به گزارش سرمایه فردا، اگر تا دو دهه پیش اقتصاد جهانی را میشد با واژههایی چون «همگرایی»، «تجارت آزاد» و «رشد پایدار» توضیح داد، امروز چنین تعابیری بیش از حد سادهانگارانه به نظر میرسند. جهان وارد مرحلهای شده که در آن سیاست و اقتصاد بهطور کامل در هم تنیدهاند؛ فناوری به ابزار فشار بدل شده، انرژی به میدان رقابت ژئوپلیتیک تبدیل شده و زنجیرههای تأمین دیگر به یک کشور یا منطقه خاص محدود نیستند. در این فضای پرآشوب، هیچ قدرتی قادر نیست قواعد بازی را بهتنهایی تعیین کند. آنچه اهمیت دارد، توانایی کشورها در درک این پیچیدگی و یافتن راهبردهایی است که میان منافع ملی و الزامات جهانی تعادل برقرار کند. این همان نقطهای است که آینده اقتصاد قرن بیستویکم رقم خواهد خورد.
اقتصاد جهانی در میانه یکی از عمیقترین دورههای گذار در تاریخ معاصر ایستاده است؛ گذاری که نه تنها نظم تولید، تجارت، مالی و فناوری را دگرگون کرده، بلکه مفهوم قدرت اقتصادی و شیوه رقابت میان کشورها را نیز از بنیان تغییر داده است. دهه گذشته نشان داده که دیگر نمیتوان با چارچوبهای قدیمیِ جهانیشدن یا همان نسخه لیبرالی دهه ۹۰ میلادی جهان را فهمید؛ زیرا اکنون اقتصاد جهان بهجای یک مسیر مستقیم همگرایی، درگیر چندین نیروی متضاد است که همزمان میتوانند یکدیگر را تقویت یا خنثی کنند. رشد اقتصادی نامتوازن، تغییر جهت زنجیرههای تأمین، خیزش اقتصادهای جنوب جهانی، تنشهای ژئواقتصادی میان آمریکا و چین، بحران انرژی، جنگهای منطقهای، رقابت در حوزه منابع کمیاب، و گسترش فناوریهای هوش مصنوعی، همه عناصر یک دوران پرآشوب را شکل دادهاند؛ دورانی که در آن هر کشوری که بتواند واقعگرایانهتر از دیگران این تحولات را بشناسد، شانس بیشتری برای بقا و پیشرفت خواهد داشت.
در این چشمانداز پیچیده، اولین ویژگی قابل مشاهده، بازگشت سیاست به اقتصاد است. اقتصاد جهانی که زمانی وعده میداد تجارت آزاد میتواند تنشهای ژئوپلیتیک را کاهش دهد، اکنون در وضعیتی قرار گرفته که خودِ تجارت و فناوری به ابزارهای فشار سیاسی تبدیل شدهاند. تنش تکنولوژیک میان آمریکا و چین تنها یک نمونه از این دگرگونی است؛ واشنگتن با اعمال محدودیت بر صادرات تراشه، تجهیزات ساخت نیمهرسانا و فناوریهای حساس، تلاش میکند سرعت پیشروی چین را مهار کند، در حالی که پکن با سرمایهگذاری عظیم در تولید داخلی، احیای صنایع کلیدی و توسعه بازارهای منطقهای، میکوشد وابستگیاش به غرب را کاهش دهد. این کشاکش تنها یک رقابت صنعتی نیست؛ بازتابی از آن است که قدرت اقتصادی دیگر تنها به توان تولید یا رشد GDP محدود نمیشود، بلکه به توانایی یک کشور برای کنترل فناوریهای مادر، شبکههای مالی و مسیرهای تجارت جهانی وابسته است.
در کنار این تحولات، نظم مالی جهان نیز در آستانه تغییر است. دلار همچنان ستون اصلی اقتصاد جهانی باقی مانده، اما در سالهای اخیر نشانههای گسترش ارزهای محلی در تجارت منطقهای را میتوان دید. چین با سیاستهای بینالمللیسازی یوان، روسیه با حذف دلار از بخش بزرگی از تجارت انرژی خود، و گروه بریکس با ایده ایجاد سازوکارهای ارزی و مالی جدید، همگی نشان میدهند که یک نارضایتی ساختاری از سلطه دلار شکل گرفته است. البته هیچیک از این تلاشها هنوز تهدید جدی برای سلطه دلار نیستند، اما روند آهسته و مداوم کاهش وزن دلار در برخی بازارها، آینده مالی جهان را متنوعتر و پیشبینیناپذیرتر میکند.
اگرچه بسیاری از اقتصاددانان معتقدند دلار به دلیل عمق بازارهای مالی آمریکا، ثبات نسبی نظام حقوقی آن و نقش تاریخیاش در تجارت جهانی جایگزینناپذیر است، اما پیدایش بلوکهای تجاری جدید مانند بریکس پلاس نشان داده که کشورها در پی کاهش ریسکهای ناشی از تحریمها و شوکهای خارجی هستند و تلاش دارند شبکههای مالی امنتری ایجاد کنند. در همین حال، جهان با بحران انرژی نیز روبهرو است؛ بحرانی که گرچه از جنگ اوکراین آغاز شد، اما ریشههای آن بسیار عمیقتر از یک بحران سیاسی است. سالها سرمایهگذاری ناکافی در استخراج نفت و گاز، حرکت سریع اما بیبرنامه بهسوی انرژیهای تجدیدپذیر، وابستگی شدید اروپا به گاز روسیه، و بیثباتی ژئوپلیتیک در خاورمیانه، همه مجموعهای از شکنندگیهای ساختاری را ایجاد کردهاند.
نتیجه این وضعیت، افزایش هزینه تولید در صنایع مختلف، فشار تورمی بر خانوارها و رقابت شدید برای تأمین منابع انرژی مطمئن است. کشورهایی مانند چین و هند با انعطافپذیری بیشتر در خرید انرژی از منابع مختلف توانستهاند هزینههای خود را کنترل کنند، اما اروپا مجبور شد مسیر دشوار و پرهزینهای برای کاهش وابستگی به روسیه طی کند. این تحولات نهتنها ساختار بازار انرژی جهان را تغییر داده، بلکه چشمانداز سرمایهگذاری در صنایع سنگین، حملونقل دریایی و صنایع تبدیلی را نیز متحول کرده است.
در کنار این بحرانها، زنجیرههای تأمین جهانی نیز تغییر کردهاند. روزگاری «کارخانه جهان» بودن امتیازی بود که چین با بهرهوری بالا، نیروی کار ارزان، ثبات نسبی و زیرساختهای عظیم به دست آورد. اما امروز بسیارى از کشورها در تلاشند بخشی از تولید را به مناطق کمریسکتر یا کمهزینهتر منتقل کنند. این روند که با عنوان friend-shoring یا near-shoring شناخته میشود، از یک سو فرصتهایی برای کشورهایی مانند ویتنام، هند، مکزیک و اندونزی ایجاد کرده و از سوی دیگر رقابت برای جذب سرمایه خارجی را تشدید کرده است. اما نکته مهم اینجاست که هیچ کشوری نتوانسته جایگاه چین را بهطور واقعی تهدید کند؛ زیرا زنجیرههای عظیم تأمین، مهارتهای صنعتی، سرمایهگذاری دولتی، شبکههای لجستیکی و بازار مصرف ۱.۴ میلیاردنفری چین قابلجایگزینی نیست. اگرچه بسیاری از شرکتها خطوط تولیدی محدود را به کشورهای دیگر منتقل کردهاند، اما قلب تولید جهانی همچنان در چین میتپد.
این واقعیت نشان میدهد که اقتصاد جهان، حتی در دوران تنش، هنوز به شدت به محوریت چین وابسته است و این وابستگی بر شکل روابط تجاری آینده سایه خواهد انداخت. در کنار این روندها، ظهور هوش مصنوعی نیز موجی از تغییر در ساختار اقتصاد جهانی ایجاد کرده است. اگر در دهه ۲۰۱۰ اقتصاد دیجیتال با ظهور پلتفرمها و تجارت الکترونیک شکل گرفت، دهه ۲۰۲۰ دهه انقلاب هوش مصنوعی است. از اتوماسیون صنعتی تا مدلهای زبانی، از پزشکی تا امنیت سایبری، از آموزش تا رسانه، هوش مصنوعی در حال تبدیل شدن به زیرساخت جدید قدرت اقتصادی است.
کشورهای دارای توان محاسباتی بالا، دسترسی به داده، توان تولید تراشه، و قابلیتهای تحقیقاتی، برتری اقتصادی آینده را در اختیار خواهند داشت. آمریکا، چین و تا حدی اروپا در این رقابت حضور دارند، اما شکاف میان قدرتهای بزرگ و کشورهای درحالتوسعه در این حوزه به سرعت در حال افزایش است. کشورهایی که نتوانند ظرفیت بومی خود در این فناوری را توسعه دهند، نه تنها بازار کار خود را از دست خواهند داد، بلکه در عرصه امنیت اقتصادی نیز بهشدت آسیبپذیر خواهند شد. از سوی دیگر، نگاه کشورها به تجارت بینالملل نیز تغییر کرده است.
تجارت دیگر یک فرآیند صرفاً اقتصادی نیست؛ بلکه ابزاری استراتژیک است. آمریکا با تعرفهگذاریهای جدید، بازگشت به حمایتگرایی و تشویق تولید داخلی، عملاً نظم تجاری خودساخته را بازنویسی کرده است. چین با طرح کمربند و راه مسیرهای حملونقل جدیدی را خلق کرده تا سهم بیشتری از تجارت جهانی را در اختیار بگیرد.
اروپا با وجود شعارهای تجارت آزاد، در برابر ورود کالاهای چینی، بهویژه خودروهای برقی، دیوارهای تعرفهای بالا برده است. این تقابل منافع نشان میدهد که جهانیشدن نه پایان یافته و نه کامل است؛ بلکه شکل آن تغییر کرده و وارد مرحله رقابت مدیریتشده شده است. در این مرحله، کشورها تلاش میکنند جهانیشدن را نه رها، بلکه کنترل کنند؛ جهانیشدنی که منافع ملی را تضمین کند و از آسیبپذیریهای استراتژیک بکاهد. همزمان با این تغییرات کلان، اقتصاد جهانی درگیر نابرابریهای رو به افزایش نیز هست. شکاف درآمدی میان کشورهای فقیر و ثروتمند، و نیز در داخل خود کشورهای توسعهیافته، چنان عمیق شده که بسیاری از تحلیلگران از بازگشت پوپولیسم، ناسیونالیسم اقتصادی و رشد جنبشهای ضد جهانیشدن سخن میگویند.
این نابرابریها، نه تنها ساختارهای سیاسی را تهدید میکنند، بلکه موجب میشوند دولتها مجبور شوند سیاستهای اقتصادی کوتاهمدت و محافظهکارانه اتخاذ کنند؛ سیاستهایی که بهجای اصلاحات ساختاری، بر رضایت فوری رأیدهندگان تمرکز دارد. نتیجه این روند، کاهش سرمایهگذاری بلندمدت، بیثباتی بازارهای مالی، و کاهش توان رقابتپذیری اقتصادهای بزرگ است. در چنین شرایطی، کشورهایی که بتوانند تعادلی میان رفاه اجتماعی، توسعه تولید، جذب سرمایه و حمایت هدفمند از طبقات آسیبپذیر برقرار کنند، برندگان این دوره خواهند بود. در این تصویر بزرگ، نقش چین بیش از هر کشور دیگری برجسته است؛ نه فقط به دلیل حجم اقتصادش، بلکه به این دلیل که این کشور بهصورت فعال مدل جدیدی از قدرت اقتصادی را عرضه کرده است. برخلاف الگوی لیبرالی غرب، چین بر ترکیب اقتصاد بازار و مداخله گسترده دولت، سرمایهگذاری سنگین در زیرساختها، توسعه فناوریهای بومی، و گسترش بازارهای خارجی تمرکز کرده است.
مدل چینی نشان داده که یک کشور میتواند بدون پیروی از دستور کارهای سیاسی غرب، مسیر صنعتیشدن، توسعه فناوری و افزایش قدرت مالی خود را طی کند. این الگو، بسیاری از کشورهای درحالتوسعه را به سمت چین کشانده و نفوذ اقتصادی پکن را در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و حتی اروپا افزایش داده است. حتی در عرصه منابع معدنی کمیاب، چین اکنون قدرتی بیرقیب است؛ کنترل بخش عمده تولید و فرآوری عناصر حیاتی برای صنایع پیشرفته، از خودروهای برقی تا توربینهای بادی و نیمهرساناها، موقعیت استراتژیک چین را تقویت کرده است.
در چنین دنیایی، اقتصاد جهانی همچنان در حال حرکت است؛ اما این حرکت نه یکنواخت است و نه قابلپیشبینی. برخی کشورها تلاش میکنند با اتکا به فناوری و نوآوری، جایگاه خود را تثبیت کنند. برخی دیگر با تکیه بر منابع طبیعی و انرژی وارد بازی شدهاند. برخی نیز با توسعه ظرفیتهای مالی و تجاری به دنبال نفوذ بیشتر هستند. اما آنچه مسلم است اینکه عصر سادهسازی به پایان رسیده است. جهانیشدن دیگر یک جریان یکطرفه نیست، قدرت مطلق در اختیار هیچ بلوکی نیست، و اقتصاد جهانی بیش از هر زمان دیگری نیازمند فهم دقیق از روابط پیچیده میان سیاست، فناوری، منابع، انرژی و تجارت است. کشورهایی که بتوانند این پیچیدگی را تشخیص دهند، راهبردهای خود را با تغییرات هماهنگ کنند، و از فرصتهای کوچک اما کلیدی بهرهبرداری کنند، در دوره جدید اقتصاد جهانی از جایگاهی قدرتمند برخوردار خواهند شد. این دوره، دوره رقابت برای بقا و پیشرفت است؛ رقابتی که در آن قدرت نه فقط از تانک و موشک، بلکه از کارخانه، آزمایشگاه، شبکههای مالی و فناوریهای نوین سرچشمه میگیرد. اقتصاد جهانی بهسوی نظمی جدید حرکت میکند؛ نظمی که شاید سالها طول بکشد تا تثبیت شود، اما بیتردید سرنوشت قرن بیستویکم را شکل خواهد داد.
سفرهای اخیر عراقچی به عمان، لاهه و پاریس، در شرایطی انجام میشود که وزارت خارجه…
طرح اصلاح «قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی» که بهتازگی کلیات آن در مجلس تصویب شده،…
با آغاز پخش «دشتستان»، نام سیروس همتی دوباره در کانون توجه قرار گرفته است؛ هنرمندی…
احمدرضا شهرکن، جوانی ۲۲ ساله از روستاهای اطراف تهران، با جسارت و پشتکار توانست از…
تصویب معافیت مالیاتی اوره و خروج آن از فهرست مواد خام و نیمهخام، یکی از…
هادی مرزبان، کارگردان و بازیگر برجسته تئاتر و تلویزیون ایران، صبح دوم آذرماه در ۸۱…