به گزارش سرمایه فردا، درگذشت محمد کاسبی، بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون، واکنشهای گستردهای در میان چهرههای فرهنگی و سیاسی کشور برانگیخته است. حمید رسایی، فعال سیاسی و نماینده مجلس، در کانال تلگرامی خود با انتشار ویدیویی از گفتوگویش با مرحوم کاسبی، او را «هنرمندی متعهد» توصیف کرد و نوشت: «هفته گذشته وقتی هنوز آقای کاسبی در بیمارستان بستری نشده بود، برای پیگیری مسائل و مشکلات احتمالی درمان با ایشان تماس گرفتم. حدود نیم ساعت تلفنی صحبت کردیم. من پیگیر مشکلات او بودم و او پیگیر مشکلات سینمای متعهد. همچنان دغدغه ارزشهای انقلاب اسلامی را داشت.»
رسایی در ادامه پیام خود از درگذشت این بازیگر اظهار تأسف کرده و نوشت: «درگذشت این هنرمند متعهد را به جامعه هنری کشور، بهویژه سینما و تلویزیون و به دوستان و خانواده ایشان تسلیت میگویم. شادی روحش صلوات هدیه کنید.» در ویدیوی منتشرشده از سوی او، گفته میشود مقام معظم رهبری نیز وقتی از وضعیت جسمی محمد کاسبی باخبر شده، برای وی دعا کرده و چفیه خود را برایش فرستاده است. در بخشی از همان ویدیو، مرحوم کاسبی با لحنی آرام و صمیمی میگوید: «تنها کسی که لیاقت داشت جایگزین امام خمینی شود، امام خامنهای بود.» او با تأکید ادامه میدهد که در تنهاییهایش رهبر انقلاب را میبیند و از او نیرو میگیرد.
این سخنان، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی و رسانههای رسمی یافت. گروهی از کاربران از این ابراز ارادت صادقانه تمجید کردند و آن را نشانه ایمان و خلوص باطنی یک هنرمند انقلابی دانستند. اما در مقابل، عدهای نیز آن را تلاش برای «استفاده سیاسی» از درگذشت یک چهره فرهنگی قلمداد کردند. همین دوگانگی، بار دیگر پرسش دیرینهای را پیش کشید: مرز میان ارادت شخصی و مصادره سیاسی در حوزه هنر کجاست؟
هنر فراتر از سیاست
بحث درباره نسبت سیاست و هنر در جامعه ایران سابقهای طولانی دارد؛ بهویژه در بزنگاههایی که فقدان یک چهره فرهنگی بهانهای برای طرح دیدگاههای جناحی میشود. محمد کاسبی بیتردید یکی از چهرههای ماندگار سینما و تلویزیون ایران بود که بخش مهمی از کارنامهاش در خدمت آثار ارزشی و مذهبی قرار داشت؛ اما همانقدر که حق داریم از او بهعنوان هنرمندی متعهد یاد کنیم، باید مراقب باشیم که یاد و نامش به ابزار نزاعهای سیاسی بدل نشود.
در واقع، یک هنرمند میتواند هر نوع اندیشه یا گرایش سیاسی داشته باشد؛ از چپ تا راست، از اصلاحطلب تا اصولگرا. این حق طبیعی هر شهروند است. اما آنچه محل نقد و نگرانی است، نه باور شخصی او، بلکه مصادره سیاسی هنرمندان توسط جریانهای مختلف است؛ رفتاری که متأسفانه در سالهای اخیر به عادت بدل شده است.
پس از درگذشت هر هنرمندی، بلافاصله جریانهای سیاسی میکوشند نام او را در اردوگاه خود جای دهند و از او روایتی همسوتر با منافع سیاسیشان ارائه دهند. این اتفاق تنها در مورد چهرههایی چون محمد کاسبی رخ نداده است؛ بلکه بارها در فقدان چهرههایی از دو سوی طیف سیاسی شاهدش بودهایم. در حالی که هنر، اگر قرار است زنده بماند، باید فراتر از جناح و سیاست باشد؛ زیرا هنرمند اگر به ابزار جناحی تبدیل شود، از آن لحظه دیگر هنرمند آزاد نیست.
از سوی دیگر، در جامعهای که شکافهای سیاسی و رسانهای عمیق است، حتی سخن شخصی یک بازیگر یا کارگردان نیز ممکن است به سرعت برچسب «سیاسی» بگیرد. اما نباید فراموش کرد که علاقه یا اعتقاد قلبی به یک چهره مذهبی یا سیاسی الزاماً به معنای تبلیغ جناحی نیست. اگر محمد کاسبی از ارادت به رهبر انقلاب سخن گفته، این میتواند بازتاب باور شخصی و ایمانی او باشد، نه دستورکار سیاسی کسی دیگر. هنر و ایمان در بسیاری از هنرمندان ایرانی درهمتنیدهاند و قضاوت آنها با متر سیاست، سادهسازی واقعیت است.
آنچه بیش از هر چیز میتواند به حیثیت هنر لطمه بزند، تبدیل شدن هنرمندان به ابزار مشروعیتبخشی برای سیاستمداران است. هر جناحی اگر واقعاً مدعی احترام به هنر است، باید مرز استقلال آن را رعایت کند؛ همانگونه که جامعه انتظار دارد سیاست نیز از شأن و منزلت هنرمندان سوءاستفاده نکند.
میراث آرامش در روزهای پرآشوب جامعه
در روزگاری که جامعه با بحرانهای پیدرپی اقتصادی، اجتماعی و حتی دیپلماتیک مواجه است، یاد چهرههایی چون محمد کاسبی یادآور دورانی است که سینما و تلویزیون ایران میتوانستند هم مردم را بخندانند و هم ارزشهای اخلاقی و دینی را ترویج کنند. شاید رمز محبوبیت کاسبی در همین ترکیب صمیمیت و باور بود. او نه ستاره پرزرقوبرق بود و نه بازیگر جنجالی، بلکه هنرمندی بود که در آرامش خود با مردم زندگی کرد و در همان سکوت، دل بسیاری را به خود نزدیک کرد. امروز که خبر درگذشت او با واکنشهای احساسی و بعضاً سیاسی همراه شده است، شاید بهتر باشد جامعه فرهنگی و رسانهای کشور فرصتی برای بازاندیشی بیابد که آیا هنوز میتوان هنر را از سیاست جدا دید؟ آیا میتوان هنرمندی را به یاد آورد بیآنکه در جبههای خاص قرارش دهیم؟
محمد کاسبی از میان ما رفت، اما پرسش درباره نسبت هنر و قدرت همچنان باقی است. شاید بهترین ادای احترام به او این باشد که اجازه دهیم یادش در همان قاب هنری و انسانیاش بماند؛ نه در قابهای جناحی و سیاسی. در زمانهای که هر چهره و هر حادثهای به ابزار دوگانهسازی بدل میشود، حفظ مرز هنر از سیاست خود یک کنش اخلاقی است.
محمد کاسبی هنرمندی بود که در تمام دوران فعالیتش سعی کرد میان ایمان و هنر پیوندی انسانی برقرار کند. سخنان و ادعاهای مطرحشده پیرامون او، اگرچه طبیعی است که حساسیتهایی ایجاد کند، اما نباید بهانهای برای رقابتهای سیاسی شود. او نه فقط بازیگر سینما، بلکه چهرهای فرهنگی بود که با مردم زیست و با مردم رفت. هنر، در نهایت، تنها زمانی ماندگار است که از سیاست فاصله بگیرد و در خدمت حقیقت انسانی باقی بماند؛ همان حقیقتی که محمد کاسبی با سادگی و ایمانش به ما یادآوری میکرد.
کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان، یکی از پدیدههای دهه نود، تصویری از فراز و فرودهای یک…
پس از انتشار خبر شوکآور انحلال سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری کشور در بهار امسال،…
تهران، با ترکیبی از محلههای تاریخی، تفرجگاههای طبیعی و نمادهای شهری مدرن، یکی از جذابترین…
در روزهایی که طوفان شن نفس شهرهای جنوب شرق ایران را گرفته و گرمای خاک…
انتشار تصاویری از بنری در منطقه ۱۳ تهران، بار دیگر پرونده پرحاشیه تراکمفروشی را به…
در حالیکه خشکسالی نفس زیستگاههای طبیعی را گرفته، حالا شیوع دو بیماری واگیر تب برفکی…