به گزارش سرمایه فردا، ایران بیش از هر زمان دیگری به وفاق ملی، اعتماد عمومی و تقویت نهادهای رسمی نیاز دارد، برخی چهرههای سیاسی با اظهاراتی عجیب، بهجای ترمیم شکافها، بر طبل تفرقه میکوبند. پیشنهاد حکمرانی به سبک چین و زیر سؤال بردن اصل انتخابات، نه راهحل بحران بلکه نشانهای از فرار از پاسخگویی و تلاش برای قبضه قدرت در فضای بیاعتماد و کممشارکت است. این نگاه، اگر باب شود، نهتنها جمهوریت را تهی میکند، بلکه کشور را از مسیر اصلاحات واقعی و دموکراسی ایرانی دور خواهد ساخت. راه برونرفت از بحران، نه در حذف رأی مردم، بلکه در بازسازی اعتماد و مسئولیتپذیری جمعی است.
امیرحسین ثابتی، نماینده پاجوشی که خودش با مشارکت پایین و رأی محدود وارد مجلس شد، حالا نسخهای پیچیده که آشکارا با روح قانون اساسی و سنت سیاسی جمهوری اسلامی فاصله دارد. او میگوید: «باید مثل چین عمل کنیم، تا وقتی مردم انتخاب میکنند اوضاع درست نمیشود». این جمله ساده در ظاهر، اما سنگین در معنا، دو پرسش کلیدی را پیش میکشد؛ اول اینکه آیا اساساً میشود مدلی مثل چین را در ایران پیاده کرد؟ دوم اینکه کسی که خودش محصول یک انتخابات هرچند کمرمق است، چطور میتواند منکر همان فرآیندی شود که به او کرسی داده؟
ایران از سال ۵۷ به بعد بر پایه شعار «رأی مردم» و مشارکت عمومی بنا شد. امام خمینی (ره) بارها تأکید کرده بود که «اکثریت هرچه بگویند، معتبر است. حتی اگر به ضررشان باشد، و هیچکس وکیل ملت نیست که به جای آنها تصمیم بگیرد». پس سخنان ثابتی بیش از آنکه راهکاری باشد، بیشتر شبیه نوعی فرار از پاسخگویی است. وقتی یک نماینده یا جریان سیاسی نتواند رأی اکثریت را جلب کند، سادهترین راه این است که اصل انتخابات را زیر سؤال ببرد و بگوید مردم صلاحیت انتخاب ندارند.
این همان نگاه اقتدارگرایانهای است که در تضاد با روح جمهوریت و حتی تجربه تاریخی کشور است. از قضا، چین هم که ثابتی به آن اشاره میکند، محصول شرایط تاریخی خاص خودش است؛ نظامی متمرکز و تکحزبی که هیچ نسبتی با بافت اجتماعی، دینی و فرهنگی ایران ندارد. نسخه چینی در ایران یعنی چشمپوشی از یکی از اصلیترین دستاوردهای انقلاب که همان «حق انتخاب مردم» است. پس اگر ادعای امثال این پاجوش ها باب شود، نه تنها مشروعیت سیاسی را از بین میبرد، بلکه سرمایه اجتماعی کشور را هم تهی میکند.
در کنار نسخه چینی برای دموکراسی جمهوری اسلامی ایران، تندروها سراغ دولت پزشکیان هم رفته اند و نه تنها رای مردم به رئیس جمهور را غلط می دانند بلکه پیشنهاد استعفا را هم روی میز گذاشته اند که تکمیل کننده هر انچه می خواهند، باشد. عدهای به تلویح یا تصریح میگویند که اگر پزشکیان نمیتواند وعدههایش را عملی کند، بهتر است کنار برود. در نگاه اول، استعفا میتواند سادهترین راهحل باشد. چون کسی که توان اداره کشور را ندارد، صحنه را ترک کند برای همه بهتر است. اما وقتی دقیقتر نگاه کنیم، استعفا در شرایط فعلی نه راهحل که تشدید بحران است.
پزشکیان در بدو کار با شرایطی مواجه شد که کمتر رئیسجمهوری در تاریخ معاصر ایران تجربه کرده است؛ جنگ، ترور، بازگشت تحریمها، فشار خارجی شدید و فضای پرتنش داخلی. انتظار اینکه او در یک سال نخست دولتش بتواند معجزه کند، نه منصفانه است و نه واقعبینانه. او بهجای تشدید اختلافات، تلاش کرد بر وفاق ملی تأکید کند؛ یعنی همان چیزی که هزینههای دعواهای جناحی را کاهش میدهد.
اینکه رقبا قدر این مشی را درست ندانستند و دست نمی دانند، به معنای اشتباه بودن آن نیست. از سوی دیگر، استعفای یک رئیسجمهور منتخب، آن هم در سالی که کشور زیر فشارهای خارجی است، به معنای ارسال پیام ضعف به داخل و خارج خواهد بود. غربیها همین را میخواهند. یعنی کشوری که در داخل متزلزل باشد و نتواند پای یک سیاست پایدار بایستد. بنابراین، اصرار بر استعفا بیشتر از آنکه دلسوزانه باشد، شبیه نوعی بازی سیاسی برای کوتاهمدت است؛ بازیای که هزینهاش را مردم میپردازند. درست برعکس، ماندن و تقویت دولت در شرایط سخت، ولو با همه کاستیها، به معنای دفاع از ثبات سیاسی و امنیت ملی است.
اصلاً بیاییم فرض کنیم آقای رئیسجمهور استعفا داد. خب بعدش چه میشود؟ آیا واقعاً در شرایط فعلی کشور میتوان به سراغ انتخابات زودهنگام رفت؟ وضعیت اقتصادی که به شدت فشار میآورد، معیشت مردم هر روز سختتر میشود، ناترازی آب و برق و گاز هم به یک معضل همیشگی تبدیل شده، فضای اجتماعی هم زیر بار همین مشکلات به شدت ملتهب است. در چنین شرایطی چطور میتوان انتظار داشت مردم با انگیزه بالا پای صندوق بیایند؟ خیلیها همین حالا هم نسبت به کارآمدی انتخابات تردید دارند، حالا چه برسد به اینکه ناگهان در میانه بحرانها دوباره به سمت رأیگیری برویم.
در واقع همین نقطه است که میشود حرفهای ثابتی را رمزگشایی کرد. او که نسخه چینی را پیشنهاد میکند، خوب میداند با مشارکت حداکثری هیچ شانسی برای جریانش وجود ندارد. تجربه انتخاباتهای اخیر نشان داده که هر چه مشارکت بالاتر بوده، جریانهای تندرو و حداقلی بازنده اصلی بودهاند. بنابراین برای آنها مطلوبترین سناریو این است که یا مشارکت کم شود یا اصلاً اهمیت رأی مردم کمرنگ گردد. به زبان سادهتر، آنها در فضایی که مردم مأیوس و بیانگیزه باشند، راحتتر میتوانند قدرت را در دست بگیرند.
به همین خاطر است که پیشنهاد استعفای رئیسجمهور برای این جریان جذاب است. چون میدانند بحران سیاسی ناشی از استعفا، هم مشارکت را پایین میآورد و هم زمینه را برای اجرای همان «نسخه چینی» فراهم میکند. نسخۀ چینی یعنی تصمیمگیری از بالا بدون اتکا به رأی مردم. اما نکته اینجاست که ایران چین نیست. ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ما با چین زمین تا آسمان فرق دارد.
در ایران، رأی مردم فقط یک ابزار سیاسی نیست، بلکه یکی از پایههای اصلی مشروعیت نظام محسوب میشود. حذف یا تضعیف آن یعنی زیرپا گذاشتن چیزی که انقلاب اسلامی روی آن ایستاده است. در نتیجه، استعفای رئیسجمهور در شرایط فعلی نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه عملاً بازی در زمین کسانی است که از اول هم اعتقادی به مشارکت عمومی نداشتند. اتفاقاً راه درست این است که مردم دوباره احساس کنند رأیشان ارزش دارد، نه اینکه به اسم نسخه چینی از دموکراسی ایرانی فاصله بگیریم.
آنچه در فضای سیاسی امروز ایران کمتر به آن توجه میشود، «مسئولیت جمعی» است. گویا همه مشکلات کشور، از تحریم گرفته تا بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، باید فقط بر گردن رئیسجمهور بیفتد. مخالفان هم طوری رفتار میکنند که انگار پزشکیان مسئول اسنپبک غربیها یا بدعهدی اروپاییهاست! این سادهسازی خطرناک، هم مردم را گیج میکند و هم واقعیتهای پیچیده سیاست را نادیده میگیرد.
در شرایطی که تحریمها عملاً اعلام جنگ اقتصادی هستند، نیاز اصلی کشور همبستگی و حمایت از نهادهای رسمی است. وقتی نمایندهای مثل ثابتی اصل انتخابات را زیر سؤال میبرد یا عدهای به استعفا دامن میزنند، در واقع همان چیزی را به دست دشمن میدهند که او با فشار بیرونی به دنبال آن است و آن چیزی نیست جز «بیثباتی داخلی».
واقعیت این است که کشور در دورهای به سر میبرد که بیش از هر زمان دیگری به آرامش، صبر، مسئولیتپذیری و دوری از منفعتطلبیهای جناحی نیاز دارد. اگر همه گروهها، چه حامی دولت و چه منتقد آن، بهجای تخریب، روی تقویت وفاق تمرکز کنند، هم دست دولت در چانهزنی خارجی بازتر خواهد شد و هم جامعه اعتماد بیشتری به نظام سیاسی پیدا میکند. در غیر این صورت، هیچ نسخه چینی و هیچ استعفایی نمیتواند ایران را از گردنههای دشوار عبور دهد. در نهایت، «نسخه ارتقا یافته دموکراسی ایرانی»، همان چیزی است که می تواند راه برون رفت از بحران باشد. بازگشت به این اصل، نهتنها پاسخ به ادعاهای ثابتی است، بلکه بهترین راه برای گذر از شرایط سخت فعلی هم هست.
به روز رسانی خبر ۲۷ مهر ۱۴۰۴/ در ادامهی گسترش مناسبات سیاسی و حزبی میان ایران و چین، وزیر بینالملل حزب کمونیست چین در نامهای رسمی خطاب به «محمدعلی امانی» دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی، بر اهمیت روابط دوستانه میان دو حزب تأکید کرد. این نامه که در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۴ از پکن صادر شده، پاسخی است به پیام تبریک دبیرکل مؤتلفه به مناسبت انتصاب «لیو هایشینگ» در مقام جدیدش در کمیته مرکزی حزب کمونیست چین.
در این پیام رسمی، چند محور کلیدی مورد توجه قرار گرفته است؛ «تقویت روابط حزبی میان دو کشور»، «اجرای توافقات مهم میان رهبران ایران و چین»، «گسترش تبادلات فکری و تجربی میان دو حزب»، «کمک به شناخت متقابل ملتها و توسعهی مشارکت جامع راهبردی». این مکاتبه را می توان بخشی از دیپلماسی حزبی چین دانست که در کنار روابط دولتی، مسیر تعاملات غیررسمی و فکری را نیز میان کشورها گسترش میدهد.
حزب مؤتلفه اسلامی از معدود احزاب سنتی و باسابقه در ایران است که طی سالهای اخیر کوشیده است در روابط بینالمللی حزبی فعالتر عمل کند. سفر اخیر محمدعلی امانی به پکن و دیدار با مقامات چینی، نشانهای از همین تلاش است. از سوی دیگر، چین نیز در چارچوب سیاست «دیپلماسی حزبی» خود، با احزاب سیاسی کشورهای مختلف از جمله ایران در ارتباط مستقیم است تا درک متقابل از سیاستها و اهداف راهبردی دو کشور را افزایش دهد. این سطح از مراوده، اگرچه جنبهی رسمی ندارد، اما نشانگر جایگاه احزاب در روابط میان دولتهاست؛ جایگاهی که چین از آن برای گسترش نفوذ نرم خود در آسیا و خاورمیانه بهره میگیرد.
اگرچه برقراری روابط حزبی میان مؤتلفه و حزب کمونیست چین از منظر دیپلماسی نرم و تبادل تجربیات ارزشمند است، اما پرسش اساسی اینجاست که آیا میتوان الگوی حزب کمونیست چین را بهعنوان نمونهای برای توسعهی تحزب در ایران یا سایر کشورهای منطقه در نظر گرفت؟
حزب کمونیست چین در طول نزدیک به یک قرن حیات خود، ساختاری متمرکز، منسجم و ایدئولوژیک را حفظ کرده است. این حزب با بیش از صد میلیون عضو، بزرگترین حزب سیاسی جهان به شمار میرود و نقش آن در هدایت تمامی ارکان قدرت در چین بیبدیل است. اما همین ویژگیها مذکور از تمرکز قدرت تا کنترل کامل بر حاکمیت و غلبهی حزب بر دولت همگی نشان میدهد که این الگو با ماهیت تحزب در جهان مدرن و در جوامعی که ساختار چندحزبی و رقابتی دارند، تفاوتی بنیادین دارد.
در دهههای گذشته، کمونیسم بهعنوان یک نظام فکری، نقشی اساسی در شکلدهی جریانهای حزبی در جهان ایفا کرد؛ از اروپای شرقی گرفته تا آمریکای لاتین و حتی بخشهایی از آفریقا. با این حال، تجربهی تاریخی نشان داده است که الگوهای تکحزبی یا ایدئولوژیک، در بلندمدت مانع از پویایی سیاسی و مشارکت مردمی میشوند. در چین، بقای حزب کمونیست بیش از هر چیز مرهون تواناییاش در انطباق با واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی جدید است، نه استمرار الگوی ایدئولوژیک کلاسیک مارکسیستی.
در مقابل، تحزب در دنیای امروز بر پایهی تنوع فکری، شفافیت، رقابت سیاسی و نقشآفرینی جامعه مدنی شکل میگیرد. بنابراین، گرچه تجربهی سازماندهی و انضباط تشکیلاتی حزب کمونیست چین میتواند از منظر مدیریتی برای احزاب دیگر آموزنده باشد، اما تقلید از الگوی آن، بهویژه در جوامعی که تنوع دیدگاهها و تکثر سیاسی بخشی از واقعیت اجتماعی است، نه تنها کارآمد نیست، بلکه ممکن است بازتولید نوعی تمرکزگرایی سیاسی و رکود فکری را در پی داشته باشد.
در سطحی عمیقتر، تفاوت بنیادین میان مؤتلفه اسلامی و حزب کمونیست چین را باید در ایدئولوژی جستوجو کرد. مؤتلفه اسلامی حزبی برخاسته از سنتهای مذهبی، فرهنگی و اقتصادی ایران است که بر مبنای ارزشهای اسلامی، عدالت اجتماعی در چارچوب فقهی و حفظ استقلال ملی شکل گرفته است. در مقابل، حزب کمونیست چین بر پایهی ماتریالیسم تاریخی و نفی دین در عرصهی سیاسی و اجتماعی بنا شده است.
این تفاوت، نهتنها در سطح نظری بلکه در عملکرد سیاسی نیز کاملاً مشهود است. در حالی که مؤتلفه به دنبال تثبیت الگوی مردمسالاری دینی و تقویت نقش نهادهای مذهبی در سیاست است، حزب کمونیست چین با تأکید بر سکولاریسم و حاکمیت مطلق حزب، عملاً جایگزین نهادهای سنتی و دینی در جامعه چین شده است.
تنها نقطهی اشتراک این دو حزب را میتوان در مواضع ضدغربی و تأکید بر استقلال سیاسی دانست. هر دو جریان، با وجود تفاوتهای ایدئولوژیک عمیق، در نقد نظام سلطه و سیاستهای غرب، همنظر هستند. اما این اشتراک، نمیتواند شکاف بنیادین میان دو گفتمان را پر کند. گسل میان مکتب دینی مؤتلفه و ایدئولوژی مادیگرای حزب کمونیست چین، چنان عمیق است که روابط دوستانه میان دو حزب را باید صرفاً در چارچوب همکاریهای سیاسی و دیپلماتیک تفسیر کرد، نه همگرایی فکری یا الگوبرداری سیاسی.
در واقع، چنین روابطی بیش از آنکه معنای نزدیکی ایدئولوژیک داشته باشد، نشاندهندهی تلاش هر دو طرف برای حفظ تعاملات سازنده در چارچوب سیاست خارجی است. چین بهدنبال تحکیم روابط خود با ایران بهعنوان بخشی از راهبرد کلان «یک کمربند – یک جاده» است و مؤتلفه نیز در پی تقویت پیوندهای بینالمللی خود در سطح احزاب و جریانهای مؤثر در کشورهای همسو است.
تداوم چنین تعاملاتی میتواند به شناخت متقابل فرهنگی و سیاسی میان دو کشور کمک کند، اما نه حزب مؤتلفه میتواند از مدل تکحزبی چین الگوبرداری کند و نه حزب کمونیست چین میتواند درک عمیقی از الگوی اسلامی سیاست در ایران داشته باشد. نقطهی اتصال واقعی، منافع مشترک ملی و دیپلماسی سیاسی است، نه همپوشانی ایدئولوژیک.
نامه وزیر بینالملل حزب کمونیست چین به حزب مؤتلفه اسلامی بیش از آنکه نشانهی همسویی فکری باشد، پیام دیپلماتیکی در راستای تداوم روابط دوستانه و گسترش ارتباطات حزبی میان دو کشور است. در شرایطی که جهان درگیر تحولات ژئوپلیتیکی گسترده است، چین و ایران تلاش دارند مناسبات خود را در عرصههای مختلف تقویت کنند. اما در عرصهی تحزب و ایدئولوژی، فاصلهی این دو حزب چنان عمیق است که هرگونه الگوگیری یا همگرایی فکری میان آنها را ناممکن میسازد.
در حالی که هنوز هیچ حکمی صادر نشده و تحقیقات قضایی ادامه دارد، خبر بازداشت…
در حالی که تورم، رکود و ناترازیهای ارزی سایه سنگینی بر اقتصاد انداختهاند، کارشناسان بر…
در میانه تحولات ژئوپلیتیکی و بازآرایی قدرتهای اقتصادی، طلا به نقطه تمرکز رقابت جهانی تبدیل…
در حالی که بازار سرمایه پس از پنج سال رکود، نشانههایی از بازگشت را نشان…
با رسیدن تورم نقطهبهنقطه به ۴۵ درصد و احتمال عبور از مرز ۵۰ درصد تا…
در حالی که تعطیلی دولت آمریکا نتوانسته مانع رشد بازارهای جهانی شود، داراییهایی مانند بیتکوین،…