به گزارش سرمایه فردا، بخشی جامعه ایرانی در جریان جنگ غزه و نسل کشی فلسطینی ها سکوت در قبال جنایت میکنند. مسالهی مهمی ست که جا دارد مورد مطالعه ی اهل نظر بویژه جامعه شناسان قرار گیرد. این موضع از جهاتی یادآور موضعی ست که بخشی از ایرانیان در آستانهی جنگ جهانی دوم و طی آن داشته اند: حمایت از آلمان هیتلری.
در مورد اخیر، سکوت در قبال جنایت اسرائیل معمولا موضعی قلمداد می شود که بخشی از جامعه از خاستگاه تقابل با سیاستهای حاکم آن را اتخاذ کردهاست. در مورد هواداری از نازیسم نیز معمولا آن را به جهت نبردی میدانند که آلمان هیتلری علیه انگلستان و متحدانش آغاز کرده بود.
هرچند عجیب است که فلسفهای بتواند گروهی را در دو مقطع زمانی متفاوت به شکلی توامان در کنار نازیسم و صهیونیسم بنشاند. اما در ایران، این سرزمین عجائب، علیرغم ظاهر پارادوکسیکالی که دارد. تو گویی این اتفاق افتاده است.
جامعهی ایران در کنار سوابقی که در آزادی خواهی و عدالت طلبی دارد، مستبد پرور نیز بوده است. به قول مرحوم دکتر یزدی در درون هر ایرانی شاهکی وجود دارد. این موجب میشود در عین آنکه دم از آزادی و تضاد با استبداد و خودکامگی می زند. همزمان مظهر استبداد ایرانی یعنی پادشاه/سلطان را نیز ستایش کرده است. علیرغم تمام تفاوت های قومی و طایفهای ایرانیان، کورش را پدر مردم این سرزمین بداند.
شوربختانه این ادعا اول از دهان منورالفکرهایی مانند فتحعلی آخوندزاده، آقاخان کرمانی، محمود افشار یزدی، کاظم زاده ایرانشهر، هدایت و ….خارج و پی گرفته شد. در کتب متتشره از این افراد تلالو آن هویدا است. مجله کاوه و آینده متصاعد کننده این افکار بوده است.
تا به امروز، با آنکه اندیشهی نژادی در اروپا منسوخ و بطلان آن به لحاظ علمی ثابت شده و دیگر موضوعیت ندارد. اما نزد جماعتی از ایرانیان در هر لباس و ردایی، باور و شیفتگی به نژاد آریایی همچنان موضوعیت دارد. هرچند با تاسف فراوان باید اذعان نمود که حتی برخی از بزرگان نیز کماکان در این شیپور میدانند.
از این زاویه است که ملاحظه می کنیم در همان عهد پهلوی اول و دوم برای کتاب “نبرد من” دست پا می شکستند. برای آن حزب تاسیس کردند (سومکا)، سلام هیتلری میدادند و در جریان نهضت ملی نفت علیه دولت دکتر مصدق که یک ناسیونالیسم ایرانی و دموکراتیک را نمایندگی می کرد، فعالیت می کردند.
از طرف دیگر یهودیت اسرائیلی که خود زخم خوردهی نازیسم است در فلسفه قومی خود با اعراب و در فلسفه دینی با دیانت اسلام نیز تضاد و تخاصم تاریخی دارد. حال اگر رژیمی در ایران با ادعای اسلامی اسرائیل را تهدید کند.
با توجه به تبلیغات وسیع دوران پهلوی بر مبنای ناسیونالیسم باستانگرا که اسلام و اعراب را باعث فروپاشی تمدن ساسانی معرفی کرد. همچنین اعراب و اسلام را عامل عقب ماندگی امروز ایران می دانست. روی ملیگرایی موضوع مانور داده و آن را مورد بهره برداری قرار دهد. تبلیغات اسرائیل قصد دارد جامعه ایرانی و ظرفیت هایش را از دایرهی منازعهی فلسطین که هفتاد سال است خاورمیانه را در یک وضعیت ویژه قرار داده، بیرون بگذارد.
چنین سیاستی البته از دوران رضاشاه و محمدرضا پهلوی بوسیله مورخان یهودی تعقیب می شد. تا ایران و ایرانی را از اسلام و اعراب جدا کرده و بین آنان اختلاف ایجاد کنند. حتی اگر چنین هدفی از مسیر ایجاد تقابل میان شیعیان و اهل تسنن محقق شود.
این نیز گفتنی ست که بر خلاف ظاهر، در دوران حکومت اسلامی نیز چنین اندیشههایی از رونق نیفتاد. در اشکال دیگری باز تولید شدهاند. نظیر فلسفه ایرانشهری طباطبایی که در همین راستا قرار داشت. خروج از باصطلاح سلطه فرهنگی عربی – اسلامی را پی میگیرد که تا جاهایی با راهبرد اسرائیل هم نوایی پیدا میکند.
نویسنده: سیدعبدالمجید الهامی
نقش استارتاپ های بخش کشاورزی در تنظیم بازار و جلوگیری از تولید محصولات غیربهداشتی و…
مدیریت سیستمی کاربرد فراوانی پیدا کرده که تنها مربوط به شغل نیست. بلکه در برنامههای…
تبعات فیلترینگ فضای مجازی تنها منجر به خسارت دو میلیارد دلاری به کسبوکارهای ایرانی نشده،…
در این روند سهام کوچک یا بزرگ بخریم؟ این مهمترین سوال سرمایه گذاران است. در…
در کمیسیون تلفیق هیچ پیشنهادی برای افزایش قیمت حاملهای انرژی ارائه نشده، اما دولت طبق…
بازار لوازم خانگی در ۱۴۰۳ کاملا با رکود همراه بود. تولیدکننده ارز نداشت و مصرف…