جامعه

نویسنده‌ای میان خبر و خیال

به گزارش سرمایه فردا، نویسندگی در ایران بیش از آنکه صرفاً یک فعالیت هنری باشد، همواره با لایه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گره خورده است. نویسنده ایرانی نه تنها با دغدغه خلق اثر ادبی مواجه است، بلکه در هر دوره تاریخی با چالش‌های مضاعفی چون سانسور، اقتصاد ضعیف نشر، و نگاه‌های ایدئولوژیک به ادبیات دست‌وپنجه نرم کرده است. همین شرایط باعث شده نویسندگی در ایران بیشتر شبیه به «زیستنی پرخطر» باشد تا حرفه‌ای آرام و خلاقانه؛ زیستنی که نویسنده را ناگزیر می‌کند میان واقعیت‌های سخت جامعه و جهان خیال، پلی بسازد.

از مشروطه تا امروز، نویسندگان ایرانی بارها نقش روشنفکر اجتماعی را بر دوش کشیده‌اند؛ گاه در قالب داستان‌های رئالیستی که زندگی روزمره مردم را بازتاب داده‌اند و گاه در روایت‌های استعاری و غیرواقع‌گرا که راهی برای عبور از محدودیت‌ها بوده است. در این میان، نویسندگی در ایران نه تنها هنر روایت، بلکه نوعی مقاومت فرهنگی و تلاش برای حفظ صداهای مستقل به شمار می‌رود؛ صدایی که هرچند گاه در حاشیه قرار گرفته، اما همچنان توانسته مسیر خود را در حافظه جمعی جامعه باز کند.

محمدهاشم اکبریانی از جمله نویسندگانی است که مسیر حرفه‌ای‌اش از اتاق خبر آغاز شد و به جهان جادو، اسطوره و روایت‌های غیرواقع‌گرا رسید. او متولد ۱۳۴۴ در بجنورد است؛ روزنامه‌نگار، پژوهشگر، شاعر، فعال فرهنگی و بنیان‌گذار جایزه «شعر خبرنگاران» که در سه دهه اخیر حضوری پیوسته در فضای ادبیات و نشر ایران داشته است. رمان‌هایی چون زندگی همین است و عصب‌کشی و مجموعه‌داستان‌هایی مانند جور دیگر جهان و هذیان در کنار مجموعه‌های تاریخ شفاهی ادبیات و نشر، چهره‌ای از او ساخته‌اند که هم در حوزه داستان فعال است و هم در پشت‌صحنه صنعت نشر حضوری جدی دارد.

اکبریانی در گفت‌وگوهایش از مسیر عبور از روزنامه‌نگاری به داستان، علاقه‌اش به ادبیات غیرواقع‌گرا، نسبت ادبیات موسوم به «عامه‌پسند» با ادبیات جدی، اقتصاد نوشتن، ضعف‌های تاریخی داستان‌نویسی در ایران و ماجرای سانسور در عصر اینترنت سخن می‌گوید؛ با همان صراحت و طنزی که در بسیاری از متن‌هایش دیده می‌شود.

او از کودکی به نوشتن علاقه داشت، هرچند کارنامه مدرسه چیز دیگری نشان می‌داد و انشا برایش دشوار بود. ذهنش بیشتر به سمت ریاضی و منطق می‌رفت و در دبیرستان رشته ریاضی‌فیزیک خواند و سپس در دانشگاه علوم سیاسی. با این حال، میل نوشتن رهایش نکرد. پس از ورود به تهران برای دانشگاه، خبرنگاری را آغاز کرد. نخستین مطلبش با سختی بسیار نوشته شد، اما برخلاف انتظار، سردبیر آن را پسندید و منتشر کرد؛ همین اتفاق دروازه ورود او به مطبوعات شد.

مطالعات اولیه‌اش بیشتر در حوزه فلسفه، تاریخ، جامعه‌شناسی و علوم سیاسی بود. خانواده کتاب‌خوانی نداشت، اما نشریه‌هایی چون کیهان بچه‌ها را می‌خواند. در آن سال‌ها هیچ تصوری از ورود به ادبیات داستانی نداشت و حتی نسبت به شعر بدبین بود. اما بحران هویت پس از انقلاب و آشنایی با نویسندگان از طریق خبرنگاری، مسیر ذهنی او را تغییر داد. مطبوعات به او نگاه دقیق به جزئیات و ریتم نوشتن آموختند. با این حال، از همان ابتدا به رئالیسم علاقه‌ای نداشت و جذب متن‌هایی شد که به اسطوره، خواب و جادو نزدیک بودند.

 

واقعیت روزمره وفادار نبودند

اکبریانی داستان‌هایی نوشت که به واقعیت روزمره وفادار نبودند. او نمی‌خواهد برچسب‌هایی چون سوررئالیسم یا اکسپرسیونیسم بر آثارش زده شود، بلکه مهم می‌داند داستان پلی میان دنیای ذهنی و بیرونی بسازد. به باور او، رئالیسم کف کار است، نه سقف آن.

در فضای امروز، او معتقد است نمی‌توان حکم کلی درباره همراهی مخاطب با داستان‌های استعاری صادر کرد. برخی آثار فراواقعی موفق‌اند چون به دغدغه‌های اجتماعی نزدیک می‌شوند. اما در ایران، بخش بزرگی از مخاطبان همچنان با رمان‌های رئالیستی ارتباط بیشتری دارند. او اصطلاح «عامه‌پسند» را نخبه‌گرایانه می‌داند و ترجیح می‌دهد از تعبیر «اکثریت‌پسند» استفاده کند؛ کتابی که میان گروه بزرگی از مردم محبوب است، بخشی از زیست فرهنگی جامعه محسوب می‌شود.

اکبریانی در بحث اقتصاد نوشتن نیز نگاه متفاوتی دارد. او معتقد است مشکل اصلی ضعف بدنه نویسندگی است، نه صرفاً نبود حمایت مالی. به باور او، ادبیات ایران سال‌ها در خدمت ایدئولوژی قرار گرفت و همین امر مانع رشد ادبیات به‌عنوان یک ارزش مستقل شد. او نمونه‌هایی چون بی‌اعتنایی به دایی‌جان ناپلئون ایرج پزشکزاد را یادآور می‌شود و معتقد است فشار چنین فضایی تربیت نسل تازه‌ای از نویسندگان را مختل کرده است.

در مقایسه با سینما، ادبیات ایران کمتر در جهان دیده شده است. اکبریانی دلیل اصلی را کیفیت متن‌ها می‌داند، نه صرفاً زبان یا سانسور. او معتقد است سانسور نویسنده را به نوشتن در چند لایه وادار می‌کند، اما مشکل اصلی ساختارهای نشر و ضعف در معرفی و ترجمه آثار است. در عصر اینترنت، سانسور بیش از آنکه سیاست فرهنگی باشد، به شوخی شبیه است، زیرا گردش آزاد فایل‌ها و نسخه‌های دیجیتال قواعد بازی را تغییر داده است.

اکبریانی همچنین درباره جوایز ادبی و سوءتفاهم «باند» سخن می‌گوید. او معتقد است جوایز می‌توانند نردبانی کوتاه برای دیده‌شدن باشند، اما روش انتخاب آثار اغلب محدود است و نویسندگان شهرستانی نادیده گرفته می‌شوند. به باور او، مسئله اصلی نبود شفافیت در داوری است. تجربه جایزه «شعر خبرنگاران» نشان داد که اعتبار می‌تواند از راه شفافیت به دست آید، نه حمایت مالی.

اکبریانی با صراحت و نگاه نقادانه‌اش، تصویری از ادبیات ایران ارائه می‌دهد که در آن هم ضعف‌های تاریخی و ساختاری دیده می‌شود و هم امکان‌های تازه برای عبور از محدودیت‌ها. او نویسنده‌ای است که مسیرش از اتاق خبر آغاز شد، اما امروز در جهان جادو و روایت‌های استعاری، همچنان به دنبال پلی میان ذهن و واقعیت است.

 

جایگاه نویسنده در جامعه امروز ایران

اکبریانی در بخش دیگری از گفت‌وگو، به جایگاه نویسنده در جامعه امروز ایران اشاره می‌کند. او معتقد است نویسنده بیش از آنکه یک چهره فرهنگی صرف باشد، باید به‌عنوان «شهروندی مسئول» دیده شود؛ کسی که در برابر تحولات اجتماعی و سیاسی بی‌تفاوت نمی‌ماند و از ابزار روایت برای طرح پرسش‌های تازه استفاده می‌کند. به باور او، ادبیات اگر نتواند به زندگی روزمره مردم پیوند بخورد، به تدریج به حاشیه رانده می‌شود و تنها در محافل محدود باقی خواهد ماند.

او همچنین به مسئله سانسور در عصر اینترنت می‌پردازد و می‌گوید: «امروز دیگر نمی‌توان با دیوارهای سخت، جلوی گردش متن را گرفت. فایل‌ها، نسخه‌های دیجیتال و ترجمه‌های غیررسمی راه خودشان را پیدا می‌کنند. سانسور بیشتر به یک ابزار اقتصادی و سیاسی بدل شده تا دغدغه فرهنگی.» اکبریانی تأکید می‌کند که نویسنده ایرانی باید یاد بگیرد در چند لایه بنویسد؛ لایه‌ای برای عبور از سد رسمی و لایه‌ای برای ارتباط مستقیم با مخاطب.

در بخش دیگری از سخنانش، به اقتصاد نوشتن اشاره می‌کند. او باور دارد که مشکل اصلی نویسندگان ایرانی، ضعف در کیفیت متن است نه صرفاً نبود حمایت مالی. به گفته او، «نویسنده‌ای که نمی‌خواهد مسئولیت ضعف متن خود را بپذیرد، همه چیز را گردن بازار و سانسور می‌اندازد.» اکبریانی معتقد است ادبیات ایران سال‌ها در خدمت ایدئولوژی قرار گرفت و همین امر مانع رشد طبیعی آن شد.

او درباره جوایز ادبی نیز دیدگاهی متفاوت دارد. به باور اکبریانی، جوایز می‌توانند فرصتی کوتاه برای دیده‌شدن باشند، اما در شکل فعلی اغلب گرفتار حلقه‌های بسته و انتخاب‌های محدودند. تجربه او در راه‌اندازی جایزه «شعر خبرنگاران» نشان داد که شفافیت و استقلال، بیش از حمایت مالی می‌تواند به اعتبار یک جایزه بیفزاید.

اکبریانی در پایان گفت‌وگو، به آینده ادبیات ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: «ادبیات ما هنوز درهای نیمه‌باز جهان را پیش رو دارد. اگر متن‌های درخشان خلق شوند و معرفی و ترجمه حرفه‌ای صورت گیرد، امکان دیده‌شدن وجود دارد. زبان فارسی مانع اصلی نیست؛ مانع اصلی، کیفیت و نگاه نویسنده است.»

modir

Recent Posts

شمال در آستانه فروپاشی

موج مهاجرت از فلات مرکزی به گیلان و مازندران دیگر تنها یک جابه‌جایی جمعیتی نیست؛…

1 ساعت ago

فرزندخواندگی زیرزمینی

بررسی بیش از ۱۸ هزار پرونده فرزندخواندگی طی یک دهه نشان می‌دهد که از هر…

2 ساعت ago

بررسی روابط تهران–ریاض

نشست تهران ادامه مسیری است که از توافق پکن آغاز شد؛ مسیری که روابط ایران…

2 ساعت ago

تامین سرمایه با عملکرد منفی

با وجود اینکه نرخ بهره افزایش قابل توجهی داشته است اما برخی شرکت‌های تامین سرمایه…

12 ساعت ago

بررسی شرکت‌های سرب و روی

بررسی شرکت‌های سرب و روی در ۸ ماهه ۱۴۰۴ با توجه به رشد تقاضای بازار…

12 ساعت ago

جهان در چنگال اقلیت ثروتمند

تازه‌ترین گزارش نابرابری جهانی نشان می‌دهد تمرکز بی‌سابقه ثروت در دست گروهی اندک، آینده اقتصادی…

13 ساعت ago