مثلاً حدود «۹۰ درصد » از ظرفیت فرآوری عناصر خاکی کمیاب در چین قرار دارد. این بدان معناست که کشورهایی که ممکن است معدن داشته باشند، اگر نتوانند فرآوری کامل انجام دهند یا زیرساخت تولید قطعه نهایی را نداشته باشند، همچنان به چین وابسته خواهند بود. سهم چین از منظر زنجیره تأمین فراتر از آمار تولید است. برای مثال، گزارشی نشان میدهد که بانکها و مؤسسات مالی چین در بازه ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۱ بیش از ۵۷ میلیارد دلار وام به ۱۹ کشور کمدرآمد و متوسط ارائه کردهاند تا معادن و فرآوری مواد معدنی حیاتی را تحت کنترل سرمایهگذاریهای چینی درآورند. همچنین، دادههای بینالمللی بیان میکنند که در سال ۲۰۲۴ سهم سه تولیدکننده برتر جهانی از مواد حیاتی نظیر مس، لیتیم، گرافیت، عناصر خاکی کمیاب به حدود ۸۶ درصد رسیده است؛ و عمده این سهم از سوی چین تأمین شده است.
چرا این مسأله اهمیت دارد؟ پاسخ در این است که فناوریهای محوری امروز از خودروهای برقی گرفته تا توربینهای بادی، از باتریها تا دستگاههای نظامی پیشرفته به این مواد معدنی وابستهاند. وقتی کشوری کنترل استخراج، فرآوری و صادرات این مواد را در دست بگیرد، عملاً بر زنجیره جهانی تولید، قیمت، تأمین و حتی استراتژیهای فناورانه تأثیرگذار خواهد بود. به زبان جدید، این کشور به دارنده یکی از اهرمهای قدرت صنعتی و ژئوپلیتیکی تبدیل میشود. برای ارائه تصویر دقیقتر، چند نمونه شاخص از مواد معدنی حیاتی که چین در آنها سهم بالا دارد، شامل؛ گلیسیم (gallium) سهم چین تقریباً ۹۹ درصد تولید جهانی را در اختیار دارد. آنتیموان (antimony) چینیها بزرگترین تولیدکنندگان هستند و این ماده در صنایع آتشنشانی، آلیاژها و نیمههادیها کاربرد دارد. گرافیت طبیعی برای باتریها: گزارشها حاکی از آن است که بیش از ۹۰ درصد از گرافیت باتریدار یا فرآوریشده در چین تولید میشود.
میبینیم که تولید، فرآوری و صادرات، سه حلقه مهم هستند و چین هرسه را در بسیاری از مواد در اختیار دارد. ریشه این تسلط را میتوان در چند عامل جستوجو کرد: نخست اینکه چین زود وارد این حوزه شد؛ در حالی که بسیاری از کشورهای غربی بهواسطه هزینههای زیستمحیطی، مقررات، زمینۀ سرمایهگذاری و اولویتهای صنعتی، کمتر در استخراج و فرآوری این مواد سرمایهگذاری کردند، برای مثال، تحلیلها نشان میدهد که منشأ بسیاری از ظرفیت فرآوری جهانی، به چین بازمیگردد چون این کشور حاضر شد فرآوریهای پرهزینه، آلاینده و فناوریبر را بپذیرد و مقیاسهای بزرگ تولید ایجاد کند. دوم، سیاست صنعتی چین بسیار هماهنگ بوده است: دولت چین در سطح ملی و محلی، معدن، فرآوری، تولید قطعات میان و نهایی را با یک استراتژی بلندمدت پیگیری کرده است. سرمایهگذاریهای خارجی چین در معادن خارج از کشور، تأمین منابع خام و سپس فرآوری آنها در چین، نیز بخشی از این استراتژی است. سوم، چین از مقیاس تولید، هزینههای پایین نیروی کار، زنجیره تأمین داخلی بزرگ و زیرساختهای صنعتی گسترده بهره برده است؛ این باعث شده هزینه تمامشده برای چین نسبت به بسیاری رقبا کمتر باشد و بنابراین بتواند تولید را به سطح جهانی برساند. تحقیقی در حوزه گرافیت نشان میدهد که هزینه تولید گرافیت باتریدار در ایالات متحده بهمراتب بیشتر از چین است و بسیاری از پروژهها بدون یارانه یا حمایت دولتی، توان رقابت با چین را ندارند.
چین با سرمایهگذاریهای راهبردی و پذیرش فرآوریهای پرهزینه توانسته به قدرت مسلط در بازار مواد معدنی حیاتی تبدیل شود. این کشور در عناصر نادر خاکی نزدیک به ۹۰ درصد ظرفیت فرآوری آنها را در اختیار دارد و چنین جایگاهی، چین را به بازیگری ژئوپلیتیکی و اقتصادی بدل کرده که میتواند با محدود کردن صادرات، فشار مستقیم بر صنایع پیشرفته جهان وارد کند
چین توانسته به ابزار قدرت تبدیل شود. چند نمونه روشن این ابزار در بازار نمایان است؛ اگر چین صادرات یک ماده حیاتی را محدود کند، کشورهای مصرفکننده با اختلال در تأمین مواجه خواهند شد؛ این ابزار فشار اقتصادی و حتی ژئوپلیتیکی برای چین است. برای مثال، گزارشها نشان میدهند که چین در پی تشدید تنشهای تجاری، صادرات برخی عناصر خاکی کمیاب را محدود کرده است. چین از موقعیت خود برای تولید محصولات با ارزش افزوده بالا (نه فقط مَعدن خام) استفاده کرده است؛ یعنی به جای اینکه فقط مواد را استخراج کند، فرآوری، تولید قطعات میان و صادرات قطعات نهایی را نیز انجام میدهد، که سود بیشتر و کنترل بزرگتری ایجاد میکند.
چین با سرمایهگذاری در معادن خارجی، تأمین منابع خام برای داخل را تضمین کرده و به این ترتیب زنجیره تأمین خود را مقاوم کرده است؛ برای مثال چین در منطقه مثلث لیتیم (شیلِی، آرژانتین، بولیوی) سرمایهگذاریهایی داشته است. با این حال، این تسلط بدون چالش نیست. نخست، کشورهای غربی و متحدان چین (مثل کشورهای عضو European Union، ایالات متحده آمریکا) در سالهای اخیر تلاش کردهاند وابستگی به چین را کاهش دهند و کل زنجیره تأمین مواد معدنی حیاتی را تنوعبخشند: هم در زمینه استخراج، هم فرآوری، هم تولید قطعات میان. دوم، فرآوری این مواد غالباً با هزینههای زیستمحیطی و اجتماعی همراه است؛ چین، با پذیرش فرآوریهای پرهزینه و با آسیب محیطی، توانست موقعیتش را به دست آورد، اما امروز فشارها برای استانداردهای بالاتر (محیطزیستی، شفافیت، عدالت اجتماعی) افزایش یافته است و ممکن است هزینهها را برای چین بالا ببرد. سوم، حتی در چین نیز ذخایر برخی معادن روبه کاهش است یا کیفیت آنها پایینتر آمده است؛ علاوه بر این، پروژههای جدید استخراج معتبر دنیا به دلیل موانع زیستمحیطی، زمانی طولانی نیاز دارند (مثلاً ۱۰ تا ۱۵ سال) تا آماده شوند، که میتواند ریسکهای عرضه را افزایش دهد.
توسعه معادن جدید عناصر نادر خاکی در سایر کشورها ۸ تا ۱۵ سال زمان میبرد، کوتاهمدت همچنان دست بالا در اختیار چین است و این موقعیت، ساختار قدرت آینده اقتصاد جهانی را شکل میدهد
اگر بخواهیم نگاه تخصصی داشته باشیم، باید به سه زاویه مهم توجه کنیم: زاویه صنعتی، زاویه ژئوپلیتیکی و زاویه کشورهای مصرفکننده. از منظر صنعتی، چین با ترکیب زیرساخت معدن، فرآوری، تولید قطعه و اقتصاد مقیاس بزرگ، توانسته به قطب اصلی تولید فناوریهایی که به این مواد وابستهاند تبدیل شود. برای مثال، گزارشها حاکی از آن است که چین در سال ۲۰۲۳ حدود ۸۵ درصد از تولید جهانی آندهای باتری، ۸۲ درصد درصد از الکترولیتها، ۷۴ درصد از جداکنندهها (separators) و ۷۰ درصد از کاتدها را تولید کرده است. این یعنی چین فقط معدن ندارد، بلکه قطعات کلیدی باتریها و فناوریهای سبز را نیز تولید میکند، که این به معنای سهم بزرگتر از ارزش افزوده و کنترل بیشتر زنجیره است.
از منظر ژئوپلیتیکی، این کنترل به چین نفوذ در صنایع کلیدی جهان اعطا کرده است: تأمین خودروهای برقی، توربینهای بادی، قطعات دفاعی، نیمههادیها، همه به این مواد وابسته هستند؛ وقتی چین این تأمین را در اختیار دارد، میتواند از آن بهعنوان ابزار تأثیرگذاری، مذاکرات تجاری یا حتی فشار سیاسی استفاده کند. و از منظر کشورهای مصرفکننده، این وضعیت یک ریسک بزرگ به شمار میآید. وابستگی به چین برای تأمین مواد حیاتی به معنای این است که اگر چین تصمیم بگیرد عرضه را محدود کند، قیمت بالا رود، پروژهها عقب بیفتند یا فناوریها به کندی پیش بروند، برای مثال، اگر کشور یا شرکت تولیدکننده باتری بخواهد بدون چین فعالیت کند، باید معدن داشته باشد یا مواد را از کشورهای دیگر تأمین کند، فرآوری در سطح کافی داشته باشد، تولید قطعه را انجام دهد و زنجیره تأمین را از ابتدا تا انتها ایجاد کند؛ که نیازمند سرمایه سنگین، زمان و فناوری است.
دادهها نشان میدهد توسعه یک معدن جدید و تأسیس فرآوری برای مواد معدنی حیاتی ممکن است ۸ تا ۱۵ سال طول بکشد. بنابراین، کوتاهمدت، چین همچنان دست بالا را دارد. در نهایت، پیامدها برای ایران و سایر کشورهای در حال توسعه نیز بسیار مهم است. اگر کشوری بخواهد از این موقعیت غافل نشود، باید: معدن کشف کند یا در فرآوری سرمایهگذاری کند؛ وارد زنجیره تأمین مواد حیاتی شود، نه فقط بهرهبرداری خام از معدن؛ تنوعبخشی تأمین را در نظر بگیرد؛ فناوری و سرمایهگذاری در فرآوری را تقویت کند؛ و همکاریهای بینالمللی را دنبال کند. در صورتی که تنها به استخراج خام اکتفا شود و فرآوری در خارج انجام گیرد، ارزش افزوده کمی نصیب خواهد شد و همچنان وابسته باقی خواهد ماند.
در مجموع میتوان گفت که قدرت چین در مواد معدنی حیاتی نماینده نوع جدیدی از قدرت صنعتی – اقتصادی و ژئوپلیتیکی در قرن حاضر است. قدرتی که مبتنی بر کنترل زنجیره تأمین، اقتصاد مقیاسپذیر، سرمایهگذاری راهبردی و نهادسازی صنعتی است. اگرچه چالشهایی پیش روی چین نیز هست، اما فاصله آن با رقبایش در این حوزه همچنان زیاد است و برای کشورهای دیگر، ایجاد موقعیتی مستقل یا رقابتی، نیازمند اراده، سرمایه، فناوری و زمان است. برای دنیای امروز، مسأله مواد معدنی حیاتی نه صرفاً یک موضوع اقتصادی قدیمی نیست، بلکه بخشی از ساختار قدرت آینده است ساختاری که در آن چین یکی از بازیگران اصلی است و باقی کشورها باید درباره موقعیت خود در آن بهدقت بیندیشند.
سالها تخصیص ارز ترجیحی نه توانست قیمت کالاهای اساسی را مهار کند و نه عدالت…
سالهاست شکاف میان تولید و مصرف انرژی، نهتنها صنایع بزرگ و کوچک را با اختلال…
موسسه اعتباری ملل، با زیان انباشته بیسابقه، بدهیهای سنگین و سرمایهگذاریهای پرریسک، امروز به یکی…
وزیر صنعت و تجارت افغانستان تأکید کرد که مسیر ترانزیت چابهار تا مرز میلک امن،…
صنعت فولاد اروپا که روزگاری ستون فقرات قدرت صنعتی این قاره بود، امروز با بحرانی…
کارشناسان معتقدند که آینده بازار سرمایه ایران بیش از هر زمان دیگری تحت تأثیر تصمیمات…