سیاست و دیپلماسی

تکرار خوش‌بینی‌ها در توافقات هسته ای

به گزارش سرمایه فردا، اخیرا طرح مناره و پیش‌تر طرح مودت که توسط دیپلمات‌های برجسته‌ ایرانی ارائه شده‌اند، در سطح نظری به‌عنوان چارچوب‌هایی برای کاهش تنش و ایجاد همکاری منطقه‌ای معرفی می‌شوند. ظاهر این ابتکارات، پاسخی به یک نیاز مبرم برای ثبات و ارائه مسیری ساختاریافته برای خروج از منازعات دائمی در خاورمیانه است. با این حال، رویکرد نقادانه به‌ویژه از منظری که مبتنی بر تجارب راهبردی جمهوری اسلامی و مشخصاً آزمون توافق هسته‌ای (برجام) است، یک خطای بنیادین و تکرارشونده را در منطق زیربنایی آن‌ها آشکار می‌سازد؛ هر دو پیشنهاد، عمیقاً در نوعی خوش‌بینی ساختاری ریشه دارند؛ این پیش‌فرض نظری که منازعات ژئوپلیتیک، که غالباً برآمده از تضادهای ماهوی در منافع هستند، می‌توانند از طریق ایجاد سازوکارهای نهادی برای گفتگو و شفافیت، مدیریت یا حل‌وفصل شوند. برجام، آزمون اصلی این پارادایم در جهان واقع بود. نتیجه نشان داد که در یک دینامیک قدرت نامتقارن، شفاف‌سازی و اعطای امتیاز از سوی یک طرف، لزوماً به اعتماد متقابل یا تغییر در اهداف استراتژیک طرف مقابل منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند به اهرمی برای اعمال فشار بیشتر تبدیل گردد.

در نتیجه، این طرح‌های جدید، با وجود تفاوت در حوزه‌ی تمرکز، نه به‌عنوان راه‌حل‌هایی نوآورانه، بلکه به‌مثابه امتداد همان چارچوب فکری ارزیابی می‌شوند. آن‌ها ورود داوطلبانه به ساختارهایی را توصیه می‌کنند که ریسک واگذاری مؤلفه‌های عینی قدرت استراتژیک (مانند استقلال فناورانه یا اهرم‌های نفوذ منطقه‌ای) را در ازای اهداف آرمانی همکاری به همراه دارد. در ماهیت امر، این طرح‌ها تکرار همان استراتژی شکست‌خورده‌ای هستند که بر مبادله‌ی دارایی‌های قدرت واقعی با وعده‌های همکاری در جهانی استوار است که منطق آن همچنان بر پایه‌ی زور و موازنه‌ی قوا می‌چرخد.

خطای تشخیص ماهیت منازعه؛ تقلیل «تضاد ساختاری» به «فقدان اعتماد»

اساسی‌ترین ضعف تحلیلی طرح مناره در تشخیص نادرست آن از ماهیت منازعات امنیتی در خاورمیانه نهفته است. این طرح، بحران هسته‌ای و تنش‌های منطقه‌ای را به عواملی چون نبود اعتماد و لفاظی‌های توخالی تقلیل می‌دهد و راه‌حل را در ایجاد ساختارهای همکاری‌جویانه و افزایش شفافیت جستجو می‌کند. این منطق، تکرار دقیق پارادایم فکری حاکم بر برجام است که بر اساس این فرض بنا شده بود؛ اگر ایران از طریق پذیرش محدودیت‌های گسترده و نظارت‌های بی‌سابقه، حسن نیت خود را اثبات کند، طرف مقابل (ایالات متحده و قدرت‌های غربی) نیز با رفع تحریم‌ها و به رسمیت شناختن حقوق ایران، به این رویکرد اعتمادساز پاسخ متقابل خواهد داد.

این تحلیل، از منظر تئوری‌های واقع‌گرایانه و انتقادی روابط بین‌الملل دچار یک خطای بنیادین است. این دیدگاه، منازعه را نه یک سوءتفاهم قابل حل از طریق گفتگو، بلکه یک تضاد ساختاری و نبرد اراده‌ها میان یک قدرت منطقه‌ای تجدیدنظرطلب (ایران) و نظم هژمونیک مستقر به رهبری ایالات متحده می‌داند. از این منظر، مسئله اصلی برای نظام سلطه، احتمال انحراف برنامه هسته‌ای ایران نیست، بلکه واقعیت وجود یک ایران مستقل، قدرتمند و الهام‌بخش است که مدل حکمرانی و معماری امنیتی تحمیلی غرب در منطقه را به چالش می‌کشد. برنامه هسته‌ای، در این چارچوب، نه علت اصلی، بلکه بهانه‌ی راهبردی برای اعمال فشار حداکثری جهت مهار قدرت رو به رشد ایران است. طرح مناره با نادیده گرفتن این تضاد ماهوی، مجدداً همان راهکار آزموده‌شده را پیشنهاد می‌کند: تلاش برای اعتمادسازی با بازیگری که هدف غایی آن نه کسب اعتماد، بلکه تضعیف و شکستن اراده‌ی راهبردی طرف مقابل است.

فرض نادرست همکاری در سایه نهادهای هژمونیک

طرح مناره پیشنهاد می‌کند که شبکه همکاری هسته‌ای منطقه‌ای با حضور و نظارت نهادهایی چون سازمان ملل، شورای امنیت و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی فعالیت کند. در ظاهر، این پیشنهاد با هدف افزایش شفافیت و کسب مشروعیت بین‌المللی ارائه می‌شود. اما در عمل، این به معنای نهادینه‌سازی نقش نظارتی ساختارهایی است که در طول دهه‌های گذشته، به وضوح تحت نفوذ و اراده قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه ایالات متحده، عمل کرده و اغلب به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست خارجی آن‌ها علیه کشورهای مستقل به کار گرفته شده‌اند.

این ساختار پیشنهادی، مفهوم کلیدی امنیت درون‌زا را که از ارکان دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، به طور کامل تضعیف می‌کند. امنیت درون‌زا بر این اصل استوار است که کشورهای منطقه باید مسئولیت امنیت خود را بدون دخالت و قیمومیت قدرت‌های فرامنطقه‌ای بر عهده بگیرند. مناره با نهادینه‌کردن نقش نظارتی شورای امنیت (که در آن قدرت‌های بزرگ دارای حق وتو هستند) و دیگر نهادهای بین‌المللی، عملاً حاکمیت تکنولوژیک و امنیتی منطقه را به بازیگرانی واگذار می‌کند که خود منشأ اصلی بی‌ثباتی و ناامنی بوده‌اند. این طرح به‌جای تلاش برای محدود کردن یا اخراج عامل بی‌ثباتی از معادلات امنیتی منطقه، به آن جایگاهی رسمی و مشروع در قلب ساختار فنی-امنیتی منطقه می‌بخشد و عملاً نظارت بر پیشرفت کشورهای منطقه را به رقبای آن‌ها می‌سپارد.

معادل‌سازی کاذب و عادی‌سازی تهدید رژیم صهیونیستی

مناره به درستی به زرادخانه هسته‌ای اسرائیل و نقش آن به‌عنوان مانع اصلی در مسیر ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته‌ای اشاره می‌کند. با این حال، راه‌حلی که ارائه می‌دهد (پیدا کردن راهی جدید برای پیشرفت و دور زدن این مانع) یک خطای راهبردی و نوعی عادی‌سازی خطرناک است. این طرح با قرار دادن ایران، کشورهای عربی و به طور ضمنی اسرائیل در یک چارچوب همکاری احتمالی، یک معادل‌سازی کاذب  میان یک رژیم اشغالگر، متجاوز و دارای سلاح هسته‌ای خارج از نظارت‌های بین‌المللی با کشورهایی که خود قربانی تهدیدات آن هستند، انجام می‌دهد.

از منظر واقع‌بینانه، مشکل اصلی امنیت منطقه، نفس وجود یک رژیم توسعه‌طلب است که بر پایه اشغال بنا شده و به‌عنوان پایگاه نظامی غرب عمل می‌کند. زرادخانه هسته‌ای این رژیم، یک مشکل جانبی نیست؛ بلکه ابزار تضمین بقای این ماهیت نامشروع و دکترین تهاجمی آن است. هر طرحی که به‌جای تمرکز بر خلع سلاح کامل و بدون قید و شرط این رژیم، به دنبال ایجاد ساختارهای موازی و محدود کردن دیگر بازیگران منطقه باشد، در عمل به تثبیت این آپارتاید هسته‌ای کمک کرده است. این طرح از کشورهای منطقه می‌خواهد داوطلبانه توانمندی‌های خود را محدود و بین‌المللی کنند، به این امید که در آینده فشاری بر اسرائیل وارد شود؛ تجربه‌ای که ناکارآمدی آن در طول نیم قرن گذشته به اثبات رسیده است.

خطای استراتژیک تهاتر دارایی‌های عینی با وعده‌های ذهنی

منطق بنیادین طرح مناره بر یک معامله استوار است؛ کشورهای عضو در ازای پذیرش محدودیت‌ها و نظارت‌های متقابل، از مزایای فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای بهره‌مند خواهند شد. این منطق، تکرار دقیق مدل معامله در برجام است؛ تهاتر توانمندی‌های راهبردی و عینی (مانند غنی‌سازی اورانیوم و استقلال در چرخه سوخت) در برابر وعده‌های ذهنی و قابل بازگشت (مانند همکاری‌های علمی و رفع تحریم‌ها).

قدرت بازدارندگی ایران صرفاً در داشتن سلاح نیست، بلکه در توانمندی علمی-فنی و حاکمیت بر چرخه سوخت نهفته است. این توانمندی، یک دارایی استراتژیک است که به ایران عمق راهبردی و کارت بازی در برابر فشارهای بین‌المللی می‌دهد. قرار دادن این توانمندی بومی و مستقل در یک شبکه مشترک که تحت نظارت رقبای بین‌المللی است، به معنای خلع سلاح علمی و فنی و واگذاری حاکمیت تکنولوژیک است. این طرح، دارایی استراتژیک و مستقل ایران را به یک سهم قابل چانه‌زنی و قابل سلب در یک شرکت بین‌المللی تبدیل می‌کند که هیئت مدیره آن همان قدرت‌هایی هستند که از استقلال ایران هراس دارند.

غفلت از پیوستگی قدرت علمی و بازدارندگی استراتژیک

در یک تحلیل واقع‌بینانه از قدرت، مرز میان علم محض و قدرت راهبردی بسیار باریک است. تسلط یک کشور بر فناوری‌های پیچیده‌ای مانند غنی‌سازی اورانیوم، حتی اگر صرفاً برای اهداف صلح‌آمیز باشد، به خودی خود یک عامل بازدارنده است. این امر نشان‌دهنده بلوغ علمی و صنعتی کشوری است که نمی‌توان آن را به سادگی مورد تهاجم قرار داد. منطق مناره که به دنبال تفکیک کامل و نظارت‌شده کاربردهای صلح‌آمیز است، در عمل به دنبال از بین بردن همین عمق بازدارندگی ناشی از توانمندی علمی است. نظام سلطه از ظهور ایران به‌عنوان یک قدرت علمی که بتواند در حوزه‌های مختلف الگو باشد، هراس دارد. محدود کردن برنامه هسته‌ای در یک چارچوب بین‌المللی کنترل‌شده، دقیقاً با هدف جلوگیری از همین سرریز شدن دانش و قدرت صورت می‌گیرد.

طرح مناره محصول یک تفکر دیپلماتیک لیبرال-اینستیتوشنالیست است که همچنان به امکان ایجاد یک نظم عادلانه از طریق مذاکره و اعتمادسازی با قدرت‌های هژمونیک باور دارد. این تفکر، ریشه مشکلات را در رفتار ایران می‌بیند و نه در ماهیت ساختار نظام بین‌الملل. از این رو، راه‌حل را در اصلاح رفتار و شفاف‌سازی جستجو می‌کند. اما از منظر گفتمان انقلاب اسلامی که بر پایه تجارب عینی استوار است، راه حل، نه خوش‌بینی به نهادهای بین‌المللی و نه تلاش برای ادغام در نظم موجود، بلکه تولید قدرت درون‌زا و ایجاد نظم جایگزین است. امنیت پایدار در خاورمیانه نه از طریق نظارت شورای امنیت، بلکه از طریق همکاری‌های راهبردی میان قدرت‌های مستقل منطقه؛ و نه از طریق محدود کردن توانمندی‌های خود برای جلب رضایت غرب، بلکه از طریق تقویت مؤلفه‌های قدرت برای ایجاد بازدارندگی فعال در برابر تهدیدات مشترک به دست می‌آید. مناره شاید فانوسی زیبا به نظر برسد، اما نوری که می‌تاباند، مسیر را به سمت یک بن‌بست راهبردی دیگر روشن می‌کند؛ بن‌بستی که در آن، استقلال و قدرت، قربانی امید واهی به همکاری با کسانی می‌شود که بقای خود را در وابستگی و ضعف دیگران تعریف کرده‌اند.

احمد فاضل زاده

modir

Recent Posts

کاغذ بازی در حاشیه بازار کاغذ

از سال ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۳، قیمت هر بند کاغذ تحریر با رشدی چشمگیر از حدود…

39 دقیقه ago

زلزله در قلب سیاست پولی آمریکا؛ فدرال رزرو و طوفان بازارهای جهانی

درست زمانی که بازارهای مالی با چالش‌های تورمی و سیاست‌های انقباضی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، خبر…

58 دقیقه ago

نظم نوین جهانی در آستانه خیزش

جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه نه‌تنها چهره‌ای بی‌رحم و ضدبشری از اسرائیل به جهانیان…

5 ساعت ago

اربعین در آیینه غزه و سکوت جهان

ششصد و شصت و شش روز از آغاز جنگ غزه گذشته، و در هیاهوی بمب…

5 ساعت ago

بارسلونا در تقاطع بحران و تحول: جدایی ستاره‌ها، ورود چهره‌های تازه

باشگاه بارسلونا برای عبور از بحران اقتصادی چاره‌ای جز از خودگذشتگی ندارد. در تابستانی پرتنش،…

6 ساعت ago

صدایی از هالیوود علیه سیاست‌های نتانیاهو

ناتالی پورتمن، بازیگر مطرح هالیوود با ریشه‌های یهودی، در اقدامی جسورانه با انتشار پیامی صریح…

6 ساعت ago