به گزارش سرمایه فردا، جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، جهان غرب و نظام لیبرال دموکراسی را روسیاه کرده است. آنچه نتانیاهو در غزه مرتکب شده؛ مجموعهای از جنایات بیسابقه است که بشر همانند آن را ندیده و یا نشنیده است. صهیونیستها سالها با استناد به داستانسراییها و ادعاهایی که درباره جنایات هیتلر علیه یهودیان مطرح کرده بودند؛ توانستند برای جلب حس ترحم بخشی از مردم در غرب، سرپوشی بر ظلمها و جنایات خود علیه فلسطینیها بگذارند. در واقع این داستانسراییها باعث شد یک نوع مشروعیت اجتماعی برای رژیم صهیونیستی، هم در غصب سرزمین فلسطینیها و تشکیل یک رژیم صهیونیستی و هم در جنایاتی که در حق فلسطینیها مرتکب شدهاند؛ بوجود بیاید.
اما آنچه نتانیاهو و کابینه ائتلافیاش، پس از ۷ اکتبر علیه فلسطینیهای غزه مرتکب شدند؛ باعث شد همه زحمات و کوشش صهیونیستها در نزدیک به ۸ دهه گذشته نقش بر آب شود. حالا رژیم صهیونیستی به نماد و مجسمه شر و شرارت و جنایت در دنیا تبدیل شده است. رژیم صهیونیستی هر آنچه به ذهن بشر خطور میکرد و نمیکرد را علیه مردم بیپناه غزه مرتکب شده است. از نسلکشی و کشتار دهها هزار زن و کودک گرفته؛ تا بمباران بیمارستانها و مدارس و حتی کلیساها گرفته تا این آخری یعنی محاصره غذایی و گرسنگی دادن به مردمان مظلوم غزه، تصویری از خوی وحشی و جنایتکارانه این قوم را در چشم مردم دنیا ساخت. حمایتهای نامحدود آمریکا و کشورهای غربی از این جنایات نیز باعث روسیاهی غرب و نظام لیبرال دموکراسی شد و همه ارزشهای ادعایی این نظام در مدت نزدیک به ۲ سال در چشم مردم دنیا فروریخت و به مجموعهای از ادعاهای مشمئزکننده تبدیل شد. همه دنیا بوضوح دیدند وقتی پای منافع غرب در میان باشد؛ هر اقدامی لازم باشد انجام میدهند و هیچ خطر قرمزی به رسمیت شناخته نمیشود.
نتانیاهو در ابتدای جنگ خطاب به جهان غرب، حرفهایی که زد که از آن میتوان به ریشه حمایتهای غرب از جنایات او پی برد. نتانیاهو که به خاطر انجام جنایات متعدد توسط دادگاه بینالمللی لاهه به اتهام جنایت علیه بشریت تخت تعقیب است؛ در اظهاراتی ضد بشری و نژادپرستانه خطاب به کشورهای غربی گفت که این جنگ، جنگ جهانی متمدن و جهان وحشی است و اسراییل خط مقدم غرب در مقابله با مسلمانان است. آنچه طی این ۲ سال گذشت؛ به خوبی طرف وحشی و بربر را معرفی کرد و مشخص شد آنکه غیر متدمن و وحشی و بربر است؛ رژیم صهیونیستی است. اما اظهارات نژادپرستانه نتانیاهو نشان داد غرب چه نگرشی به جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم بیپناه غزه دارد. نخستوزیر صهیونیستها در واقع ماهیت شکلگیری این رژیم را به کشورهای غربی یادآوری و گوشزد کرد که ضمانت تامین منافع غرب در منطقه غرب آسیا، حراست از رژیم صهیونیستی است.
به هر حال در نزدیک به ۲ سال گذشته همه دنیا با چشمهای خود دید نظام آمریکایی و نرمافزار لیبرال دموکراسی نه تنها ضامن جلوگیری از ارتکاب جنایات و وحشیگریهایی نظیر آنچه اسراییل در این مدت مرتکب شد؛ نیست بلکه خود تکیهگاه و ضامن ارتکاب این جنایات است. بر همین اساس است که بسیاری از تحلیلگران معتقدند؛ روند تحولات جهانی به سمت تغییر نظام تکقطبی آمریکا، با جنایاتی که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در حق مردم مظلوم غزه، لبنان و حتی ایران انجام شد؛ تسریع شده است. به معنای دقیقتر، اگر تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ موضوع تغییر نظام تکقطبی آمریکایی، ضرورتی فوری نزد سیاستمداران، اندیشمندان و صاحبنظران مستقل بود؛ حالا این موضوع در تودههای جوامع نیز درک شده است و آنها نیز روی این ضرورت اتفاق نظر دارند. اکنون نه تنها اعتبار نظم آمریکایی و لیبرال دموکراسی بی اعتبار شده است؛ بلکه خود ابچین نظم به یک تهدید خطرناک بالقوه برای همه مردم دنیا تبدیل شده است.
اگر روزگاری عدهای تصور میکردند ساختار سیاسی پس از جنگ جهانی دوم و همینطور نظم تکقطبی آمریکایی پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، یک ایده و تصمیم عقلانی برای تحقق یک جهان عاری از جنایت و خشونت است و جهان وارد مرحلهای شد که دیگر شاهد فجایعی مانند جنگهای جهانی اول و دوم نخواهد بود؛ اما آنچه رژیم صهیونیستی در نزدیک به ۲ سال گذشته مرتکب شد و رفتار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در قبال این جنایات ضد بشری، باعث شد حالا دنیا شاهد فجایعی به مراتب بدتر از وقایع جنگهای جهانی اول و دوم باشد. آمریکا اکنون با اتکا به قدرت نظامی خود، هر آنچه میخواهد انجام میدهد. در کنار فجایع غزه، آنچه در سحرگاه ۲۳ خرداد توسط رژیم صهیونیستی و در سحرگاه ۱ تیرماه توسط آمریکا، علیه ایران انجام شد؛ نقض آشکار و دهنکجی به همه قوانین و قواعدی بود که خود آمریکاییها برای تحکیم سیطره بر دنیا، پایهگذار، مروج و مدافع آن بودهاند. یعنی پایش که افتاد؛ آنها به همه این ساختار هژمونیک و سیطرهجویانه پشت پا زدند. البته موضوع تنها به اقدامات نظامی محدود نمیشود.
تکنولوژی از یک سو به یک ابزار قتل و جنایت تبدیل و از سوی دیگر، انباشت ثروت و قدرت در سیطره ناظم، باعث نگرانی و از تعادل خارج شدن مناسبات جاری و عادی حاکم بر دنیا شده است. این رفتار مختص ترامپ هم نیست. اولین بار این اوباما بود که دلار را تبدیل به یک اهرم فشار در مناسبات آمریکا با سایر کشورها کرد. و حالا ترامپ از ابزار تعرفهها برای تسلط بیشتر بر دنیا استفاده میکند.
به همین خاطر اکنون تقریبا همه صاحبنظران و حاکمان کشورهای مستقل به این نتیجه رسیدهاند؛ برای خلاص شدن از این وضعیت، چارهای جز کنترل هژمون این نظم ندارند و راهکار آن چیزی جز توزیع قدرت نیست. در سالهای اخیر پیمانهای منطقهای و فرامنطقهای ایجاد شد. شرق به عنوان نیرو و ظرفیت محقق کننده توزیع قدرت برسمیت شناخته شد و حالا از آمریکای لاتین و آفریقا گرفته تا اروپا و غرب آسیا و خاور دور، کشورها عضو این پیمانهای شدهاند. هراس ترامپ از این پیمانها، خاصه بریکس، به خاطر خاصیت آن است. ترامپ به دروغ مدعی است بریکس یک توطئه علیه دلار است. در حالیکه واقعیت بریکس، تدبیر سازوکاری برای جلوگیری از سوءاستفاده آمریکا از دلار به عنوان یک ابزار فشاربر دیگران است.
در یک دهه اخیر و همزمان با مطرح شدن مقوله تغییر نظام حاکم بر دنیا و کنترل و مهار هژمونیک آمریکا، اندیشمندان، نظریهپردازان و صاحبنظران مهم و معتبر دنیا تصریح کردند که برای عبور از وضعیت فعلی و تحقق توزیع هژمونیک قدرت در جهان، شرق یک ظرفیت بالقوه و تا حدودی بالفعل است. در این بین این نظریهپردازان و صاحبنظران از مثلث ایران، روسیه و چین به عنوان پرچمداران تغییر نظم فعلی نام بردند. واقعیت هم همین است. ظرفیتهای سیاسی، دفاعی، اقتصادی و ژئوپلوتیک این ۳ کشور به گونهای است که با هم افزایی و هدفمندکردن این ظرفیتها، میتوان به هدف مهار هژمونیک آمریکا امیدوار بود. توسعه شانگهای و بریکس و یارگیری آنها از آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و حتی از اروپا باعث جدیتر شدن موضوع تحقق نظام چند قطبی در جهان شد. در همین راستا، پیوستن کشورهایی مانند هند، آفریقای جنوبی و برزیل به بریکس باعث شد توجهات بیشتری به این ایده جلب شود. در واقع این ظرفیتسازی های مثلث ایران، روسیه و چین بود که زمینهها را برای توسعه و تقویت این ایده فراهم کرد. از همین رو، در یک دهه گذشته، سیاستخارجی آمریکا بر تقابل بیشتر و حتی برخورد با اعضای این مثلث متمرکز شد. جنگ اوکراین، جنگ اسراییل علیه ایران و همینطور جنگ بالقوه تایوان و چین از جمله سیاستهای واشنگتن برای این بوده است که هر کدام از اضلاع این مثلث، به نوعی درگیر مسائل و بحران شوند.
با این حال، واشنگتن یک خطای محاسباتی بزرگ مرتکب شد. سیاستهای تقابلی و دشمنی آمریکا علیه ایران، روسیه و چین باعث نزدیکی هرچه بیشتر این ۳ کشور به یکدیگر شد. اگرچه در قبال جنگ اوکراین، حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران و بحران تایوان، هر کدام از ۳ کشور ایران، روسیه و چین ملاحظاتی دارند اما واقعیتهای تقابل و تزاحم دشمنیهای آمریکا باعث شد این ۳ کشور، بسیار بیشتر از قبل به ضرورت اصل وابستگی متقابل پی ببرند.
به عبارتی در حالیکه واشنگتن بر این تصور بود هر کدام از این ۳ بحران، میتواند منجر به تضعیف اراده و انگیزه هر کدام از این واحدها برای تعریف منافع مشترک هژمونیک علیه آمریکا شود؛ اما در عمل، واقعیتهای متفاوتی را نمودار کرد.
روسیه، ایران و چین حالا بیشتر از قبل متوجه شدند هر کدام از این بحرانها، قطعات پازل استراتژیک آمریکا علیه هر ۳ کشور است.
در واقع این خود آمریکا بود که عامل نزدیکتر شدن این ۳ کشور به همدیگر شد. اما در این میان، نقش ایران برای برجستهتر شدن ضرورت ائتلاف و هم افزایی ۳ کشور در مقابل آمریکا، حائز اهمیت است.
۳۰ خرداد ۱۳۹۸ (۲۰ ژوئن ۲۰۱۹ میلادی) سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه، یک فروند پهپاد نورثروپ گرومن آر کیو-۴ گلوبال هاوکرا وس از ورود به مرز هوایی ایران در تنگه هرمز منهدم کرد. این اتفاق مهمی از حیث اثرگذاری بر موازنه قدرت در منطقه شد. این اتفاق هم میزان قدرت دفاعی ایران را نشان داد و هم اراده و جسارت ایران در متقابل با تجاوزات آمریکا را. اما آنچه چشمها را بیشتر از قبل به ایران دوخت؛ حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عینالاسد در عراق بود. همان زمان نشریه رسمی حزب حاکم بر چین، مقالهای مهم منتشر و تاکید کرد چین باید نسبت به استراتژی خود در قبال ایران تجدیدنظر کند چراکه ایران با این اقدامات نشان داده است ظرفیت بزرگی برای مقابله با آمریکا دارد. پس از آن بود که مانورهای نظامی میان ایران و چین و بعضا روسیه در خلیج فارس و دریای عمان برگزار شد. در واقع نشریه حزب حاکم چین، به این نکته اشاره کرده بود که پکن و همینطور مسکو، بیشتر از قبل میتوانند روی ایران حساب کنند.
در آن مقطع مانعی که بر سر این راه وجود داشت؛ دولت مستقر در ایران بود. بسیاری معتقدند رفتار و سیاستهای دولت حسن روحانی در حوزه سیاست خارجی باعث شد ایجاد روابط و مناسبات استراتژیک میان چین و ایران، آنگونه که باید پیش میرفت؛ محقق نشد. با این حال اما پیشبینی میشود یک عامل در مشتاقتر شدن پکن برای تقویت مناسبات راهبردی و یا حتی ایجاد یک روابط استراتژیک با ایران، موثر بوده است.
آنچه ایران در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، هم در مقابله با رژیم صهیونیستی و هم در مقابله با حمله آمریکا به تاسیسات هستهای خود نشان داد؛ در نوع خودش منحصر به فرد بوده است.
۲۹ تیرماه نشریه فارینافرز یادداشتی منتشر و توجهات را به یک نکته مهم درباره جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران معطوف کرد. فارینافرز در این یادداشت، نوشت که حملات موشکی ایران به شهرهای اسراییل، نظریه بازدارندگی هستهای که پس از جنگ جهانی دوم مطرح شده بود را مخدوش کرد. این نشریه آمریکایی نوشت ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هستهای، شهرهای اسراییل به عنوان یک رژیم دارای سلاح هستهای را موشکباران کرد و پس از جنگ جهانی دوم، این اتفاق برای نخستین بار است که رخ میدهد. فارین افرز بر همین اساس تصریح کرد که ایران نخستین کشور در دنیا است که انگارههای ۸۰ ساله درباره بازدارندگی هستهای را به چالش کشیده است. این گزارش فارین افرز یک واقعیت مهم را برجسته کرد.
ایران نخستین کشوری در دنیا است که توانسته از طریق قدرت دفاعی بومی و ظرفیتهای بازدارندگی خود، نوعی موازنه قدرت را با دشمن هستهای خود ایجاد کند. واقعیتهای جنگ هم به وضوح نشان داده ایران در ایجاد این موازنه موفق بوده است. حملات موشکی ایران به شهرهای رژیم اشغالگر و از حمله تلآویو و حیفا آنقدر برای این رژیم خسارتبار بود که با وضع قوانین سختگیرانه، رو به سانسور آنها آورده است. به عبارتی دنیا هنوز نمیداند در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هستهای، بر سر رژیم صهیونیستی به عنوان یک قدرت دارای سلاح هستهای، چه آورده است. رژیم صهیونیستی حتی درباره تعداد کشتههای این جنگ نیز دروغ میگوید. آنها مدعی هستند نزدیک به ۶۰ نفر در این جنگ کشته دادهاند اما برخی برآوردها، بر اساس تعداد زخمیهای رژیم صهیونیستی در این جنگ، میگوید حملات موشکی و پهپادی ایران به مناطق صهیونیستنشین در سرزمینهای اشغالی فلسطین، حداقل بین ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر را کشته است.
به هر حال، طبق گزارش فارین افرز، ایران در این جنگ نظریه ۸۰ بازدارندگی هستهای را مخدوش و فاقد اعتبار کرد. یکی دیگر از اقداماتی که ایران در جنگ اخیر انجام داد و این اقدام نیز در ۸۰ سال اخیر صرفا مختص ایران بوده است؛ حمله به پایگاه آمریکایی العدید در قطر است. پس از جنگ جهانی دوم، برای اولین بار یک کشور توانسته است به صورت رسمی، به پایگاه نظامی آمریکا حمله کند. پس از جنگ جهانی دوم، تنها ۲ بار پایگاههایی نظامی آمریکا به صورت رسمی هدف حملات موشکی یک کشور قرار گرفته است. اولی در سال ۱۳۹۸ و پایگاه نظامی عینالاسد در عراق و دومی در سال ۱۴۰۴ و پایگاه العدید در قطر. در هر ۲ مورد، این ایران بوده است که پایگاههای نظامی آمریکا را به صورت رسمی مورد هدف قرار داد. اقدامی که به اعتقاد کارشناسان، نقش مهمی در آتشبس داشت.
این اقدامات ایران، باعث جلب توجه دنیا به ایران شد.به تعبیر رهبر انقلاب، آنچه خیلیها از دور شنیده بودند؛ از نزدیک مشاهده کردند. قطعا مقامات پکن از جمله همین خیلیها هستند. چینیها در جنگ ۱۲ روزه مشاهده کردند ایران میتواند یک همپیمان قدرتمند استراتژیک برای آنها باشد. یکی دیگر از واقعیتهایی که در جنگ اخیر، درباره قدرت ایران مورد توجه قرار گرفته است و قطعا مقامات پکن نیز به آن توجه ویژه کردهاند؛ استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران در مواجهه به این جنگ بود. ایران در نوع و نحوه حمله رژیم صهیونیستی غافلگیر شد.
اگرچه مقامات سیاسی و نظامی ایران از بهمن ۱۴۰۳ تقریبا به یقین رسیده بودند که حمله نظامی رژیم صهیونیستی قطعی است اما بواسطه مذاکرات هستهای جاری با دولت آمریکا و همچنین تاکیدات ترامپ (به صورت علنی) و ویتکاف (به صورت خصوصی) مبنی بر عدم وقوع حمله، در زمانی که مذاکرات همچنان ادامه دارد؛ ایران تصور نمیکرد که حمله رژیم صهیونیستی در خلال مذاکرات انجام بگیرد. از سوی دیگر، شاید بدبینترین کارشناسها هم پیشبینی نمیکرد حمله رژیم صهیونیستی به ایران در این مقیاس و با این مختصات انجام گیرد. قبل از ۲۳ خرداد، و بر اساس مواضع و اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکا، این برآورد شکل گرفته بود که رژیم صهیونیستی در صورت اقدام به حمله، تاسیسات هستهای ایران و شاید برخی مراکز نظامی را هدف قرار بدهد. اما آنچه رژیم صهیونیستی در بامداد ۲۳ خرداد شروع کرد و تا ۱۲ روز ادامه داد؛ یک جنگ تمام عیار بود.
در جریان این جنگ و در همان دقایق اولیه، تعدادی از فرماندهان ارشد ایران به شهادت رسیدند. مناطق شهری و تعدادی از پایگاههایی نظامی و موشکی ایران مورد هدف قرار گرفت. همه این حملات به خاطر غافلگیری ایران رخ داد. به اعتقاد کارشناسان، ترامپ با فریب دادن ایران، یک فرصت را برای نتانیاهو ایجاد کرد تا بتواند یک حمله، در چنین مقیاسی علیه ایران انجام دهد. فرصتی که میتوان گفت؛ تنها یک بار نصیب نتانیاهو میشد. به همین خاطر، رژیم صهیونیستی یکحنک تمام عیار را علیه ایران آغاز کرد. اهدافی که نتانیاهو تنها چند ساعت پس از شروع حمله برای این جنگ اعلام کرد نیز به وضوح نشان میداد رژیم صهیونیستی یکحنک طولانی و گسترده را علیه ایران آغاز کرده است که یکی از اهداف اعلام شده آن، تغییر نظام جمهوری اسلامی بود. بنابراین نباید تصور کرد این جنگ ۱۲ روزه، صرفا یک طراحی محدود و با هدف به عقب راندن برنامه هستهای ایران بود. با این حال اما واکنش ایران به این غافلگیری قابل توجه بود.
رهبر انقلاب چند ساعت پس از آغاز جنگ، فرماندهان جدید را منصوب کرد و ایران توانست ۱۸ ساعت پس از آغاز جنگ، یک حوله بزرگ موشکی را علیه رژیم صهیونیستی انجام دهد. در طول ۱۲ روز جنگ نیز برای همه روشن شد ایران در ۲ جبهه حملات متقابل موشکی به رژیم صهیونیستی و تحرکات دیپلماتیک، یک رفتار و سیاست مدبرانه و عاقلانه را در پیش گرفت. با وجود تلاش گسترده رژیم صهیونیستی و پوششها و حمایتهای بیسابقه آمریکا برای محدود کردن شلیک موشکهای ایران، اما ایران نه تنها تا پایان جنگ حملات موشکی خود را انجام داد
۱: تغییرات تاکتیکی در حملات موشکی و استفاده هدفمند از انواع موشکها: ایران به مرور و با استفاده از بخشی از موشکهای جدید و پیشرفته خود، توانست یک موازنه مطلوب به سود خود ایجاد کند. یکی از تاکتیکهای هوشمندانه ایران، استفاده از موشکهای پیشرفته نظیر خرمشهر در زمانی بود که هم توان سیستم پدافند موشکی رژیم صهیونیستی تحلیل رفته بود و هم این سیستم دچار اخلال شده بود.
۲: بانک اهداف دقیق: هرچه از جنگ میگذشت؛ بانک اهداف در سرزمینهای اشغالی نیز متنوعتر شد. اصابت دقیق موشکهای ایرانی به اهداف تعیین شده در سرزمینهای اشغالی نشان داد ایران هم در حوزه آفندی و هم در حوزه اطلاعاتی، از توانایی ویژهای برای زمینگیر کردن رژیم صهیونیستی برخوردار است.
به هر حال؛ جمهوری اسلامی ایران در جنگ ۱۲ روزه نشان داد نه تنها از یک استحکام منحصر به فرد ساختاری برخوردار است؛ بلکه با صبر و حوصله و دقت در حال مدیریت این جنگ هم در حوزه نظامی و هم در حوزه دیپلماتیک است. ایران در مواجهه با این جنگ ناعادلانه نشان داد یک واحد قوی، هوشمند و منطقی است. با اینکه تک و تنها در مقابل رژیم صهیونیستی و آمریکا و ناتو قرار داشت اما هم توانست به سرعت کنترل اوضاع را بدست گیرد؛ هم دشمن را تنبیه کرد و هم در مواجهه با دشمن، یک سیاست منطقی و هوشمندانه و برخلاف طرف مقابل، یک رفتار منطبق بر قوانین و قواعد بینالمللی انجام داد.
با توجه به موجودی زرادخانه موشکی، ظرفیتهای جبهه مقاومت و همچنین امکاناتی که در حوزه تامین امنیتی جریان انرژی در خلیج فارس وجود دارد؛ برخی در داخل و خارج از کشور تصور میکردند؛ ایران با خطای استراتژیکی که نتانیاهو مرتکب شد؛ این حمله را به مثابه یک فرصت تلقی کرده و یک جنگ تمام عیار منطقهای براه خواهد انداخت. اما آنچه ایران انجام داد؛ یک واکنش مقتدرانه، همراه با مسئولیتپذیری در قبال امنیت همسایگان بود. ایران در مقابل حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی و آمریکا، آرامش خود را حفظ کرد؛ متجاوز را تنبیه کرد و سر جای خود نشاند و مهمتر از همه، به همه، خاصه همسایگان خود فهماند؛ آنکه خطر جدی برای منطقه غرب آسیاست؛ رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو است.
از همین رو، استحکام مثالزدنی و تسلط ایران بر وضعیت جنگی، واقعیت قدرت ایران را بیشتر از قبل به همه نشان داد. بخصوص به آنهایی که از دور شنیده بودند.
نتانیاهو را همه به جنایت و البته گندهگویی میشناسند. او در حالی از پیگیری هدف تغییر نظام در ایران میگوید که یکی از مهمترین پیامهای جنگ ۱۲ روزه، استحکام و استواری جمهوری اسلامی است. به قول جان مرشایمر، نظریهپرداز معروف آمرکیایی، حمله اسراییل و آمریکا به ایران، اعتبار و تسلط جمهوری اسلامی را بیشتر از قبل کرد.
بی شک این واقعیات آنقدر بزرگ و ملموس هستند که چشم بادامیهای چینی نیز بوضوح آنها را مشاهده میکنند. چین بزرگترین خطر و دشمن آمریکاست. گذشت دورانی که چین تلاش میکرد خود را یک قدرت صرفا اقتصادی معرفی کند. آنها در شرایطی قرار گرفتهاند که گریزی از آن نیست. البته رفتار چین در قبال جنگ اوکراین نشان داد آنها بیشتر از قبل سیاستهای تقابلی با آمریکا را در دستور کار قرار دادهاند.
پس از درگیر کردن روسیه به تهدید اوکراین، حالا چینیها شاهد حمله نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران هستند. به عبارتی ۲ ضلع از ۳ ضلع مثلث پیشران تغییر نظم آمریکایی در دنیا، حالا درگیر جنگ شدهاند. جنگی که در واقع آمریکا پشت آن قرار دارد. از یک سو اوکراین را تبدیل به یک خطر بالقوه برای روسیه کردند تا در نهایت پوتین چارهای جز درگیری نظامی با آن نداشته باشد. از سوی دیگر نیز به بهانه برنامه هستهای ایران، رژیم صهیونیستی را برای حمله به ایران و تداوم جنگ تجهیز میکنند. بدون تردید یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در این جنگها، درگیر کردن ایران و روسیه و مختل کردم همافزایی آنها برای چالش هژمونیک علیه نظام تک قطبی دنیا است. از این منظر، میتوان گفت هر ۲ جنگ، جنگ چینیها نیز به حساب میآید. کما اینکه بر اساس پیشبینیها، هدف بعدی چین است و پکن نیز دیر یا زود باید خود را درگیری با تایوان کند. به همین خاطر میتوان گفت این جنگها باعث نزدیکتر شدن این ۳ کشور شده است. چینیها رفتار ایران را در جنگ ۱۲ روزه زیر نظر داشتهاند.
ایران توانست خود را در قامت یک قدرت نوظهور ثابت کند. بله؛ ایران در این جنگ خسارات سنگینی متحمل شد. و این طبیعی است. ۲ قدرت هستهای با همراهی برخی کشورهای اروپایی و همینطور با استفاده از ظرفیتهای ناتو، به ایران حمله کردند. آن هم به صورت غافلگیرانه و ناجوانمردانه. یکی ایران را مشغول مذاکره کرد در حالیکه پشت صحنه در حال انجام آخرین هماهنگیها با طرف دوم برای حمله به ایران بود. طبیعی است که در چنین جنگی ایران خسارت میبیند. اما آنچه باعث جلب توجه همه دنیا، بویژه چینیها شد؛ توانایی منحصر به فرد ایران در تسلط بر اوضاع، مجازات کردن متجاوز، نشان دادن اراده برای پاسخ متقابل به ابرقدرت دنیا و در نهایت ناچار کردن آنها به اعلام آتشبس بود. به همین خاطر تاکید میشود که این واقعیات حتما در محاسبات و تصمیمات چین در قبال تعریف مناسبات جدید با ایران موثر است.
از سال ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۳، قیمت هر بند کاغذ تحریر با رشدی چشمگیر از حدود…
درست زمانی که بازارهای مالی با چالشهای تورمی و سیاستهای انقباضی دستوپنجه نرم میکنند، خبر…
ششصد و شصت و شش روز از آغاز جنگ غزه گذشته، و در هیاهوی بمب…
باشگاه بارسلونا برای عبور از بحران اقتصادی چارهای جز از خودگذشتگی ندارد. در تابستانی پرتنش،…
ناتالی پورتمن، بازیگر مطرح هالیوود با ریشههای یهودی، در اقدامی جسورانه با انتشار پیامی صریح…
در حالیکه طرحهای دیپلماتیک «مناره» و «مودت» با هدف کاهش تنش و تقویت همکاری منطقهای…